صد شکر که این امد و صد حیف که آن رفت
شعرای سبک هندی نیز غالبا در این مورد پیرو خراسانیانند و عید رمضان را بیشتراز خودش می پسندند می پسندند :
سروش اصفهانی
هر گرهی را که ماه روزه فرو بست بندة عیدم که اینک آمد و بگشاد
*
صائب
هلال عید به اوج فلک هویدا شد کلید میکده گمگشته بود پیدا شد
زیباترین وداع با رمضان شاید غزلی باشد از صائب تبریزی
افسوس که ایام شریف رمضان رفت سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت
افسوس که سی پارة این ماه مبارک از دست به یکباره چو اوراق خزان رفت
ماه رمضان حافظ این گله به از گرگ فریاد که زد از سر این گله شبان رفت
بیقدری ما چون نشود فاش در عالم ماهی که شب قدر در او بود نهان رفت
*
میرزا طاهر اصفهانی
خوش نکو رفت مه روزه و عید آمد باز خوشتر از عید به عید است در میکده باز
فغفور لاهیجی از جمله شاعران این گروه است که در تهنیت عید فطر شعر سروده است.
عید گشاده ابر و بربست رخت روزه این را حضر خجسته آنرا سفر مبارک
سروش اصفهانی
هر گرهی را که ماه روزه فرو بست بندة عیدم که اینک آمد و بگشاد
سراجی سگزی
روز عیدست بیا تا می گلرنگ خوریم بر لب آب روان با غزل و چنگ خوریم
سنگ در شیشة مینای فلک اندازیم چند زین شیشه مینای فلک سنگ خوریم
رنگ غم از رخ آیینة دل بزداییم و زکف سیمبران بادة چون زنگ خوریم
می چون زنگ بنوشیم در این موسم عید تا نه آیینه صفت بار دگر زنگ خوریم
روز عیدست به کف بادة ناب اولیتر در بلورین قدح آن لعل خراب اولیتر
لحن سراجی با لحن حافظ و حتی خواجو در مواجهه با آمدن و رفتن رمضان تفاوتی دارد آشکار به همان اندازه که حافظ ظرفیتها و ظرافتهای رمضان و روزه را با توجه به دوره و عصر خود کاویده است سراجی از سر آن بیتأمل و تفکر گذر کرده است و فرخی وارهای از قرن هفتم از خود به نمایش گذاشته است دیوان این شاعر سرشار از چنین مضامینی است در مدح شاهان و کمتر و بلکه هیچ موردی که از اصالت نقد ایمانی ومضامین اجتماعی در باره رمضان برخوردار باشد، ندارد.
شعرای سبک عراقی بر خلاف سبک خراسانی از رفتن رمضان اظهار ملال کرده اما از عید هم استفقبال کرده اند .عید فطر از چشمانداز مولوی روز وصال است و باز هم روز خوردن طعام آسمانی
عید بر عاشقان مبارک باد عاشقان عیدتان مبارک باد
روزه مگشای جز به قندلبش قند او در دهان مبارک باد
عید امد که ای سبکر وحان رطلهای گران مبارک باد
و این رطلهای گران که مولوی از آن سخن میگوید نه از آن دست رطلهای گرانی است که دیگر شاعران را در عیدفطر فراهم میآمد.
عید فطر در نگاه مولانا روز کمال است و وصال روز مشاهده و رویت، ماه فائق آمدن بر تضادها.
عید آمد و عید آمد وان بخت سعید آمد
بر گیر و دهل می زن کان ماه پدید آمد
گرچه در شعر مولوی سرودن دربارة عید رمضان از همه شاعران طربناکتر و زیباتر است اما شادی عید او همچون گذشتگان اشاره به خوردن وی و دستافشانی از نوع دیگر دارد.
*
حافظ از ان دست شعرایی است که به زحمت می توان دانست چه در سر دارد او هم همانند شعرای پیشین امدن عید را بیش از ماندن رمضان می ستاید اما شادی حافظ از نوع دیگری است در عید فطر در واقع شادی او به جهت سرآمدن دوره این نامردانی است که رمضان را نمیشناسند نه به دلیل سرآمدن ماه شریف رمضان. حافظ رمضان ستیز نیست با رمضان ناشناسان میستیزد.
