علیاصغر حکمت وزیر فرهنگ زمان رضاشاه مشهور است ادیب بافضیلتی بود در خاطرات خود نقل کرده است در سالهایی که مسئولیت امتحانی در مدارس سرکشی میکردم. یک روز به یکی از دبیرستانهای معتبر تهران رفته بودم وارد تالار امتحان کتبی علوم ریاضی شدم که از دانشآموزان ششم علمی امتحان نهایی به عمل میآورد. دانشآموزان با قیافههای جدی مشغول پاسخ به سؤالات بودند از دور متوجه شدم که دانشآموزی مانند کشتی شکستگان هاج و واج و پریشان است و هیچ نمینویسد و از وجناتش پیداست که چیزی بارش نیست و مترصد فرصتی است تا تقلب کند بالای سر وی رفتم و همانجا توقف کردم. همانطور که حدس زده بودم برگه امتحانی او مانند نامه اعمال پرهیزگاران سفید بود و تا آن لحظه که شاید نیمساعت از شروع امتحان گذشته بود.
هیچ چیزی به روی کاغذ نیاورده بود تعمداً به توقف و نظارت خود بالای سر وی ادامه دادم تا فرصت تقلب از او گرفته شود بعد از چند دقیقه که مرتباً به اینور و آنور به پای بدیمن من نگاه میکرد ناگهان یک سطر شعر نوشت. تعجب کردم که در ورقه امتحان ریاضی شعر چه مناسبتی دارد. سرم را پایین آوردم و در برگ امتحانی او دقیق شدم این شعر بسیار مناسب را روی برگ امتحان یادداشت کرده بود:
ز میر قافله گاهی تغافلی شرط است |
|
که بینصیب نمانند قاطعان طریق |
این یک بیت مناسب بسیار به دلم نشست و چون در بالای برگ امتحانی نام شخصی و خانوادگی خودش را یادداشت کرده و هنوز آنرا نبسته بود هویت او را به خاطر سپردم سپس با گفتن یک آخرین، با او دست دادم و نه تنها از بالای سر وی که از حوزه امتحانی خارج شدم.
ملاحظه کنید وزیر فرهنگ یک مملکت که گویا از وزرای بسیار متوجه هم بوده است به خاطر اینکه از شعری خوشش آمد جواز تقلب را به ناحق صادر کرد. خود این نمونه کاملالعیاری است که فرهنگ تودههای مردم چه بوده که این وزیر خوب و شایستهاش بوده است نه اینکه خیال کنیم فرهنگ امروز تغییری کرده است نه امروز هم اگر عین حکایت فوق را به بدون اظهارنظر برای هر ایرانی بخوانند کار وزیر را تأیید میکند و آنرا به حساب جوانمردی میگذارد.
*AboutUs*>