یوستین گُردر نویسنده کتاب دنیای سوفی ،در 1952 در نروژ به دنیا آمد . سال ها در برگن فلسفه تدریس کرد و پیوسته در فکر متن فلسفی ساده ای بود که به درد شاگردان جوانش بخورد . اما چون متن مناسبی نیافت ، خودش نشست و کتاب دنیای سوفی را نوشت .این کتاب با استقبال غیر منتظره ای روبرو شد و در چند سال اول انتشار ، به بیش از سی زبان ترجمه و تاکنون میلیونها نسخه ازآن در جهان فروش رفته است .
گردر استاد ساده نویسی و ایجاز است و سه هزار سال اندیشه را در 600 صفحه می گنجاند و زیرکانه از قول گوته می گوید : کسی که از سه هزار سال بره نگیرد تنگدست به سر می برد .
او به راحتی مباحث پیچیده فلسفی را بی آنکه مبتذل شود به زبان ساده و شیوا و همه فهم بیان می کند از جمله بهره جویی مسیحیت را از نظریه های افلاطون و ارسطو ،ریشه گرفتن فرهنگ اروپایی را از فرهنگ سامی و هند – اروپایی و...
دنیا ی سوفی رمانی است خود اموز با طرح و بسطی گیرا و دلنشین درباره هستی و علت محبوبیت عجیب و پیگیر آن در سراسر جهان همین است .
داستان سوفی از آنجا اغاز می شود که دختر 14 ساله ای نامه های مرموزی بدون تمبر در صندوق پستی خانه اش به نام خودش دریافت می کند که در آنها سوالات عجیبی مطرح شده از قبیل اینکه :
تو کیستی ؟
جهان چگونه بوجود امد ؟
او رفته رفته می فهمد که این سوالات مربوط به درس فلسفه است و شخصی ناشناس می خواهد به او فلسفه بیاموزد . درس فلسفه مرتب با نامه ها ادامه پیدا می کند و سوفی هر بار در باره سوالات مطرح شده و پاسخ های آن فکر می کند و چیزهایی به نظرش می آید . داستان بسیار جذاب و پر کشش است اما از آن داستانهایی نیست که بتوان بی دقت خواند و به دنبال حادثه در آن گشت . البته حوادثی جالب اتفاق می افتد و پایان داستان ارتباط جالبی بین نویسنده نامه ها و سوفی کشف می شود که بهتر است علاقه مندان ، خودشان به دنبال آن بروند .
در یکی از نامه های اولیه نوشته است :
یک فیلسوف یونانی که بیش از دو هزار سال پیش می زیست معتقد بود فلسفه در نتیجه شگفتی و کنجکاوی انسان پدید آمد . حیات برای بشر چنان حیرت انگیز بود که پرسشهای فلسفی خود به خود مطرح شد .
درست مانند هنگامیکه تردستی شعبده بازی را می نگریم . نمی دانیم این کارها را چگونه می کند . پس می پرسیم :چطور توانست از دو دستمال ابریشمی سفید خرگوشی زنده در آورد ؟ شعبده باز کلاه را نشان تماشاگران می دهد کاملا تهی است ولی ناگهان خرگوشی از آن بیرون می جهد . بسیاری از آدم ها به جهان با دیده تعجب و ناباوری همسان می نگرند .
...در واقع ما خود خرگوش سفیدی هستیم که از کلاه در می آید . تفاوت ما و خرگوش سفید تنها در این است که خرگوش نمی داند در ترفند شعبده باز شرکت دارد ولی ما می دانیم در چیزی مرموز شرکت داریم و می خواهیم از ساز و کار آن سر در آوریم .
پی نوشت :شاید هم بهتر باشد کل جهان کائنات رابه آن خرگوش سفید تشبیه کرد .ما که در اینجا به سر می بریم شپشکهای ریزی در لابلای موهای آن خرگوش به حساب می آییم . منتها فیلسوف ها سعی دارند از این موهای نازک بالا بروند و مستقیم در چشم شعبده باز بنگرند.
...با آنکه مسائل فلسفی مربوط به همه ماست همه ما فیلسوف نمی شویم . بیشتر مردم به دلیل های گوناگون چنان در چنبر امور روزمره زندگی گیر می افتند که شگفتی جهان از یادشان می رود (به اعماق موهای خرگوش می خزند ،آنجا راحت می لمند و بقیه عمر همانجا می مانند.
این داستان عقاید حدود 18 فیلسوف بیان می کند و به سوالات متعددی که در ذهن انسان است پاسخ می دهد.
و در آخرین صفحه کتاب :
ما انگار درست نوک موهای نازک آن خرگوش نشسته ایم .
ایا آن بالا در پهنه فضا در دل شبهای سالیان – نوری واقعا کسی هست ؟
مسخ یکی از اثار معروف دنیا اثر کافکا ،داستانی است در حدود کمتراز 70 صفحه که موضوعی عجیب را روایت می کند. این داستان زندگی جوان پر کاری را نشان می دهد که در عین بیزاری از کار خود،به خاطر بدهی خانواده اش ، مجبور به انجام ان است .او در تجارتخانه ای کارمی کند که هر روز مجبور است برای رسیدن به قطار ساعت 7 ،صبح زود از خواب بیدار شود و اغلب روزها باید به سفر برود . او ارزو دارد مثل دیگران تا دیروقت بخوابد و از زندگی اش لذت ببرد . داستان گر چه از اول تا اخر او را به صورت حشره ای زشت نشان می دهد برش هایی از زمانی که او ادم بوده در مقابل چشم خواننده می گشاید . کتاب با این جمله اغاز می شود:
یک روز صبح همین که گره گوارسامسار از خواب اشفته ای پرید در رختخواب خود به حشره تمام عیار عجیبی مبدل شده بود .
