سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سکه دولت عشق

 

علی اشرف درویشیان در سال 1320 خورشیدی در شهر کرمانشاه به دنیا امد . در سال 1337پس از گذراندن دوره دانشسرای مقدماتی کرمانشاه برای مدت هشت سال در روستاهای گیلان غرب(اسلام آباد) آموزگار شد . از کودکی به کارهای گوناگون دست زد ، کار و تحصیل را همراه هم ادامه داد و از سال 1345 در دانشگاه تهران در رشته ادبیات فارسی و سپس تا فوق لیسانس روانشناسی تربیتی درس خواند و همزمان در دانشسرای عالی تهران تا رشته فوق لیسانس مشاوره و راهنمایی تحصیلی پیش رفت. از سال 1350 تا 1357 به خاطر نوشتن داستان های از این ولایت و فعالیت های سیاسی سه بار دستگیر و ممنوع القلم و بار سوم به یازده سال زندان محکوم شد که پس از گذراندن شش سال با انقلاب مردم آزاد گردید . برخی از آثار او به زبان های انگلیسی ، فرانسوی ، روسی، آلمانی ، عربی ، کردی ، ارمنی و اخیرا به زبان فنلاندی ترجمه شده است .آثار منتشر شده او بدین شرح است :

داستان کوتاه و رمان

از این ولایت ، آبشوران ،فصل نان ، همراه آهنگ های بابام ،قصه های بند، درشتی ، سلول 18، سال های ابری ، ازندارد تا دارا ، برگزیده داستان ها ، چهار کتاب

داستان برای کودکان و نوجوانان

ابر سیاه هزار چشم ،گل طلا و کلاش قرمز ، رنگینه ، کی بر می گردی داداش جان ، آتش در کتابخانه بچه ها،روزنامه دیواری مدرسه ما

فرهنگ عامه

افسانه ها و متل های کردی ، فرهنگ گویش کرمانشاهی ، فرهنگ افسانه های مردم ایران 20 جلد ( با همکاری رضا خندان مهابادی)

گرد آوری

کتاب بیستون شماره 1،کتاب کودکان و نوجوانان (یازده شماره)، نقد و بررسی ادبیات کودکان و نوجوانان (سه شماره )،خاطرات صفرخان(گفت و گو با صفر قهرمانیان )، برگزیده آثار صمد بهرنگی ، یادمان صمد بهرنگی

مقاله

مقالات ، صمد جاودانه شد ، روز اول تعطیلی ، (داستان ، مقاله) ،چون و چرا (مجموعه مقاله ها )

منتشر می شود

همیشه مادر (رمان )، عقاید و رسوم مردم کرمانشاه ،داستان های تازه داغ ، داستان های محبوب من ، داستان و نقد داستان (با همکاری رضا خندان مهابادی ) ،داستان معاصر کرد (مجموعه داستان های کوتاه کردی )

در اینجا یکی از داستان های مجموعه " از این ولایت" را بررسی می کنیم :

نام داستان:    ندارد

    خلاص?داستان ‌

یکی از شاگردان راوی به نام " نیاز علی " پسرکی آرام و بیمار است . سال دوم دبستان است و درسش را خوب می خواند . او نمی تواند با سایر بچه ها بازی  کند چون هر وقت بازی می کند، سرفه اش می گیرد و خون بالا می آورد. وضع مالی خوبی ندارد و کاغذ مشقش را از داخل سطل زباله جمع می کند. یک روز معلم به او  می گوید متن روزنامه ای که به جای شیشه به پنجره چسبانده اند بخواند. او درست و بی غلط می خواند : " کت دویست و پنجاه هزار تومانی در تهران حراج شد " . پدر نیاز علی پیر و بیکار است . مادرش که قبلا کارش خندان کردن پسته بوده ، پس از افتادن دندان هایش بیکارشده است . برادر بزرگش هم سال گذشته هنگام خاکبرداری ، زیر آوار مانده و مرده است .