روزه یکسو شد و عید آمد و دلها برخواست
می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست
نوبه زهدفروشان گرانجان بگذشت
وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست
*
ساقی بیار باده که ماه صیام رفت در ده قدح که موسم ناموس و نام رفت
وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم عمری که بیحضور صراحی و جام رفت
اما در همین غزل هم اشاره به دوروییها دارد و به زهد فروش حمله میکند
زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه
رند از ره نیاز به دارالاسلام رفت
*
بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
هلال عید به دور قدح اشارت کرد
شعرا همچنانکه در شعر خود از ماه رمضان یاد کرده اند از عید فطر نیز غافل نبوده اند بسیاری از شعرای سبک خراسانی ار پایان یافتن رمضان ابراز خوشحالی کرده به خود نوید شادخواری داده و گاه از طولانی بودن این ماه که در ان از شراب خبری نیست شکوه کرده اند برای مثال فرخی با اینکه به ظاهر به خاطر زندگی در عصر تعصبات مذهبی آنرا پاس میدارد اما هنگامیکه عید فرا میرسد، از عذابی که ماه رمضان به او داده یاد میکند رفتنش را مبارک میشمارد.
روزه از خیمه ما دوش همی شد به شتاب
عید فرخنده فراز آمد با جام شراب
چه شود گر برود گو برو و نیک خرام
رفتن او برهاند همگان را ز عذاب
مغزمان روزة پیوسته تبه کرد و بسوخت
ما و این عید گرامی به سماع و می ناب
*
منوچهری نیز که دیوانش سراسر پر از اشعار شاد و شادیآور است، چنین نظری دارد.
ماه رمضان رفت و مرا رفتن او به
عید رمضان آمده المنةلله
*
برآمدن عید و برون رفتن روزه
ساقی بدهم باده و بر باغ و به سبزه
*
همچنین امیر معزی خستگی روزه را با شادخواری و مطرب و غزل در عید فطر میگذراند.
رمضان شد چو غریبان به سفر بار دگر
اینت فرخ شدن و اینت به هنگام سفر
خستگی روزه به جز بادة عیدی نبود
خاصه آنوقت که مطرب غزلی گوید تر
سبک هندی یا اصفهانی از جمله سبکها و شیوههای شعر فارسی است که به حق در خور تحقیق، تتبع و بررسی دقیق است. سبکی که به هر روی، چاشنی دیگر دارد و سرشار از سخنهایی و مضمونهایی که در تاریخ شعر فارسی تا آن زمان و به آن شکل راه نداشته است.
از آنجا که این سبک، مدعی آوردن طرزی تازه است باید بسیاری از موضوعات شعر پیشین را هم از زاویه دیدی تازه نگریسته باشد آیا رمضان و روزه در فرهنگ شعری شاعران این عهد چگونه است. شاعران این عهد آیا رمضان ستیزند یا روزه ستای؟
رمضان در این دوره نه از چشمانداز ستایش محض به ظهور رسیده است و نه از زاویههای منفی ستیز و گریز صرف.
چند نمونه از رمضان سروده های این سبک:
مجتبی نهی:
آن کس که به کف در رمضان جام ندارد رندی است که در میکدهها نام ندارد
ناشناس
آمد رمضان نه صاف داریم نه درد از چهره ما گرسنگی رنگ ببرد
در خانة ز خوردنی چیزی نیست ای روزه برو ور نه تو را خواهم خورد
صائب تبریزی با نگاه و نقد به شبقدر است که این بیت را سروده است
تا کدامین دل بیدار مرا دریابد چون شب قدر نهان در رمضانم کردند
کلب علی تبریزی یک رباعی بسیار شیفته و جذاب دارد که از جمله زیباترین رباعیاتی است که کاملاً در ستایش رمضان است:
افسوس که ماه رمضان آمد و رفت آن توبه ده پیر و جوان آمد و رفت
از بهر صلاح کارها آمده بود از دست فساد ما به جان آمد و رفت
صائب چون اغلب شاعران این دوره، گاه از رمضان فقط به عنوان یک مضمون استفا ده کرده است و البته آنگاه که چنین استفادهای مدنظر او بوده است هرگز رمضان را کوچک نشمارده است.