با توصیفی که نویسنده از این حشره دارد چیزی شبیه سوسک به نظر می اید این حشره ابتدا از تغییر حالت خود وحشتزده شده موقعیتش را باور ندارد .اما کم کم از بلایی که بر سرش امده اگاه می شود . خانواده سه نفره او در اتاق های دیگر نگران دیرکرد او هستند وپی در پی تذکر می دهند حتی معاون تجارتخانه ای که او در انجا کار می کند به خاطر دیرکرد او به دنبالش امده گویا در طی سالها کار اجباری او هیچوقت دیرنکرده است . همه این افراد پس از دیدن وضع عجیب او خود را می بازند و هیچ کاری از دستشان برای او بر نمی اید حتی پدرش با خشونت او را می راند و گاه زخمی اش می کند . تنها خواهر است که با محبت به او غذا می دهد و جایش را تمیز می کند گر چه او هم تمایلی به دیدن قیافه او ندارد . مادر نیز هنوز او را دوست دارد اما با دیدن او حالش بد می شود . او دیگر امیدی به بهبود ندارد . در اوایل کار خواهرش که می بیند او دوست دارد روی سقف و دیوار راه برود ، اتاق را برایش خلوت می کند اما همه این محبتها موقتی است . اعضای خانواده با گذشت روزهای متمادی از حضور بی مصرف او خسته می شوند انها مجبورند به خاطر جبران بیکاری وی هر سه نفر در بیرون کار کنند تا مخارج خود را تأمین کنند و حتی یکی از اتاق ها را اجاره دهند . در این حال تمام وسایل اضافه و به درد نخور را به اتاق او می اندازند بدون اینکه به فکر مرتب کردن انها باشند . دیگر کسی به گره گوار که حالا جانوری بیش نیست توجه ندارد و کثافت اتاقش را فراگرفته است . تا سرانجام روزی که مستخدم خبر مرگ او را می دهد ، خانواده تصمیم می گیرد انروز را مرخصی بگیرند و به گردش و تفریح بروند تا ملالت این مدت از سرشان به در رود .هیچکدام به یاد نمی اورد این چیزی که مرده همان پسری است که یک تنه کار می کرد و خرج همه را می داد .داستان با مرگ حشره پایان می یابد بدون اینکه بفهمیم چه شد که چنین بلایی بر سرش امد . اثار کافکا عموما به این شکل دارای اغاز و پایان مبهم هستند که خواننده را به فکر وا می دارند . این داستان در ابتدا به دل نمی نشیند حتی چندش اور است اما بعدها تمام فکر را به خود مشغول می کند تا جوابی برای سؤالاتی که ایجاد شده بیابد .سرنوشت این جوان بیچاره مثل همه کسانی است که بدون علاقه و بدون هدفی شخصی به کاری مشغولند بدون اینکه از زندگی خود لذت ببرند به امید روز رهایی تلاش می کنند و معلوم نیست انروز ایا فرا می رسد یا نه . گره گوار در افکار خود علاقه به اسودگی و خوابیدن بیش از انچه سهم اوست نشان می دهد او دوست ندارد سر کار برود و این ارزو با مسخ شدنش براورده می شود .او دیگر هیچ مسئولیتی ندارد و ازاد است اما همزمان با این ازادی تبدیل به موجود بی مصرفی می شود که برای هیچکس عزیز نیست شاید کافکا می خواهد این تفکر را القا کند که :
ما زنده به انیم که ارام نگیریم موجیم که اسودگی ما عدم ماست
شاید بتوان این را هم اضافه کرد که به عقیده کافکا ادم هایی که زندگی خود را دوست ندارند و از ان لذت نمی برند مسخ شده هایی هستند که که به جای دیگران زندگی می کنند نه به جای خود . همچنانکه گره گوار کار می کند تا دیگران خوش باشند و از او رضایت داشته باشند و اگر پی به خود واقعی او ببرند دیگر قبولش ندارند به عبارت دیگر هیچکدام از ما ادم ها ان چیزی که نشان می دهیم نیستیم و در جلد دیگری فرو رفته ایم .
تبریز مه آلود اثر محمد سعید اردوبادی رمانی تاریخی است . این کتا ب با ترجمه زیبای سعید منیری از ترکی به فارسی برگردانده شده است . این اثر بیش از انکه جنبه رمانتیک داشته باشد دارای جنبه تاریخی است . وقایع ان از سال های انقلاب مشروطه در تبریز حکایت دارد . مولف که خود یکی از آزادیخواهان بوده به خوبی از عهده توصیف و تعریف وقایع بر امده است او که با نام مستعار در انقلاب تبریز شرکت داشته نامش در میان کتابهای تاریخ دیده نمی شود . در پیشگفتار مترجم می خوانیم : اردوبادی در داستان تبریز مه الود علاوه بر اینکه عظمت انقلاب مشروطیت ایران را با عمق و وسعتش به خوانندگان القا کرده سیمای زشت و کریه دشمنان انقلاب را که در راس انان امثال محمد علی شاه قاجار ،میلر کنسول روسیه تزاری و فئودال ها و کلان سرمایه داران و عوامل سر سپرده انان قرار داشتند با همه رنگ و نیرنگهایشان به تصویر می کشد و نیز استراتژی متفاوت و تضاد فکری جناح های داخلی انقلاب را در اتخاذ روش و تاکتیک مبارزه با دشمنان مشروطیت و انتخاب راهی که باید انقلاب بپیماید به خوبی نشان می دهد همچنین انگیزه های اصلی فرصت طلبان را در اتخاذ مواضع طرفداری از انقلاب با دلیل و برهان توضیح می دهد ."
این رمان چیزی جز بیان واقعی تاریخ نیست . با کمال تاسف به صفحاتی از تاریخ ایران بر می خوریم که عوام بی خبر از همه جا سران مشروطه را به تمسخر گرفته به انان به دیده تحقیر می نگرند . منشا این جریانات ،داستانهای مضحکی است که از سفرهای ناصر الدین شاه به فرنگ نقل می شود. هنگامیکه روس های وحشی ، خانه ستارخان را غارت کرده سپس اتش می زنند مردم ابراز شادی کرده روس و انگلیس را درایران دارای حق می خوانند چرا که معتقدند شاه شهید هنگام سفر به این کشورها با ملکه انگلیس و زن تزار روس ازدواج کرده و از انها اولادی دارد که انها به دنبال میراث پدر خود به ایران امده اند: حاضرین درباره سفرهای شاه شهید خیلی حرف ها می زدند از قرار یکه می گفتند گویا نیکلای دوم روسیه نیز فرزند دیگر شاه شهید بود . وقتی که به سفر روسیه تشریف فرما می شدند مهمان الکساندر سوم بودند و نیکلای دوم هم از صلب شاه شهید و از زن الکساندر سوم به دنیا امده بود و اکنون لشکریان خود را به ایران فرستاده ارث و میراث پدرش را طلب می کرد و هیچ قصد سوئی هم نداشت .
