سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سکه دولت عشق

می آید هر روز ،هر شب ،همه جا . صدای قدم هایش را سنگینی لحظه های پر از تنش دیدارش را در لحظه های فراوان تنهایی خود حس می کنی. صدای پای تنها ماندگی است. حس تنهایی است این که هزاران نفر را در کنار خود نمی بینی اما صدای پای میهمانی ناخوانده را می شنوی و باورش می کنی اینجاست در کنار من گویی هاله ای سنگین و غلیظ ایجاد کرده که سایه هیچ تنابنده ای را تاب نزدیک شدن به آن نیست.

 از پشت این هاله سیاه دنیا دیدنی نیست . مثل مزرعه ای آفت زده است یا شهری زلزله زده ،هیچ چیز قرار و آرام ندارد. روزگار غریبی است هیچ چیز شادی های قدیمی را باز نمی آورد هیچ چیز نمی تواند گرد و غبار غم واندوهی را که گریبانت را گرفته و رهایت نمی کند به هیچ قیمتی بزداید. خنده شوخی مسخره ای است بر لبان افسرده و گویی فحشی است که از ته دل به خود می دهی و به ریش تمام خوشی های دیده و نادیده می خندی و بال پریدن از این قفس را هم نداری. چه می توان کرد با این همه دلتنگی؟ 



  • کلمات کلیدی : دلتنگی
  • نوشته شده در  سه شنبه 89/6/9ساعت  11:0 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    جشن یا عزا؟ مسأله این است!!!!
    آدم عجیب کارهای عجیب تر!
    الاغ و علفهای قرمز
    ;کتری!
    دلخوشیهای خوابگاهی
    عکس های گمشده
    اخلاق فدای مذهب
    خلاف مجاز!
    [عناوین آرشیوشده]
     
    *AboutUs*>