کاش می شد همه چیز را همانطورکه هست ساده گفت . مجبور نبودی در لفافی از کنایه حرفت را بزنی اما به قول شهریار "در شهر ما گناه بود عشق و شهریار زندانی ابد به سزای گناهش است "
حرف از عشق نیست سخن از چیزهایی است که به قول صادق هدایت مثل خوره جان آدم را می خورد و نمی شود گفت. می شود. نه اینکه نشود اما گفتنش شهامت می خواهد و باید سرشاخ شوی با کسانی که خود را قیم قانون های نانوشته می دانند و دین را ملک طلق خود . گناه کسی نیست اگر بخواهد بداند آنچه را که سالیانی دراز پنهان کرده ایم اما گناه است که جواب را بدانی و نتوانی بگویی و گناه است که با چوب توجیه همه چیز را برانی و خود را خلاص کنی کاش اینهمه اجبار مهر سکوت نبود آنوقت می شد خوره های جان را با نوشداروی دانش درمان کرد .
*AboutUs*>