شعری که شاعری کور در هجو ستار خان و باقر خان سروده چنین است :
الاغ فروش ها برای ما سردار شدند
آجر پران ها برای ما سالار شدند
گدا گشنه ها تفنگ به دست گرفتند
از قبیل غلام هندوانه روش و قنبر رنگرز
شخصیتهای داستان مؤلفه هایی هستند که خواننده را با محتوای داستان پیوند می دهند به ویژه در فیلم ، این شخصیت ها هستند که چون پلی عمل کرده بیننده را با خود به زوایای ناشناخته ذهن سازنده می برند . اگر بپذیریم که فیلم باید دارای فیلمنامه ای باشد که طبیعتا از طرحی پرداخته شده به صورت داستان نشات می گیرد ناچار باید عناصر داستانی را در ان لحاظ کنیم تا هر عنصر در جای خود قرار گیرد . بیننده انتظار دارد شخصیتها برایش قابل لمس و طبیعی باشند مگر اینکه فیلم دارای زمینه ای تخیلی و سور رئالیستی باشد . اما در یک داستان عادی مثل سریال مرگ تدریجی یک رویا انتظار می رفت شخصیتها سنجیده تر عمل کنند . بر اساس منطق داستان" رمان نویس هرگز نباید به خواننده اجازه دهد که بگوید ، فلان و بهمان آدم هیچوقت اینطوری رفتار نمی کند " (موآ م ، سامرست (1372 ) درباره رمان وداستان کوتاه ، کاوه دهگان ، تهران : انتشارات وآموزش انقلاب اسلامی ، چاپ سوم ص 10 )
شخصی که سازنده فیلم یا نویسنده داستان به مخاطبانش نشان می دهد"در عین حال، نماینده همنوعان خویش و وابسته به اجتماعی است که در آن زندگی می کند، این فرد ممکن است نمونه ی برجسته و مؤثر یک عده از مردم باشد ولی فردی مشخص و غیرعادی نیست " (مکتبهای ادبی ، ص 288 )
در این سریال شخصیت اول داستان که محور تمام ماجراهاست دختری تحصیل کرده روشنفکر و دارای شعور اجتماعی است اما همین دختر در مقابل خواهر پرخاشگر خود چنان رام و مطیع است که حتی از یک کودک هم چنین انتظاری نمی رود . معلوم نیست چرا مارال با وجود مخالفتهای خواهرش به این سادگی ازدواج می کند ولی بعدا به راحتی تحت تاثیر او از زندگی خود کناره می گیرد بی انکه از شوهرش بی توجهی و ظلمی دیده باشد . مارال با اینکه از اوضاع بد روانی خواهرش خبر دارد به سادگی تحت تاثیر او قرار می گیرد . درست در شب عروسی سر و کله مردی پیدا می شود که هیچگاه معلوم نمی شود کیست از کجا امده نسبتش با دوستان مارال چیست و منظورش از فریب مارال و پراکندن زندگی او چیست . ایا جایزه ادبی مارال واقعیت داشت یا ساخته ذهن اریان بود ؟
دومین شخصی که بسیار بد پرداخته شده و با بازی بدتر خود داستان را دچار رکود کرد، اراس بود . شخصی که با قاچاقچیان ادم همکاری می کند یکباره چنان دلرحم می شود که از هیچگونه کمکی به دو زن تنها دریغ نمی کند حتی دوست بی رحم اوکه به سادگی و از روی عمد عده ای ادم بی گناه را پس از گرفتن پول راهی دیار عدم کرده است ،دلش برای حامد می سوزد و حقیقت را به او می گوید و او را برای نجات زن و بچه اش یاری می دهد !
اینگرید نیز با وجود زرنگی در کلاه گذاشتن سر ساناز دارای شخصیتی ابله است که به سادگی به خاطر عشقی لحظه ای ، نشانی خود را در اختیار ادمهایی می گذارد که شناختی از انها ندارد و حتی می داند که با ساناز در ارتباطند .
علاوه بر ضعف در شخصیت پردازی منطق داستان و حقیقت مانندی نیز بسیار ضعیف و گاه غیر قابل باور است به ویژه در قسمت پایانی و نجات مارال و هستی از دل ابهای خروشان پس از اینکه از میان تمام ادم های داخل کشتی به طور معجزه اسایی نجات یافته اند . هیچ عقل سالمی نمی تواند بپذیرد که حامد با ان فاصله از کشتی بتواند به موقع به محل فرو رفتن زن و بچه اش برسد و به راحتی انها را در زیر اب پیدا کند هر دو را نجات دهد و خودش هم نجات یابد .به تمام موارد ذکر شده ، روابط غلط علت و معلولی و طرح ناقص فیلمنامه و پایانبندی بسیار بد را هم که اضافه کنیم چیزی از یک سریال موفق باقی نمی ماند .
پنجمین دوره چشنواره نقد کتاب با حضور دکتر حداد عادل ،دکتر احمد سمیعی ،دکترعبدالعلی دستغیب ،دکتررضا داوری اردکانی و بسیاری از استادان عرصه نقد ،به همت خانه کتاب در سرای اهل قلم برگزار شد .
دراین مراسم ضمن معرفی 19 نفر از منتقدین برگزیده و شایسته تقدیر در بخش های فلسفه ، دین ،علوم اجتماعی و ادبیات فارسی ،ادبیات داستانی ،شعر ،تاریخ،کودک نوجوان جوایزی به انان اهدا شد .
در بخش ادبیات فارسی مقاله دکتر محمد غلامرضایی و اکرم حاجی سید اقایی با عنوان"نثر شیوای فارسی در خدمت قران" در کتاب ماه ادبیات شماره 5 شهریور 1386،در بخش ادبیات داستانی مقاله سیاوش جمادی با عنوان "انکار حضور دیگری"نشریه خوانش شماره 6 تابستان 1386 و مقاله مریم غفاری جاهد با عنوان " گذری بر سالهای ابری "مجله ادبیات داستانی شماره 109 مرداد 1386و در بخش شعر مقاله دکترعبدالعلی دستغیب با عنوان اه تا ماه "نشریه الفبا بهمن و اسفند 1386 شایسته تقدیر و برنده سه سکه بهار آزادی ، لوح تقدیر و تندیس جشنواره گردید.
ژان ولفگانگ گوته، شاعر و فیلسوف و نویسنده آلمانی در سال 1749 در شهر فرانکفورت بدنیا آمد. پدرش از جمله اشراف و فقهای مشهور آلمان بود گوته ایام جوانی را در شهرهای لایپتسیک واشتراسبورگ به تحصیل حقوق و فقه گذرانید و چون به رتبه دکتری رسید دل بر ادبیات بست و در شهر وایماراقامت گزید. آثار ادبی وی عبارتند از: تئاتر ایفی گنی در توریس، منظومه هرمان و دوروته، تئاتر مذهبی فاوست، رقص اموات، خدا و با دایر، سکون دریا، حقیقت شعر، یادداشتهای من و دیوان شرقی.
