حج یکی از مهمترین فروع دین و مهمترین مراسم مسلمانان است که سالی یکبار به طور خاص و در تمام مدت سال به طورعام مشتاقان درگاه احدیت را به خود مشغول می کند . این مراسم مذهبی با تمام رسم و رسومات و اداب خود در اشعار فارسی نمود فراوانی یافته است . اکثر شعرای ایرانی که خود حج گزارده یا در ارزوی ان بوده اند درباره خود حج و مشکلات راه و تبعات ان بسیار سروده و گاه راه عرفان پیموده حج را در قوالب عارفانه به تصویر کشیده اند .البته انها هم که تعابیر عرفانی از حج دارندخود طالب پیمودن اه حج بوده و خانه خدا را زیارت کرده و یا در ارزوی ان بوده اند و به وجوب ان واقف .
یکی از مطالبی که بسیار در اشعار دیده می شود سختی راه مکه و وجود خار مغیلان و طولانی بودن راه است . پیش از این ، راه حج دارای خطرات فراوان و مستلزم گذشتن از بیابان های خوفناک و بسیار طولانی بود که خطرات بسیار در ان وجود داشت و کسانی که این راه را در پیش می گرفتند از جان خود می گذشتند و به هوای کعبه قدم در راهی پر خطر می نهادند . در خیلی از اشعار سخن از سختی راه و رنج خار مغیلان دارد که در بیابانهای سر راه مکه ،حجاج پیاده را ازار می داده است . این مشکل در بسیاری از اشعار گذشتگان جزو سختی های راه شمرده شده که شیرینی منتهای راه انرا اسان می نموده است . حافظ گوید:
در بیابان گربه شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
و :
جمال کعبه مگر عذر رهروان خواهد
که جان زنده دلان سوخت در بیابانش
سعدی شاعر بزرگ قرن هفتم در اینباره سروده است :
مغیلان چیست تا حاجی عنان از کعبه بر پیچد
بساط پرنیان باشد خسک در راه مشتاقان
همچنین مرگ در این راه چیزی گرفته نمی شد و حتی به قیمت مرگ ، مشتاقان روی از کعبه بر نمی تافتند :
ز کعبه روی نشاید به ناامیدی تافت
کمینه انکه بمیریم در بیابانش
مولانا بی اینکه حج ظاهری را نفی کند به باطن امر توجه نشان داده و هدف حج را شناخت خدا و نه دیدار خانه خدا دانسته و گفته است :
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همینجاست بیایید بیایید
معشوق در نظر مولانا همه جا هست و تنها دل بیداری می خواهد که با چشم بصیرت اورا ببیند و نیازی به پیمودن بادیه های خوفناک ندارد :
معشوق تو همسایه دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
مولانا از کسانی که چندین بار به حج رفته و هنوز خدای خانه را نیافته اند انتقاد کرده و و از انها می خواهد به جای چندین باری که به حج ظاهری رفته اند یکبار هم راه دل را امتحان کنند و به خود رجوع نمایند :
صد بار از این راه بدان خانه برفتید
یکبار از این خانه بر این بام بر ایید
او معتقد است معشوق ازلی دردل انسان است و اگر بتواند صورت او را در ایینه دل خود تماشا کند حاجی و کعبه و خانه خود اوست :
گر قصد شما دیدن ان خانه جان است
اول رخ ایینه به صیقل بزدایید
خاقانی شاعر قرن ششم که خود نیز به حج رفته است در اینباره تعابیری عرفانی دارد . او سفر کعبه را نمادی از سفر اخرت می خواند و انرا به بار عام خداوند تعبیر می کند که خواص از ان صدای در بهشت را می شنوند . تعبیر او این است که از راه زیارت خانه خدا به مانند خواص که به ظواهر توجه نداشته به درک مقصور نائل می شوند می توان به خود خالق ره یافت و بهشت را برای خود خرید :
مقصد اینجاست ندای طلب اینجا شنوند
بختیان از جرس صبحدم اوا شنوند
عارفان نظری را فدی اینجا خواهند
هاتفان سحری را ندی اینجا شنوند
سفر کعبه نمودار ره اخرت است
گر چه رمز رهش از صورت دنیا شنوند
بار عام است و در کعبه گشاده است کز او
خاصگان بانگ در جنت ماوا شنوند
از طرفی او دل را ایینه تمام نمای خداوند می داند و کعبه سنگین را نمادی دانسته برای شناخت کعبه اصلی که جان است :
شبروان در صبح صادق کعبه جان دیده اند
صبح را چون محرمان در کعبه عریان دیده اند
کعبه سنگین مثال کعبه جان کرده اند
خاصگان این را طفیل دیدن ان دیده اند
عاشقان خداوند قبل از اینکه ملزم به رفتن حج باشند از طریق دل خدا را شناخته و دور کعبه جان طواف کرده اند سپس تنها برای انجام امر واجب به سفر حج می روند :
عاشقان اول طواف کعبه جان کرده اند
پس طواف کعبه تن فرض فرمان دیده اند
در جای دیگر نیز همان تعبیر پیشین دیدن کعبه در ایینه دل را بیان کرده است صبح در اینجا نیز نماد دل پاک و روشن است که مانند اینه همه چیز را منعکس می کند و شبروانی که همان شب بیداران و متهجدانند در این اینه کعبه واقعی را می بینند .
شب روان چون رخ صبح اینه سیما بینند
کعبه را چهره در ان اینه پیدا بینند
محتشم کاشانی شاعر مرثیه سرا نیز علاوه برتوجه به زیارت خانه خدا و تاکید بر لزوم ان ، خود شناسی را مقدم بر خدا شناسی دانسته و دیدار خانه بدون درک خدای خانه را بی ارزش دانسته حج ظاهری را امری ریایی دانسته و طواف بدون حضور عشق را به هیچ نمی شمارد:
ای کعبه رو که دور ز عشقی طواف تو
غیر از نظاره در و دیوار خانه چیست
و نیز می گوید :
خانه پرست از ریا رفت و به کعبه کرد جا
خانه ماست هر کجا باده پرست می رود
*AboutUs*>