سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سکه دولت عشق

میر جلال الدین کزازی ، استاد مسلم ادبیات فارسی و یکی از چهره های ماندگار ایران ، برای دانش آموختگان زبان و ادبیات فارسی چهره ای آشنا و نام آور است . این استاد بزرگ که جز با واژه های پارسی سخن نمی گوید و نمی نویسد از همان ابتدا دارای ذوق ادبی و نبوغ فوق العاده ای بوده به شعر و ادب و شاعران توجه خاص نشان می داده است . شاهد این مدعا نامه ای است که ایشان در سال 1344 در زمانی که در دبیرستان تحصیل می کرده برای استاد محمد حسین شهریار نوشته است . این نامه در مقدمه دومین جلد دیوان شهریار به چاپ رسیده است . اینک بخش هایی از این نامه را با هم می خوانیم :

خواندن آثار شما آنسان مرا تحت تأثیر قرار داد که بر آن شدم نامه زیر را که نماینده احساسات من به شماست بنویسم .

                                  تقدیم به شهریار

ای شهریار ملک سخن که با شان? نبوغ گیسوان مواج و در ریز عروس طبع را شانه می زنی  ای رب النوع احساس آیا تار و پود تو را از عشق ساخته اند ؟ که اینسان با اشعارت شور می افکنی و قلب های پر مهر را از تنگنای خفقان آور مادیت به فراخنای فرح انگیز معنویت می بری  ای نسیم روح نواز شعر که از شادیکده قلب شهریار میوزی و از فراز گلهای خوشبوی شور می گذری و هنگامی به ما می رسی که یکپارچه وجد و هیجان گشته ای تو رابطی هستی بس کوتاه بین ما و شهریار ما ای بلبل نغمه پرداز کیست که شعر زیبای انشتین تو را بشنود و در برابر عظمت روح تو سر تعظیم فرود نیاورد ؟ نمی دانی زمانی که آن را شنیدم چه حالی پیدا کردم تو گویی بر بال های لطیف فرشتگان خدا نشسته ام و در میان آسمانها پرواز می کنم و بسویت می آیم ....ای شهریار بر آستان پر شکوه تو سر از سعادت می سایم زیرا توانسته ام به عقیده خودم ذره ای از احساس پر ابهت تو را درک کنم نمی دانم چطور اینهمه موهبت را با بدن نحیف خویش تحمل کنم این عطیه زیادتر از ظرفیت حقیر من است ...از چه چیزت سخن رانم ای شهریار از شکوه ات از معشوق؟

از تو  بگذشتم  و  بگذاشتمت  با  دگران           رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی            تو بمان و دگران وای به حال دگران

یا از طرز تلقی ات از مرگ عاشق؟

    گر چه دانم آسمان کردت بلای جان ولیکن

                                           من به جان خواهم تو را عشق ای بلای آسمانی

    گر    حیات    جاودان    بی  عشق   باشد  

                                           لیک  مرگ  عاشقان   باشد   حیات   جاودانی

کدامیک ؟ من نمی دانم از میان زیبارویان سخنت کدام را رعناتر بدانم و یا از شکوفه های طبعت یکی را خوشبوتر معتقد شوم و فقط آنچه را که می دانم این است "سخن آخر" تو شهریاری شهریار شعر .

                با تقدیم بهترین احترامات میر جلال الدین کزازی

           دانش آموز کلاس چهارم دبیرستان رازی – کرمانشاه 17/1/44

 

 



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  شنبه 87/2/14ساعت  9:45 صبح  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    جشن یا عزا؟ مسأله این است!!!!
    آدم عجیب کارهای عجیب تر!
    الاغ و علفهای قرمز
    ;کتری!
    دلخوشیهای خوابگاهی
    عکس های گمشده
    اخلاق فدای مذهب
    خلاف مجاز!
    [عناوین آرشیوشده]
     
    *AboutUs*>