اما شاهکار ادبی او سرگذشت ورتر است که در سال 1774 منتشر شده. این کتاب شرح حالی از ایام جوانی وی است. در این کتاب سرگذشت جوانی به نگارش درآمده که به خاطر عشق دختری که متعلق به او نیست و همسر دارد، خودکشی میکند. این کتاب که به سبک نامهنویسی، به نگارش درآمده، پر از مضامین ادبی و عواطف نویسنده است. برخی قسمتهای ان مانند دکلمهای ادبی و حاوی نظرات نویسنده درباره عشق، زندگی، رفتار انسانها و خیلی چیزهای دیگر است. این داستان، روایتی حزنانگیز از سرنوشت عشاق است که بدون توجه به آینده، خود را در گردابی میاندازند که از آن خلاصی ندارند. دختری که در این کتاب، موجبات این عشق نافرجام را پدید آورده از دیدگاه ورتر، که او را دوست دارد، فرشتهای آسمانی است در حالیکه همین دختر، با داشتن همسری مهربان و ساده، سعی میکند دل دیگران را هم بدست آورد از جمله به این جوان مغموم که میداند یه وی علاقهمند است بیش از حد صحبت میکند و میگذارد آتش عشق او شدیدتر شود و سرانجام کارش به خودکشی بکشد. در بخشی از این کتاب چنین میخوانیم:
بدبخت! آیا این دیوانگی نیست و آیا تو خود را فریب نمیدهی ؟ این عشق آتشین بیانجام به چه کارت میخورد ؟ دیگر جز او کسی را دعا نمیکنم در آینه خیالم جز صورت او، صورتی منعکس نمیشود. اشیاء و مناظر اطراف خویش را از نظر روابط و مناسباتی که با او دارند، مینگرم و بدینطریق ساعتی به سعادت میگذرانم تا آنکه مجبور شوم دوباره از وی دور شوم. ویلهلم! کاش میدانستی که دل من گاهی مرا تا به کجا میکشاند! گاهی دو ساعت با او به سر میبرم و از تماشای جمال و شنیدن آهنگ آسمانی صدایش مست و مدهوش میشوم. کمکم در تمام حواس من حرارت و هیجان تندی پدید میآید. چشمانم سیاه میشود. گوشهایم به زحمت میشنود و چنان نفس بر من دشوار میگردد که گویی جنایتکاری گلویم را میفشارد. آنگاه قلبم به شدت میتپد. کوشش بسیار میکنم تا مگر از پریشانی خاطرم بکاهد ولی بر آشفتگی حواسم افزوده میشود. ویلهلم! گاهی در اینگونه اوقات چنان حالم تغییر میپذیرد که از وجود خویش، غافل میشوم…
سرگذشت ورتر، کتابی رمانتیک است که بیشتر به شعر میماند تا به نثر و این به دلیل شاعر بودن گوته است و طبع لطیف او نوشتههایش را دارای چنین سبکی کرده است البته ترجمه زیبای نصرالله فلسفی استاد گرانقدر دانشگاه تهران را نیز نباید از نظر دور داشت.
ابعاد فمینیستی رمان تهران مخوف
مفهوم فمینیسم
واژه فمینیسم در فرهنگ آکسفورد به معنی «خصوصیات جنس مؤنث» آورده شده است.در سال 1872 الکساندر دوما نمایشنامه نویس فرانسوی برای اولین بار واژ? فمینیسم را در مورد نهضت حقوق زنان به کار برد . از اواخر قرن نوزدهم به بعد این واژه به نهضتی اطلاق گردید که هدف اصلی آن تلاش برای دستیابی به حقوق مساوی برای زنان بود.
نظام مرد سالاری ویژگی های زنانه ای چون ملاحت، حجب و حیا، فرمانبرداری و تواضع و مانند آن را برای زنان تبیین کرده است و فمینیست ها به دنبال تبیین ارزش های دیگری برای زنان هستند.
اغاز توجه به مسایل زنان
تغییرات سیاسی اجتماعی ایران در انقلاب مشروطه و پس از آن، نگرش جامعه را نسبت به برخی مسائل تغییر داد . یکی از این مسائل،زنان و حقوق و آزادی های آنان بود . درجامعه سنتی ایران همچون سایر کشورها زنان جنس دوم و مردان جنس برتر به شمار می آمدند ؛ اما با آگاهی یافتن زنان از موقعیت خود و آشنایی با غرب و آزادی های آنها نارضایتی از وضعیت موجود پیدا شد . این نارضایتی در آثار ادبی نویسندگان آن دوره نمود پیدا کرده است . نویسندگانی چون صادق هدایت و صادق چوبک با تأثیر از ادبیات غرب ، به شرح مصائبی پرداختند که زن ایرانی درگیر آن بود . مشفق کاظمی نیز که رمان خود را به عنوان پاورقی به چاپ می رساند ، به شرح برخی از معضلات جامعه پرداخته است .
تهران مخوف مشفق کاظمی، با شباهتی که به قصه های قدیمی ایرانی دارد کمتر رئالیستی است و آدم های آن یا بد مطلق و یا خوب مطلقند . در این باور آدم های خوب جامعه را اغلب فقرا و ضعیفان تشکیل می دهند و قدرتمندان و متمولان همواره در فساد و تباهی و در صدد سوء استفاده از دیگرانند . در این جامعه نیز فساد به حد وفور وجود دارد و زنان قربانیان اصلی آن هستند.
تهران مخوف اولین بار در سال 1301 به صورت پاورقی در روزنامه ستاره ایران چاپ شد و پس از آن در سال 1304 به صورت کتاب به چاپ رسید . پس از آن نیز چهار بار دیگر به چاپ رسیده و در سال 1347 انتشارات ارغنون ، در سال 1378 توسط نشر سمیر و در سال 1380توسط مؤسسه فرهنگی الست فردا چاپ شد.
