امروز دیگر خودم را تعطیل کردم شاید تا روز عید. آخرین فایل سال 93 را صبح فرستادم رفت بعد هم کرکره را کشیدم پایین و هر کسی تماس گرفت، گفتم تعطیل است، خوب من هم کار و زندگی دارم من هم شب عید دارم من هم کارهای نکرده دارم. حالا از صبح شروع کرده ام به خانه تکانی! عین همه کارهایم عجولانه و سریع. حالا توی خانه مان سگ می زند شغال می رقصد، فقط یک گربه کم داریم که آواز بخواند آنرا هم فردا می روم از توی کوچه پیدا می کنم؛ چیزی که فراوان است گرب? آوازه خوان!گمان نکنید که خیلی دل گنده ام . اتفاقا دل من به قول قدیمی ها خیلی هم جوش دارد اما چه کار می شد کرد با این غلغله کارهای تمام نشدنی. حالا سه روز وقت دارم که هر کاری برای آمدن عمو نوروز لازم است انجام دهم. احتمالا وقتی بیاید من از خستگی بیهوش شده ام و آمدنش را نمی فهمم. او هم می رود تا سال دیگر.
دیروز سنتور را کول کردم بردم تهران تا استادم کوک کند. دیگر صدای آهن پاره می داد به جای آهنگ! حالا یعنی نمی شد همینجا کوکش کنند؟ نمی شد. استاد گفته ساز مثل ناموس آدم است. اینها هم گفته بودند یک هفته باید سازت اینجا باشد تا کوکش کنیم! مگر می شود آدم یک هفته از ناموسش بی خبر باشد؟ اصلا مگر می شود یک هفته ساز نزد؟ با این کارهای خسته کننده ای که من دارم. روزی چند بار به سراغ ساز نروم، نمی شود که! این شد که بردیمش تهران. چند دقیقه بیشتر کار نداشت. حالا می شود چیزی شبیه آهنگ از تویش در آورد، اما من فراموش کردم از استاد بپرسم سنتور، خانم است یا آقا؟!!!
به گزارش لنگرنیوز، در بیست بهمن 1333 در آنسرمحله ی لنگرود چشم به جهان گشود .کلاس نهم دبیرستان ازدواج کرد و به تهران رفت و تا کلاس یازدهم متفرقه درس خواند.
بعد از تغییر روش آموزش، سال چهارم نظری را مجدد ادامه داد و درسال 64 موفق به اخد دیپلم شد. کارشناسی تخصصی ادبیات کودک و نوجوان را در سال 86 دریافت کرد.بنا به پیشنهاد همسایه ها و دوستان در آریاشهر شمالی موئسسه ی « علم و هنر »را برگزار کرد.
دو دخترش قبل از سال 1364 و پسرش نیز سال 1365 به دنیا آمدند. ادامه مطلب...
*AboutUs*>