یک روز معلم به بچه ها می گوید خواب هایشان را تعریف کنند. نیاز علی خواب جالبی تعریف می کند. او خواب دیده که خودش و پدرش گنجشک شده اند و دارند پرواز می کنند و مادرش گریه می کند و یکدفعه ، مش باقر را که قبلا برایش کار می کرده به شکل اژدهایی می بیند و از ترسش ، تند تند پسته ها را خندان می کند و از دهانش ، خون می ریزد . پسته ها با هم متحد می شوند که نخندند تا مش باقر ناراحت بشود. مش باقر ، نیاز علی را می بیند و می خواهد بگیردش ، یکی از پسته ها شبیه بالون می شود و او را با خود به آسمان می برد . در آنجا می خواهد ستاره بچیند، ولی می افتد پاپین و از خواب می پرد. چند روز بعد نیاز علی ، سر کلاس حاضر نیست . بچه ها می گویند : دیروز غروب ، از سرما مرد در حالیکه داشت می گفت ، ستاره می خواهم ، ستاره می خواهم ، یه ستاره برا ننه ام .

بررسی محتوا

این داستان ، حکایت از سرنوشت غم انگیز پسری دارد ، که فقر و بیماری او را از پا در می آورد و در همان حال در شهرهای بزرگ ، کت دویست و پنجاه هزار تومانی ، فروخته می شود. اختلاف فاحش طبقاتی در این داستان نمود بارزی دارد. پنجره های کلاس، با وجود سرما ، شیشه ای ندارد و با روزنامه پوشانده شده ، بچه ها از راه های دور با وضع فلاکت باری می آیند و از سرما یخ می زنند. لباس های نیاز علی پاره است و دفتر مشق ندارد. به تصویر کشیدن این حقایق در کنار جمله ی روی روزنامه و خوابی سمبولیک ، که نیاز علی تعریف می کند، خط مشی نویسنده را در طرفداری از کودکان فقیر و کارگران بی پشتوانه نشان می دهد. "درویشیان" درباره آفرینش این داستان می گوید : "باید اعتراف کنم که این زندان کرمانشاه بود که به طور خیلی جدی مرا به نوشتن داستان ، واداشت . اوایل مرداد 1350 در کنگاور کرمانشاه دستگیر شدم. در آنجا مشغول گردآوری افسانه های کردی بودم و شب ها در قهوه خانه ها می خوابیدم . پلیس مشکوک شد و مرا تحویل ساواک داد... دوران سخت بازجویی که تمام شد و توانستم در میان زندانیان سیاسی و عادی ، گوشه جایی برای خودم دست و پا کنم نشستم به مرور زندگیم و حوادث تجربه هایی که  دیده و ا ندوخته بودم و ناگهان در آن گوشه ی دلگیر، دور از چشم جاسوسان ، بغض قلمم ترکید و داستان ” ندارد“ را نوشتم " ( کیوان با ژن ، تابوت هایی برای شعر و داستان ، گفت و گو با علی اشرف درویشیان . نشریه ی ایران ، 6 و 7، ص1)

بررسی ساختاری

"ندارد" از نظر طرح قوی نیست و نمی توان آن را داستانی با ساختار محکم دانست . شخصیت ها سطحی و ساده اند و تنها از نظر ظاهری بررسی می شوند. نویسنده با شرح چهره ی مظلوم و بیمار  نیاز علی ، جانبداری خود را از او نشان می دهد و او را قهرمان داستان خود می کند"‌این پسر بچه همان ندارد های سراسر کشور ماست که با سن اندکشان با دنیایی از مشکلات و محرومیتها مواجه بوده و جز نان خالی برای خوردن و پاره پوشهایی برای پوشش بدن نحیف و درمانده ی خو د نداشته اند. در واقع ،" ندارد" درویشیان نماینده قشر وسیعی از جامعه ی ماست . چرا که این نداردها ماحصل همان سیستم ظالمانه ی سرمایه داری دوران پیشین اند." ( جعفر کازرونی (1377) آثار علی اشرف درویشیان در بوته ی نقد ، ‌انتشارات ندای فرهنگ ،  ص0 11)   

تنها شخصیتی که در داستان حضور دارد ؛ غیر از راوی ، نیاز علی است . راوی که خود شاهد و حاضر در داستان است ابتدا نیاز علی را بدون مقدمه وارد داستان می کند :