ویژگی رمان های اجتماعی
« در رمان های اجتماعی ، زن به صورت قربانی اجتماع خرافی و عقب افتاده تصویر می شود که ناگزیر به چشم پوشی از عشق خود و تن دادن به ازدواج های ناخواسته و مقهور تحقیرات ناشی از سنت چند همسری و طلاق های یک طرفه است . نویسندگان با توصیف وضعیت دخترانی که فریفت? مردان هوسباز مرفه شده اند، نگرانی خود را نسبت به سرنوشت زنان نشان می دهند و به بی عدالتی اجتماعی و رواج بی سوادی و جهل و خرافات در بین آنها اعتراض می کنند. در واقع نویسندگان برای انتقاد از سنت های غیر انسانی و مطرح ساختن نارضایتی خود از جنبه های نامطلوب جامعه ، وضع بد زنان را در خانواده و جامعه مورد توجه قرار می دهند . در این دوره وضع زن به عنوان بهترین شاخص سنت های ارتجاعی و اختناق اجتماعی شناخته می شود. از لحاظ هنری نیز هیچکدام از این نویسندگان جز مشفق کاظمی که آغازگر بود موضوع رمان هایشان را انتخاب نکردند و تحولی را در رمان نویسی ایران باعث نشدند .»(میر عابدینی، 55)
خلاصه داستان تهران مخوف
تهران مخوف سرگذشت عاشقانه دختر و پسری به نان فرخ و مهین است . فرخ که پسر دائی مهین است از نظر مادی و درجه اجتماعی بسیار پایین تر از خانواده عمه خود می باشد به این دلیل پدر و مادر مهین با این وصلت مخالفند و برای مهین پسر یکی از اشراف را که فردی بی بند و بار است در نظر گرفته اند .فرخ و مهین با استفاده از فرصتی با هم فرار می کنند و شبی را در یکی از ییلاقات اطراف تهران می گذرانند اما روز بعد پدر مهین انها را یافته و مهین را به خانه باز می گرداند .در این اثنا فرخ با زنی به نام عفت مواجه می شود که ناخواسته اسیر خانه بدنامی شده و در پی نجات او به طور اتفاقی با نامزد ناخواسته مهین اشنا شده سعی می کند او. را از ازدواج منصرف کند ولی با رفتار بد او مواجه می شود چندی بعد بساط عروسی مهین با فردی که ذکر شد بر پا می شود اما در جریان عقد ، مهین دچار حمله شده عروسی به هم می خورد پس از این جریان بارداری مهین اشکار شده پدر و مادرش برای پنهان کردن ماجرا او را به نقطه دیگری برده نگه می دارند تا وقت زایمان برسد در طول این ماجرا، فرخ که مورد غضب پدر مهین که از نزدیکان دربار است ، واقع شده تبعید می شود . چند ماه بعد مهین پسری به دنیا می اورد و خود می میرد .
مسائل اجتماعی
در تصویر کلی مردان و زنان این داستان می توان تمام شخصیت ها را ، تسلیم شرایط جامعه دانست. در این شرایط هیچکس از خود اراده ندارد و هیچ چیز جز پول ، مقام و خوشی های زود گذر ارزش ندارد. پدر مهین به خاطرمقام ، دخترش را فدا می کند.شاهزاده .ک به خاطر پول ف.السلطنه می خواهد دخترش را بگیرد . و پسرش هم در این فکر است که با پول های زنش خوشگذرانی کند . در این میان قربانیان اصلی زنانند .دختران این داستان بدون آشنایی قبلی با خواستگار عقد می شوند حتی پسران هم حق انتخاب ندارند عروس و داماد از طرف خانواده انتخاب می شوند و چه بسا مورد پسند آنها نباشد که کدورت های بعدی و گاه به فساد کشیده شدن زنان را در پی دارد.مردان این داستان عمدتاً در فساد غرقند کسی مثل شوهر عفت که عاشق مقام است و برای رسیدن به آن زنش را وسیله قرار می دهد.
«- انشاءالله مبارک است ولی نفرمودید با کی وصلت خواهید کرد ؟
سیاوش با خنده پاسخ داد:
- اگر بگویم درست نمی دانم باور نخواهید کرد، چون من خودم هیچ در این کار دخالت نداشته ام. آنقدر که از پدرم شنیده ام دختر ف.السلطنه است و بطوری که آقاجانم می گوید، پدر زنم خیلی متمول و پولداراست و با این ازدواج ثروت ما چند برابر خواهد شد و البته با این ترتیب میدان خوشگذرانی من هم بیشتر وسعت خواهد یافت.»(همان، 317)
در نقد فمینیستی این اثر به چنین مواردی بر می خوریم که جامع? آن روز ایران درگیر آن بود.
مرد سالاری ، روسپی گری ، اقتدار مردان ، خشونت علیه زنان ، بی هویتی زن ، بی سوادی ، ازدواج اجباری ، خرافات ، توجه به زیبایی، استفاده ابزاری از زن، نابرابری نگرش جامعه به زن و مرد
بیان مفاهیم هنری همیشه به طور حقیقی و صریح صورت نمی گیرد . بعضی از هنرمندان ، شیوه های استمعال غیرصریح و مجازی را برصریح و حقیقی ترجیح می دهند این شیوه های کاربردغیرصریح ، عبارتند از : نماد ، تمثیل ، استعاره ، قیاس ، طنز ، اغراق ، اطناب و مجاز مرسل . (میرصادقی،76)
آرایه های ادبی از قبیل تشبیه ، استعاره ، مجاز وش .... که یکی از شیوه های بیان هستند ، علاوه برزیبایی کلام ، معمولا برای فهم بهتر معانی مورد نظرگوینده بکار می رود و هر نویسنده یا گوینده به دلیلی خاص از آنها استفاده می کند . ضرب المثل ها و کنایاتی که در مقطع زمانی خاصی شکل گرفته و پس از آن برای معانی مشابه به کار رفته اند ؛ در فرهنگ مردم نفوذ کرده باقی مانده اند و ناخودآگاه به ادبیات چه شعر و چه نثر راه یافته اند .
درویشیان ازجمله نویسندگانی است که در طیف وسیعی ، از این مثل ها ، کنایات ، استعاره ها و تشبیهات محلی استفاده کرده است . آدم های داستان های او به دلیل داشتن حافظه ی قوی ، گویی انباری از این آرایه ها را درذهن دارند که در موقع خود به کار می برند و نویسنده نیز به نقل از آنها ، در مواقع مختلف واژه های زیبا و رسایی را که مبین فرهنگ و اندیشه ی جامعه ی زمان اوست می نگارد و از این کار چند منظور دارد؛ یکی نشان دادن شخصیت فردی که در داستان حضور دارد و نمونه ای از افراد جامعه ی ان روزگار است . او شخصیت ها را توسط حرف های خودشان معرفی می کند و هیچوقت دانای کل مطلق نیست؛ حتی زمانی که داستان توسط دانای کل روایت می شود ؛ خواننده را وامی دارد تا از لابلای گفتگوی شخصیت ها آنها را بشناسد نه از نظر نویسنده. دوم ، القای فرهنگ اجتماعی و نحوه ی زندگی افراد در جامعه ، سوم، جان دادن به داستان و دورشدن از حالت خشک روایی و چهارم، ایجاد فضای طنز آمیز برای فرار از تلخی برخی داستان ها که در فضای فقرو بیماری و غم شکل می گیرد .
