سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سکه دولت عشق

سیمین هم رفت!

  •  

    نویسنده سووشون ، شهری چون بهشت، به کی سلام کنم،جزیره سرگردانی، ساربان سرگردان و...

     

    و از همه مهمتر: همسر جلال آل احمد، که پس از گذشت بیش از چهل سال از مرگ جلال، همچنان تنها زیست و هنوز حلق? پیوند جلال را در دست داشت!

     

    اولین بانوی نویسنده ایران،

  • جامعه ادبی را برای همیشه ترک کرد و چندان بی سر و صدا و غریبانه به خاک سپرده شد که تأسف دوست دارانش را برانگیخت. اطلاع نارسانی رسانه ها و تکاپوی همگانی برای رفع و رجوع کارهای نیمه تمام پیش از سال نو، عواملی بود که بسیاری را بی خبر گذاشت حتی برخی نویسندگان را.

    خیلی اتفاقی خبر را شنیدم و توانستم با هماهنگی با خانم فریده چوبچیان نویسنده متعهد لنگرودی خود را به مراسم تشییع برسانم و تعجب کردم از اینکه خیلی چهره ها را ندیدم که احتمالا یا خبر نداشتند و یا دربستر بیماری بوده یا احیانا خارج از کشور به سر می برند و البته برخی همچون علی اشرف درویشیان با وجود ارادت فراوان به جلال و سیمین امکان آمدن به این مراسم را نداشتند.

    هر چه بود گذشت و امروز مراسم تشییع این نویسنده شهیر با حضور تعداد کمی از نویسندگان،شعرا ،منتقدین و هنرمندان انجام گرفت.

     سیمین دانشور همسر جلال آل احمد فرزندی نداشت؛ اما دانشجویانی تربیت کرده بود که هرکدام می توانستند جای خالی فرزندانش را پر کنند اما امروز جای خیلی ها خالی بود.

     خانم «سیمین بهبهانی» شاعر نامدار و دوست نزدیک سیمین دانشور با وجود کهولت و کم بینایی در مراسم تالار وحدت حضور داشت و سیمین را با اشک و آه بدرقه کرد. با دیدن سیمین به یاد حضورش در شب شعر دانشگاه آزاد افتادم . سال 1369 یا 70 شاید. و چه الم شنگه ای که بی ادبان شعر نفهم شاعر ناشناس تحریف گر، به پا کردند و نه تنها سیمین را که دانشکده ادبیات و کل استادان و دانشجویان حاضر در شب شعر را زیر سؤال بردند که دیگر توبه کردیم از برگزاری شب شعر و دعوت از شاعران نامی! و دیدم که سیمین چه پیر شده نسبت به عکسی که آنروز از او گرفتم.

    خانم «ویکتوریا دانشور»

    خواهر کوچکتر سیمین نیز به همراه همسرش آقای فرجام (باجناق جلال )

    با حضور خود شور و حال خاصی به مراسم بخشید. می گفت «من از بچگی با سیمین بودم» هنگامی که خبرنگاری از او خواست جمل? زیبایی از سیمین بگوید،سکوت کرد و زمانی که اصرار کردند: یادت نمیاد؟ با لهج? زیبای شیرازی گفت :«الان اشکُم میاد!»

    پس از آوردن پیکر سیمین به محوط? تالار وحدت، بخشی از سخنان سیمین با صدای خودش پخش شد و پس از سخنان آقای دهباشی، مشایعان برای خواندن نماز میت گرد آمدند و عده ای کمتر در همان حوالی سرود «ای ایران» سر دادند!که یعنی اینها در مقابل هم؟یا دودستگی ؟یا وطن پرستی در مقابل آداب مسلمانی؟و شنیدم که خیلی ها گفتند: چه بد! و: چه بازار مکاره ای راه انداختند. و: آخه وسط نماز؟ و یادم آمد که جلال در سفرنامه «خسی در میقات»یعنی یادداشت های سفر حج، اعتراف کرده بود که نماز خوانده ، یعنی با نماز آشناست و آداب حج را انجام داده و همینطور استناد سیمین به آیه ای از قرآن(رب الشرح لی صدری ...) در شروع سخنرانی ای که در همین مراسم پخش شد نشانه ای از احترام او به عقاید اسلامی است و اندیشیدم آنها هر چه بود به آداب دینی خود اعتقاد داشتند و نماز میت خواندن بر جنازه نیز، از واجبات دینی است. پس این حرکات ناهمگون چه معنایی دارد؟

    • 12212011(024).jpg

    در سر مزار از خواهر سیمین خواسته شد چند کلامی سخن بگوید ، با صدایی پر از بغض گفت: چی بگم؟....سیمین خیلی پاک بود، خیلی خوب بود، خیلی درست بود خیلی استعداد خدادادی داشت، بی نظیر بود، خدایش بیامرزد.

    در ادامه بر سر جنازه سیمین که هنوز به خاک سپرده نشده بود، با این واژه های زیبا با او وداع کرد:«خداحافظ، سفر به خیر، هیچ چیزی جای شما رو نمی گیره در دل من، همیشه نگاه مهربان با من بود ،هیچکس نمی تونه خلعت مهر تو رو از پیکر من باز کنه. مرگ پایانی نیست برای شما ..اگر به اون طرف رفتی عزیزان من و تو منتظرند سلام منو به اونها برسون . خداحافظ ای روح مهربان . خداحافظ ای فرشته مهر. ای کسی که همیشه می گفتی وقتی همه ناامیدند تو امیدوار باش ...»

     

    جالب بود که برخی به دنبال فرزندان سیمین و جلال می گشتند و گاه خواهر سیمین را به جای دخترش می گرفتند . یعنی اینکه آشنایی چندانی با این دو نویسنده ندارند اما آمده بودند تا نویسنده محبوبشان را بدرقه کنند.

    شهری چون بهشت.jpg

    امروز هم روزی بود و چه خوب بود که توانستم با خواهر سیمین و همسرش و همچنین یکی از همسایه های سیمین که تا لحظه آخر کنارش بوده صحبت کنم و قول بگیرم که در فرصتی مناسب درباره جلال و سیمین گفت و گویی با آنها داشته باشم. بلکه به این بهانه پس از کناره گیری دوساله از دنیای نقد دوباره به جایگاه پیشین بازگردم .



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  چهارشنبه 90/12/24ساعت  1:42 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    جشن یا عزا؟ مسأله این است!!!!
    آدم عجیب کارهای عجیب تر!
    الاغ و علفهای قرمز
    ;کتری!
    دلخوشیهای خوابگاهی
    عکس های گمشده
    اخلاق فدای مذهب
    خلاف مجاز!
    [عناوین آرشیوشده]
     
    *AboutUs*>