( - نیاز علی ندارد

- حاضر- علی اشرف درویشیان(1383 ) از ندارد تا دارا ، نشر اشاره ، چ چهارم-   ص 11)

با این کار ، تصویری از یک پسر بچه محصل نشان می دهد و پس از آن با توصیف خصوصیات ظاهری او ، معرفی اش می کند . این توصیف از وضع ظاهری او ، فقر شدید مالی خانواده را نشان می دهد. نویسنده از عنصر" گفت و گو" هم در معرفی او استفاده می کند. اولین بار ، هنگامی که به او می گوید نوشته ی روزنامه ای را که روی پنجره زده شده بخواند و او درست و بی غلط می خواند و بار دوم هنگامی است که راوی از او در باره ی خانواده اش می پرسد:

( نیاز علی خانه تان کجاست ؟

- پشت قلعه آقا .

- اسم پدرت چیه ؟

- ریش چرمی ، آقا.

- چه کاره س؟

- هیچی ، آقا ، خیلی پیره نشسته توی خانه ، آقا .

- مادرت چه می کند؟

- بیکار شده ، آقا . دیروز دندان های جلوش افتاد و بیکار شد – همان ص 13)

این گفت وگوی ساده خیلی نمی تواند زندگی  نیاز علی را فاش کند . سؤال و جوابی ناقص است که راوی مجبور می شود دوباره خودش باقی عوامل ایجاد فقر ‌نیاز علی را بیان کند رابطه ی افتادن دندانهای مادر نیاز علی با بیکار شدنش برای خواننده کشف نمی شود تا زمانی که راوی خود توضیح می دهد که کار مادر او، خندان کردن پسته بوده است .

یکی از روشهای شخصیت پردازی  نیاز علی  تشبیه هایی است که نویسنده به کار می برد . او برای نشان دادن مظلومیت نیاز علی ، او را به پرنده ای که دست و پا بسته یا مورد آزار است، تشبیه می کند . پرندگان در داستان های دیگر این نویسنده هم نماد مظلومیت اند:

( وقتی اسمش را می خواندم…..  با جیغ  کوتاهی  می گفت : حاضر و در این حال صدایش شبیه جوجه کلاغی بود که در مشت فشاری بدهی – ص 12)

 (نیاز علی مثل پرنده ای که نخی به پایش بسته باشند خودش را به سوی مدرسه می کشید – ص 14)

 شخصیت های دیگر داستان در خوابی که نیاز علی تعریف می کند حضور کمرنگی دارند. مش باقر و مادر نیاز علی ، در این خواب سمبل مظلومیتند. اومش باقر را به شکل اژدهایی می بیند که مادرش از او می ترسد :

( یک مرتبه اژدهای بزرگی آمد تو خانه مادرم تا اژدها را دید گفت : وای خدا مش  باقر آمد . زود زود از میان دامانش پسته در آورد و خندان کرد. دیدم که مادرم دندان ندارد و خون از دهنش می آید – همان ص 15)

این خواب به داستان، سبک سمبولیک داده و به ارزش آن افزوده است . نویسنده در بیان زندگی و مرگ  نیاز علی ‌ موفق نیست زیرا هیچ احساسی در خواننده برانگیخته نمی شود اما ذکر این خواب از زبان نیاز علی ، به داستان ، روح سمبولیزم داده است "داستان با مرگ ناگهانی نیاز علی، به پایان می رسد در این داستان نویسنده خود را درگیر شخصیت و چرای بی پاسخ مانده ی داستان نکرده است ؛ چرا معلم دلسوز داستان با وجود مشاهده ی بیماری مرگ آور نیاز علی ، خود را در گیر سختی های زندگی او و خانواده اش نمی کند و یا دست کم او را به درمانگاهی در شهر راهنمایی نمی کند " ( مصطفی فعله گری ، ص 65)