مجاز:
یکی از مواردی که بسیار در نوشته های این نویسنده ، به چشم میخورد کاربرد مجازی برخی واژه ها و جملات است .« در بحث بدیع ، مجاز لغوی یا جمله در غیر موضوعش اطلاق میشود . مجاز لغوی منقسم میشود به مجاز مرسل و مجاز استعاری . » (مقدادی، 56)
این نویسنده بعلت زندگی در مناطق محروم و روستایی ترکیبات و اصطلاحات خاص آنرا بکار می برد یکی از موارد مجازی ، نشان دادن غیرمستقیم « زمان » است مثلا برای بیان صبح خیلی زود که هنوز هوا تاریک است ، می گوید :
( هنوز مرغ از لانه بیرون نیامده – سال های ابری ، ج 1 ، ص 203 )
خواننده به طور طبیعی باید بداند مرغ زمانی از لانه در می آید که هوا روشن بشود پس حالا هنوز هوا تاریک است یعنی هوای گرگ ومیش صبح . یا در جای دیگر می گوید :
(شب است . دیگر کاه در کاهگل های دیوار دیده نمی شود . همان ص 383 )
این موارد نشان دهنده ی فرهنگ مردم و نحوه ی شناخت زمان ، در هنگامی است که هنوز وابستگی به طبیعت از خانه ها رخت نبسته و وسایل پیشرفته چون ساعت و رادیو و تلویزیون ، برای شناخت زمان وجود ندارد .
نوع دیگر مجاز زمانی که درداستان های او به چشم می خورد ، وقتی است که هدف نویسنده نشان دادن فرهنگ نیست؛ بلکه منظور دیگری دارد و آن برانگیختن احساسات خواننده است و القای احساس شخصیت داستان به خواننده . مثلا از زبان یک زندانی سیاسی که سال هاست زن و بچه اش را ندیده است وحالا دارد با تنها درخت سیب داخل زندان درد دل دمیکند ؛می گوید :
( چندباردیگر باید سیب بدهی ای درخت تا من بچه هایم را ببینم – از ندارد تا دارا ، مام حیدر ، ص 230 )
و یا پسری که سی سال پیش پدرش را از دست داده، دارد با خودش فکر می کند که چه سال های طولانی سپری شده است ونویسنده با نگرشی نمادین می گوید :
(چنارها سی بار برگشان زرد شده، تن عریانشان سی بار در برف و سرما لرزید – همان ، درشتی ص 319 )
تاثیرگذاری این جملات خیلی بیشتر از وقتی است که مستقیم واژه ی سال به کاررود. گذشته از تاثیر خواننده ، ایجادتصویری از ایستادگی درخت درسی سال گذشته و مردی تنها که کودکی خود را به یادمی آورد؛ درحالی که درخت ها هم نهالی کوچک بوده اند ؛ مورد نظر است .سمبل ایستادگی درخت درمقابل سرما و عریانی و خزان و دوباره جوانه زدن درمقابل درهم شکستگی مرد قرار دارد و این از مواردی است که نویسنده سمبولیسم را با رئالیسم درهم میآمیزد .
ازدیگر مجازهای مورد علاقه ی این نویسنده ، نشان دادن حالت یا صفتی است برای واژه یا موقعیتی که برای آن ساخته شده است . کاربرد واژه ی" بو" در مواردی که ربطی به حس شامه ندارد . مثلا در توصیف حالت روستاییانی رنج کشیده و بدبخت می گوید :
(دست هاشان بوی رنج ونان ساجی می دهد . همان ، جیره روزانه ص 263 )
وقتی نان ساجی در کنار رنج قرار می گیرد می توان به راحتی فهمید که دست هایی که بوی نان می دهد حتما خودش نان می پزد و حتما کشاورزی هم می کند وشایدگندم ها را هم آرد می کند پس دست هایش زمخت و رنجور است . با چند واسطه می توان پی به منظور نویسنده برد که رنج را از دست های زمخت و چروکیده می توان فهمید؛ اما بوی نان ساجی ، هدایت کننده ی این تصورات است و در جای دیگر برای وصف پدری زحمتکش می گوید :
(شب که می آمد خسته بود با خودش بوی گندم می آورد ، بوی آفتاب می آورد . همان ، هتاو ص 41 )
(هرشب پدرخسته می آمد کتش را که بوی عرق و آفتاب و یونجه می داد ،در می آورد و زیر سر می گذاشت . همان ، ص 45 )
بوی آفتاب دراین دوجمله، نشانگر کارکردن مرد درزیر آفتاب تابستان است ونویسنده این نکته را در کنار بوی گندم و عرق می گنجاند . اماهمیشه قرینه ای در کنار چنین مجازی نیست؛ مثلاوقتی می خواهد فضای غمبار یک خانه و بغض فروخورده ی ساکنانش را نشان دهد چنین می گوید :
(اتاق پر از بوی گریه است – سال های ابری ج 2 ص 608 )
با این جمله تمام احساسی راکه از یک حادثه ی عغمبار در ذهن داردبه خواننده منتقل می کند،بدون اینکه خواننده فکر کند که گریه با حس شامه ارتباطی ندارد .
درجای دیگر چنین جمله ای می بینیم :
(از دیوار کاهگلی بوی چشمان حسرت زده ی بچه ها می آید – همان ، ج 1 ص 383 )
پیدا کردن قرینه ی مجاز و پیدا کردن ارتباط دیوار کاهگلی با چشمان حسرت زده مشکل است ؛اما شاید بتوان تصور نویسنده را از دیوارهای کاهگلی چنین توصیف کرد که، این نوع دیوار نشان دهنده ی محیطی فقیرنشین است که بچه هایش در حسرت نان وآب و تفریح و دیدن زیبایی ها هستند؛ چنانکه در سراسر داستان های نویسنده شاهد زندگی این بچه ها هستیم .
