سکه دولت عشق

من چرا اینقدر بی احتیاطم،اگر سر سالم به گور ببرم خیلی هنر است. امروز کار قشنگی کردم.همانطور که نشسته بودم سر کار و مشغول حساب و کتاب بودم یکدفعه یک چیزی گفت "تقّ" و بوی سوختگی بلند شد و گویا برق اتاق هم قطع شد . خیلی تعجب نکردم دو سه روز پیش هم بدون اینکه چیزی بگوید "تقّ" برق قطع شد و بوی سوختگی بلند شد چونکه من سر خوشانه کلید کولر را زده بودم و گویا اتصالی داشت شاید هم سیمش جایی گیر داشت و نمی دانستم . امروز هم که سخت مشغول رسیدگی به امور مهمه بودم دلم نمی خواست پی جو شوم که چرا و چه چیزی گفته "تقّ" و اصلا بوی سوختگی از کجاست؛ اما کنجکاوی امان نداد دفتر و دستک را گذاشتم کنار که ببینم این صدا و بو از کجاست. چیز مهمی نبود گویا پای? فلزی صندلی را گذاشته بودم روی سیم پنکه و بعد هم با تمام وزنم نشسته بودم رویش!بند? خدا سیم بیچاره کم کم ساییده شده بود و رسیده بود به سیم لخت و این فاجعه روی داده بود و چنان عظیم بود که زمین هم سوخته و سیاه شده بود! خدا آخر و عاقبتم را به خیر کند.



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  شنبه 92/8/4ساعت  8:41 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    نسبیت زمان در فیلم میان ستاره ای
    تا ایستگاه آخر راهی نمانده است
    آب رفته به جوی باز نمی گردد
    طفل جان
    مزاحمت مشروع
    مقایسه کیفر مرگرزان در دین زرتشت با کیفر اعدام در فقه و حقوق اسل
    بررسی بلوغ و ازدواج در فقه زرتشتی بر اساس کتاب روایات داراب هرمز
    بررسی تطبیقی نقش فرزند در عبور از چینوت پل و پل صراط، بر اساس رو
    جشن یا عزا؟ مسأله این است!!!!
    آدم عجیب کارهای عجیب تر!
    [عناوین آرشیوشده]
     
    *AboutUs*>