 در صحنه پردازی داستان ، مکان ، وصف نمی شود اما در همان دو جمله ی اول داستان  کشف می شود چون حاضر و غایب تنها در مدرسه انجام می شود ؛ در ادام?داستان وقتی اشاره به روزنامه ی روی پنجره می شود می فهمیم که کلاس ، شیشه ندارد ، پس حتما در منطقه ای محروم واقع شده است . قبل از آن هم اشاره به دیوار کاهگلی مدرسه ، محرومیت آن را نشان می دهد. زمان وقوع داستان ، زمستان است و راوی مستقیم به آن اشاره می کند :

( زمستان  آمد . بچه ها از دهات دور می آمدند . وقتی  که می رسیدند  به آدم های  یخی شباهت داشتند  دور مژه ها ابروها و سوراخ بینی شان ، یخ زده  بود. مژه هایشان را که به هم می زدند چق چق صدا می کرد …ص 14)

صحنه های توصیفی داستان، بیشتر در بیان حالات نیازعلی و بیماری اوست و یکبار هم که سرمای هوا و یخ زدگی بچه ها را وصف می کند برای توجیه مرگ نیاز علی است .

گفت و گو، نقش مهمی در داستان ندارد. سؤال و جواب راوی و نیاز علی، خشک و رسمی است و تنها ، ادب نیاز علی را در صحبت با معلم نشان می دهد که پس از هر جمله، کلم? آقا ‌را به زبان می آورد. تنها حادثه ی داستان ، مرگ نیاز علی است؛ که خیلی ضعیف توصیف شده است طوری که بحران روحی شاگردان و راوی را نشان نمی دهد.

نویسنده با اینکه در توصیف نیاز علی، از تشبیه ها و استعارات جالبی کمک می گیرد؛ در اینموقع ، به سادگی مرگ نیاز علی را مطرح می کند و مثل این است که سر و ته داستان به هم چسبیده باشد:

( نیاز علی ندارد .

چند نفر از بچه ها آهسته گفتند : غایب .

تکان خوردم . جایش خالی بود. غم ناآشنایی در صورت بچه ها دیده می شد . همه سرشان را زیرانداخته بودند . از اکبر مبصر کلاس علت را پرسیدم ، گفت :

     -آقا دیروز غروب مرد . از سرما آقا . خون از گلوش آمد و مرد . هی می گفت   ستاره می خوام

       .  ستاره می خوام . یک ستاره ی قشنگ برای ننه م- ص 16)

فضای داستان یکنواخت و بدون تحرک است و علت آن اینست که گفت و گو و عمل در آن نیست . تنها زمانی که خواب نیاز علی تعریف می شود  داستان حرکت می کند و جهت می گیرد.

راوی با اشاره به روزنامه ای که به جای شیشه به پنجره زده اند و نوشته های روی آن ، شکاف عمیق بین طبقات اجتماعی را نشان می دهد و اینکه راوی ، خواندن جمله ی درشت روزنامه را به  نیاز علی واگذار می کند یکی از نقاط قوت داستان است . در این قسمت ، طرز روزنامه خواندن نیاز علی، واقع گرایانه توصیف شده است :

 ( آقا،نوشته کت.

-  آفرین . درسته بخوان. خب .

- آقا . دویست و پنجاه ه ... ه... هزار تومانی

- آفرین . آفرین ، خیلی خوبه . ادامه بده .

- آقا . در تهران ح.ح .- راج شد – ص 12)

اشاره ی دیگر راوی به نوشته دیگر روزنامه پس از مرگ نیاز علی است . نویسنده پس از ذکر فاصل?طبقاتی که عامل فقر نیاز علی و سایر شاگردان است ، علت مرگ  نیاز علی  را، عدم بهداشت در منطقه می داند و با این جمله آن را بیان می کند:

( چشمم افتاد به روزنامه ی تازه ی روی پنجره . با خط درشت نوشته بود :

 بهداشت برای همه – ص 16)

 

   

 



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  چهارشنبه 86/8/30ساعت  11:56 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    جشن یا عزا؟ مسأله این است!!!!
    آدم عجیب کارهای عجیب تر!
    الاغ و علفهای قرمز
    ;کتری!
    دلخوشیهای خوابگاهی
    عکس های گمشده
    اخلاق فدای مذهب
    خلاف مجاز!
    [عناوین آرشیوشده]
     
    *AboutUs*>