نکته ی دیگر در مجازها ، قائل شدن حجم برای عناصری چون تاریکی و گریه و زاری است در زمان هایی که قصد دارد عمق سیاهی و غم را نشان دهد :
(شب ها گریه وزاری مثل تاریکی ، اتاق را پرکرده بود – همان ، ص 133 )
(تاریکی نانجیبی همه جا را پرکرده بود – همان ، ص 133 )
گریه و زاری با صدای خود می تواند اتاق را پر کند اما پربودن از تاریکی ، ترکیب غریبی است بخصوص که نانجیب هم باشد . با توجه به فضای مبارزه و جو سیاسی برخی نوشته های نویسنده ، تاریکی سمبل ظلم و بی عدالتی است و صفت نانجیب در این مورد می تواند سمبل تاریکی کامل و بدون روزنه ای از نور باشد اما در برخی جاها این تاریکی به وسیله ی نور ضعیفی که از جایی چون چشم خروس می تابد و یا صدای دندان قروچه ای ، پاره می شود درست مثل یک چادر سیاه :
(من مرغ را نمی بینم اما چشم درخشان و ریزش را می بینم که با هر فریاد دایی سلیم باز و بسته می شود ونور سبز و سفیدش تاریکی را تیغ می زند . همان ص 13 )
(دندان قروچه ی لطیف ، تاریکی را تکه تکه می کند – همان . صص 100 )
در این تصاویر سازی استعاری ، نویسنده علاوه بر توصیف تاریکی ، حالت مرغی را نشان می دهد که با فریادی ، از خواب می پرد وچشم هایش بازو بسته می شود شاید نویسنده قصد دارد نشان دهد حتی نور ضعیف چشمان مرغی که ناخودآگاه ازخواب می پرد، می تواند تاثیری هرچندکوتاه درشکستن تاریکی داشته باشد و حتی دندان قروچه ی طفل خوابیده ، اثر تاریکی ظلم را که سکوت می طلبد ، تکه تکه می کند . نویسنده با این تصویرها نشان می دهد برای مبارزه با تاریکی می توان به هر حرکتی تکیه کرد و روی هر صدایی حساب باز کرد حتی اگر ندانسته و نفهمیده باشد . اما گاهی هم برای نشان دادن تاریکی و ظلم زیاد ؛ تصویرهایی می آفریند که نشان دهنده ی پایداری ظلم و تاریکی است و امیدی در آن دیده نمی شود :
(تا گردن در شب فرو رفته ام – همان ، ج 3 ص 1198 )
(شب در عمق نان های خشک و درته کاسه های رویین ماسیده است – همان ، ص 1451 )
(باران هرچه کرده بود ؛ تاریکی را نشسته بود . از ندارد تا دارا ، هتاو ص 43 )
جمله ی اول و دوم از کتاب سال های ابری ، در زمانی نوشته می شود که نویسنده در عمق مبارزه ی علیه ظلم و تحت شکنجه قرار دارد او در زندان است و امیدی برای نجات ندارد . در اینجا منظور ازشب ظلم است نه تاریکی . و این ظلم به چاه یا مردابی از قیر تشبیه شده که نویسنده یا راوی تا گردن در آن فرو رفته است و کم مانده غرق شود و همچنین توصیفگر کاسه های رویین غذای زندانیان است ونان های خشک که جیره شان است .
جمله سوم از داستان هتاو است .هتاو دختر بچه ای است که ازدواج در سن کم ، باعث مرگ فجیع او می شود . داستان سراسر غم و اندوه است نشانگر فقر و فشار شرایط سخت زندگی است . گویا نویسنده انتظار دارد باران ، سیاهی شب را همچون چرکی بشوید و پاک کند اما هر چه تلاش می کند نمی تواند ، باران می تواند رمز مبارزات سیاسی باشد و تاریکی هم ظلم و بی عدالتی .
یکی از تصویر آفرینی های این نویسنده ، تصویر بارش باران در حوض یا برکه است : ( باران سرد بود و برکه را سوراخ میکرد – از ندارد تا دارا ، درشتی ص 309 )
و یا تصویر ستاره در حوش : ( حوض از ستاره ها سوراخ است – سال های ابری ج 3 ص 1016 )
در این جمله نیز بریده شدن فضا توسط میله های باران جالب توجه است :
( باران شفاف ، میله میله و تکه تکه فضا را می برید و مه در بین تکه ها می لغزید – از ندارد تا دارا ، درشتی ص 309 )
در این جملات فهمیدن منظور نویسنده ساده نیست؛ با اینکه داستان فضای سیا سی دارد و صحنه ی اعدام چند نفر را نشان می دهد اما نمی توانیم باران را سمبل ظلم بدانیم و همچنین ستاره هایی که برکه را سوراخ می کند . ولی ماه را که در بین تکه های بریده شده ی فضا می لغزد می توان سمبل روشنگری دانست . در جای دیگری در توصیف فضای غمبار کلاس به خاطر مرگ یکی از بچه های مدرسه جمله ی ساده ای به کار می برد : ( لکه ابر سیاهی روی دل آسمان نشسته بود – از ندارد تا دارا ، ندارد ص 16 ) با این جمله داستان را با حالتی سمبولیک به پایان می رساند و نشان می دهد غم مرگ پسری از بیماری و فقر ، آسمان دنیا را غمگین کرده است و در عین حال ایهامی به ظلم و ظالمانی دارد که آسمان پاک را با وجود خود تیره و کدر کرده اند . و باز با استفاده از طبیعت روستا و همراهی حیوانات ، تحت تأثیر غم و غصه ای که در دل دارد چنین تصوی زیبایی ارائه می دهد : ( مرغی در دلم دانه اندوه می کارد – سال های ابری ج 4 ص 1394 ) مرغ معمولا دانه نمی کارد اما نویسنده تناسب دانه و مرغ را در نظر گرفته و اندوه را به دانه ای تشبیه کرده که در دلش کاشته می شود که عنقریب ثمر می دهد و تبدیل به غصه ای بزرگ می شود ؛ اما این جمله با تمام زیبایی اش بهتر بود طور دیگری بیان میشد که نقش مرغ هم در جای خود قرار گیرد چون مرغ سمبل کاشتن یا پنهان کردن نیست .