گرچه دست ستم زلف دراز است، خطش
چو شب قدر شفیع رمضان خواهد شد.
مجمر اصفهانی
سی روز پی روزه گرفتیم و ندیدیم جز ضعف دل و رنج تن و زردی رخسار
خواجوی کرمانی
رمضان آمد و شد کار صراحی از دست
به درستی که دل نازک ساغر بشکست
من که جز باده نمیبود به دستم نفسی
دست گیرید که هست این نفسم باد به دست
آنکه بیمجلس مستان ننشستی یکدم
این زمان آمد و در مجلس تذکیرنشست
ماه نو چون ز لب پام بدیدم گفتم
ای دل از چنبر این ماه، کجا خواهی جست
در قدح دل نتوان بست مگر صبحدمی
که تو گویی رمضان بار سفر خواهد بست
خون ساغر به چنین روز نمیشاید ریخت
رگ بر بط به چنین وقت نمیباید جست
ماه روزه است و مرا شربت هجران روزی
روز توبه است و تو ازنرگس جادو سرمست
وقت افکار به جز خون جگر خواجو را
تو مپندار که در مشربه جلابی هست
عطار روزه را حفظ دل از خطرات و طریق رسیدن به مشاهده میداند و روزة تمام اعضا را همراه با روزه دهان ضروری می شمارد.
روزه حفظ دل است از خطرات
پس بود با مشاهده اخطار
*
دیگر به وقت روزه گشادن مخور حرام
زیرا که خونخوری تو از آن به هزار بار.
*
آمد رمضان و عید با ماست قفل آمد و آن کلید با ماست
بر بست دهان و دیده بگشاد وان نور که دیده دید با ماست
مولانا، رمضان ستاترین شاعر تاریخ شعر فارسی است همانگونه که فرخی را میتوان پدر رمضان ستیزی نامید مولانا را باید پدر رمضان ستایی نام نهاد.
مولانا چون دیگر شاعران رمضان ستای، هرگز به یک رویة عمل نگاه نکرده است از تیررس نگاه مولانا ریزترین و ظریفترین ظرفیتهای ماه مبارک نیز دور نمانده است. او هم در سلام رمضان شعرهای منحصر به فرد دارد و هم در وداع با رمضان با جانی دیگر وجهاتی دیگر شکوهمندترین سروده ها را دارد.
آمد ماه صیام سنجق سلطان رسید
دست بدار از طعام، مائده جان رسید
روزه چو قربان ماست زندگی جان ماست
تن همه قربان کنیم جان چو به مهمان رسید
صبر چو ماهی است خوش، حکمت بارد از او
زانکه چنین ماه صبر بود که قرآن رسید
*
آمد قدح روزه بشکست قدحها را
تا منکر این عشرت، بیباده طرب بیند
رمضانی که مولانا آنرا تجربه کرده است با دیگر رمضانها کاملاً متفاوت است او سیراب از قدحهای روزه است و سیر از طعام آسمانی.
دلا در روزه مهمان خدایی طعام آسمانی را سرایی
در این مه چون در دوزخ ببندی هزاران در زجنت برگشایی
مولوی را پیرامون رمضان و روزه سخنان سخته و فرهیخته فراوان است کلام او درباره ماه مبارک کاملاً منحصر به فرد است و استثنایی است و این کلام استثنایی از چشمانداز نقد رمضانیات دیگر شاعران نیز از شکوه و عظمتی ویژه برخودار است.
مولانا برخلاف دیگر شاعران که رمضان را به سوگ مینشستند، آنرا جشن میگرفت و اینک در عید فطر هم به جشن مینشیند اما نه از آن روی که روزه تمام شده است بل از آنرو که یک حیات جدید در جهانی جدید و با جانی جدید آغاز شده است.
*AboutUs*>