کی می شود که جرعه ای از باده ای اهورایی بر خاک ریخته شود تا تلافی کند همه پرهیزهای جاودانه عمر را .
کاش می آمدی تا تنها یک لحظه از بیکرانگی جدایی را که به جبران گناهی نکرده بر دوستانت روا داشتی تلافی کنی. شنیدن صدای گام های پر از وقار طنین آمدنت آرزویی محال نیست اما دوری آنرا نمی توان انکار کرد که تمام عاشقان بی دروغت سالیان سال حتی در زیر خاکهای خاموش گور زخمی آنند .
کاش می آمدی که آسمان شادی های دنیای بی تو آنقدر خالی است که آسمانی نیست. شبی است تیره که انگار سیاهپوشی است در گوری تنگ نهاده شده. همه دلتنگی های روزگار یکطرف و نیامدن های مکرر تو در طرفی دیگر.
کاش می آمدی تا کفه دلتنگی ها واژگون می شد و همه چیز به رنگ عشق در می آمد. عشقی از نوعی دیگر. از نوع آسمانی اش . از آن نوعی که نمی دانم چه رنگ است چه شکل است؛ تنها می دانم که شکل توست. تو که بیایی همه چیز به رنگ توست. گر چه آمدنت را همیشه هاله ای از تزویر و وعده های دروغین چرکین می کند و لباس شک را بر قامت بی تردید تو می پوشاند، ما منتظریم .
کاش می آمدی با خود واقعی ات نه آنچه ساخته دهان های پر دروغ و لب هایی پر ریاست. اگر می آمدی، پیاله پیاله تزویر دورویان به خمره هایشان باز می گشت و وعده هایشان دروغینشان در اقیانوس بی رنگ وجود تو غرق می شد.
کاش می آمدی تا ببینی کسی در انتظارت نیست و اینهمه بهانه ای است برای بودن و ببینی که در کوچه های بن بست انتظار مزین شده با نام تو شیطان هایی لانه کرده اند تا با سر بر نیزه زده ات هلهله بر پا کنند.
می دانم که نمی آیی تا همه سیاه رویان دنیا هر چه در چنته دارند خالی کنند و هرچه تزویر دارند بنمایند و به این زودی ها می دانم که نمی آیی .
*AboutUs*>