ادبیات هر قوم و هر دوره به مقتضای مسائل اجتماعی ،سیاسی، اقتصادی و دینی شکل می گیرد . اما چگونگی انعکاس وقایع بستگی به دیدگاه نویسنده و جایگاه اجتماعی، مکان و نحوه زندگی اودارد . هر واقعه بزرگی که به وقوع می پیوندد، به طور طبیعی چند دسته را در بر می گیرد و به خود مشغول می دارد : الف- کسانی که در متن حادثه قرار می گیرند و آسیب می بینند . ب – عده ای که در ارتباط با آسیب دیدگانند . ج – تخریب گران . د - تماشاچیان . حال اگر هر کدام از این افراد بخواهند واقعه را شرح دهند هر کدام از جایگاه خود و چیزی که درک کرده اند می گویند و طبیعی است که نظرات هرکدام از آنها می تواند درست یا غلط باشد. آنکه در متن حادثه است از اطراف خبر ندارد و آنکه تماشاچی است اصل قضیه را نمی داند . در اینگونه مواقع برای رسیدن به اصل ماجرا باید نظرات هر گروه را شنید و تازه با فرض بی طرفی گوینده ، به اصل رسید . در جنگ ایرا ن و عراق نیز عده ای در متن حادثه قرار گرفتند و به خیل شهدا و ایثارگران پیوستند؛عده ای پشت جبهه هواداری نموده ، مایحتاج جنگ و رزمندگان را فراهم کرده و عده ای از مجروحان پرستاری کردند ؛ عده ای به کار و کسب خود مشغول شده و گاه کارشکنی کردند و عده ای هم تنها تماشاچی بودند تا وقایع را آنطور که می بینند ثبت کنند بنابراین :" در دوران جنگ در حقیقت سه نوع نوشته درباره جنگ منتشر می شد . نخست آثار نویسندگان و شاعران پشت جبهه که از جعبه جادویی تلویزیون به جهان پر شور و شر جبهه ها چشم می دوختند . دوم نوشته ها و اشعاری که گاه نویسندگان ان، یکی دو روز مهمان یک جبهه آرام می شدند یا برای سرکشیدن و هدیه دادن، لحظاتی صدا و گرد و غبار جنگ را می شنیدند ...سوم ان دسته نویسندگان بی نام و نشانی که با احساس پاک جوانی می نوشتند؛ یک دستشان قلم بود و دست دیگرشان سلاح ؛ حتی در نوشته هایشان غلط املایی و نگارشی بود ."(تاکی ،مجموعه مقالات 69- 70)
با توجه به این مسأله، ادبیات جنگ بیشتر ادبیاتی مردانه شد؛ هم به دلیل اینکه زنان کمتر در جبهه حضور داشتند؛ هم به دلیل اینکه بیشتر نویسندگان مرد بودند . در اثار نویسندگان این دوره زنان کمتر نقشی دارند؛ مگر زمانی که همسر شهید یا جانباز باشند؛ که باز هم حق مطلب درباره شان ادا نشده است .
"نگاهی کلی به داستان های این دهه ، این مهم را نشان می دهد؛ که اکثریت قابل توجه داستان هایی که زن در آن نقش اصلی را دارد ، در روابط خانوادگی و محیط و محفل خانواده است . زن چه در حاشیه فعالیت های سیاسی و حوادث انقلاب و دوره جنگ و چه در روابط روحی اش با مرد، بیشتر در کانون خانواده مطرح می گردد . مطرح شدن زن در خانواده، در واقع نشان دهندۀ تأثیر تغییرات اجتماعی و سیاسی از یک سو و تحولات ارزشی نویسندگان این دوره ازسوی دیگر است."(زواریان، 17)
اگر چنین تصور کنیم که ادبیات ایران در دوره جنگ به پیشرفتی نائل شده، این یشرفت را تنها در کمیت می توان دید و از لحاظ کیفی ،تنها بعد معنوی آن جالب توجه است نه تکنیک های داستان نویسی . در این زمان نویسندگان جوان و پر حرارتی به عرصه داستان روی آوردند، که سابقه و حتی مطالعه ای در این کار نداشتند. بنابر این انتظاری که از این نویسندگان می رود، تنها در زمینه نقش آفرینی شخصیت ها بروز می کند .
"جنگ برای داستان نویسان همواره منبع پر بار و مغتنمی از موضوع های بزرگ بوده است؛ چون گرچه به نفسه شری است عظیم ، یکی از آن موقعیت هایی است که درون معمولا پوشیدۀ انسان هایی را که در گیر آنند امکانات و محدودیت های بالفعل و بالقوۀ آنان را در شجاعت ورزیدن و ترسیدن، در فداکاری نمودن و خود خواهی نشان دادن در ابراز محبت و کینه و نیز ظرفیت های آنان را در درد کشیدن و رنج بردن و تشنه و گرسنه ماندن خوب آشکار می کند . جنگ ساز و کار ارزش هایی نظیر ایمان ، وطن دوستی ، شرف ، افتخار و ازادگی را به روشن ترین صورتی نشان می دهد و داستان نویسی که موضوع هنرش انسان است، به ندرت ممکن است موقعیتی بهتر از جنگ بیابد تا شخصیت هایش را در آن قرار دهد و رمان های بزرگ خلق کند ." (ایرانی،مجموعه مقالات ، ص 49-62)
از طرفی نسل های آینده از طریق همین نوشته هاست که به ماهیت جنگ و تبعات آن و نحوه زندگی و افکار مردم در آن دوره پی می برند."بدون شک نسل آینده چشم انتظار دریافت تجربه ها ، سرگذشت و رفتار امروز ماست . جنگ با همۀ تلخی و شیرینی اش از راه های گوناگون به نسل آینده انتقال خواهد یافت . داستان می تواند در این زمینه نقشی اساسی را داشته باشد؛ چرا که همیشه داستان ها با انتقالی " سینه به سینه " همراه بوده اند و توانسته اند به بهترین وجه در عمق جان و اندیشه مردم نفوذ کنند " (مدرس زاده،مجموعه مقالات، ص 405 )
حوادث جنگ بیشتردر داستان های کوتاه نشان داده می شود شاید یکی از علت ها ی آن تازه کار بودن نویسنده ها باشد . البته رمان هایی نیز در این دوره نوشته شده که خالی ازاهمیت نیست .
"جنگ در داستان های کوتاه جلوه ای کامل دارد. نویسندگان ما در این گونه داستان ها موفق شده اند هر یک گوشه ای از زندگی مردم را در سال های جنگ به خوبی نمایش دهند ." (عزیزی ،مجموعه مقالات ص320)
علاقه مندان می توانند به مجله ادبیات داستانی شماره 113 مراجعه کنند
*AboutUs*>