بیان مفاهیم هنری همیشه به طور حقیقی و صریح صورت نمی گیرد . بعضی از هنرمندان ، شیوه های استمعال غیرصریح و مجازی را برصریح و حقیقی ترجیح می دهند این شیوه های کاربردغیرصریح ، عبارتند از : نماد ، تمثیل ، استعاره ، قیاس ، طنز ، اغراق ، اطناب و مجاز مرسل . (میرصادقی،76)
آرایه های ادبی از قبیل تشبیه ، استعاره ، مجاز وش .... که یکی از شیوه های بیان هستند ، علاوه برزیبایی کلام ، معمولا برای فهم بهتر معانی مورد نظرگوینده بکار می رود و هر نویسنده یا گوینده به دلیلی خاص از آنها استفاده می کند . ضرب المثل ها و کنایاتی که در مقطع زمانی خاصی شکل گرفته و پس از آن برای معانی مشابه به کار رفته اند ؛ در فرهنگ مردم نفوذ کرده باقی مانده اند و ناخودآگاه به ادبیات چه شعر و چه نثر راه یافته اند .
درویشیان ازجمله نویسندگانی است که در طیف وسیعی ، از این مثل ها ، کنایات ، استعاره ها و تشبیهات محلی استفاده کرده است . آدم های داستان های او به دلیل داشتن حافظه ی قوی ، گویی انباری از این آرایه ها را درذهن دارند که در موقع خود به کار می برند و نویسنده نیز به نقل از آنها ، در مواقع مختلف واژه های زیبا و رسایی را که مبین فرهنگ و اندیشه ی جامعه ی زمان اوست می نگارد و از این کار چند منظور دارد؛ یکی نشان دادن شخصیت فردی که در داستان حضور دارد و نمونه ای از افراد جامعه ی ان روزگار است . او شخصیت ها را توسط حرف های خودشان معرفی می کند و هیچوقت دانای کل مطلق نیست؛ حتی زمانی که داستان توسط دانای کل روایت می شود ؛ خواننده را وامی دارد تا از لابلای گفتگوی شخصیت ها آنها را بشناسد نه از نظر نویسنده. دوم ، القای فرهنگ اجتماعی و نحوه ی زندگی افراد در جامعه ، سوم، جان دادن به داستان و دورشدن از حالت خشک روایی و چهارم، ایجاد فضای طنز آمیز برای فرار از تلخی برخی داستان ها که در فضای فقرو بیماری و غم شکل می گیرد .
مجاز:
یکی از مواردی که بسیار در نوشته های این نویسنده ، به چشم میخورد کاربرد مجازی برخی واژه ها و جملات است .« در بحث بدیع ، مجاز لغوی یا جمله در غیر موضوعش اطلاق میشود . مجاز لغوی منقسم میشود به مجاز مرسل و مجاز استعاری . » (مقدادی، 56)
این نویسنده بعلت زندگی در مناطق محروم و روستایی ترکیبات و اصطلاحات خاص آنرا بکار می برد یکی از موارد مجازی ، نشان دادن غیرمستقیم « زمان » است مثلا برای بیان صبح خیلی زود که هنوز هوا تاریک است ، می گوید :
( هنوز مرغ از لانه بیرون نیامده – سال های ابری ، ج 1 ، ص 203 )
خواننده به طور طبیعی باید بداند مرغ زمانی از لانه در می آید که هوا روشن بشود پس حالا هنوز هوا تاریک است یعنی هوای گرگ ومیش صبح . یا در جای دیگر می گوید :
(شب است . دیگر کاه در کاهگل های دیوار دیده نمی شود . همان ص 383 )
این موارد نشان دهنده ی فرهنگ مردم و نحوه ی شناخت زمان ، در هنگامی است که هنوز وابستگی به طبیعت از خانه ها رخت نبسته و وسایل پیشرفته چون ساعت و رادیو و تلویزیون ، برای شناخت زمان وجود ندارد .
نوع دیگر مجاز زمانی که درداستان های او به چشم می خورد ، وقتی است که هدف نویسنده نشان دادن فرهنگ نیست؛ بلکه منظور دیگری دارد و آن برانگیختن احساسات خواننده است و القای احساس شخصیت داستان به خواننده . مثلا از زبان یک زندانی سیاسی که سال هاست زن و بچه اش را ندیده است وحالا دارد با تنها درخت سیب داخل زندان درد دل دمیکند ؛می گوید :
( چندباردیگر باید سیب بدهی ای درخت تا من بچه هایم را ببینم – از ندارد تا دارا ، مام حیدر ، ص 230 )
و یا پسری که سی سال پیش پدرش را از دست داده، دارد با خودش فکر می کند که چه سال های طولانی سپری شده است ونویسنده با نگرشی نمادین می گوید :
(چنارها سی بار برگشان زرد شده، تن عریانشان سی بار در برف و سرما لرزید – همان ، درشتی ص 319 )
تاثیرگذاری این جملات خیلی بیشتر از وقتی است که مستقیم واژه ی سال به کاررود. گذشته از تاثیر خواننده ، ایجادتصویری از ایستادگی درخت درسی سال گذشته و مردی تنها که کودکی خود را به یادمی آورد؛ درحالی که درخت ها هم نهالی کوچک بوده اند ؛ مورد نظر است .سمبل ایستادگی درخت درمقابل سرما و عریانی و خزان و دوباره جوانه زدن درمقابل درهم شکستگی مرد قرار دارد و این از مواردی است که نویسنده سمبولیسم را با رئالیسم درهم میآمیزد .
ازدیگر مجازهای مورد علاقه ی این نویسنده ، نشان دادن حالت یا صفتی است برای واژه یا موقعیتی که برای آن ساخته شده است . کاربرد واژه ی" بو" در مواردی که ربطی به حس شامه ندارد . مثلا در توصیف حالت روستاییانی رنج کشیده و بدبخت می گوید :
(دست هاشان بوی رنج ونان ساجی می دهد . همان ، جیره روزانه ص 263 )
وقتی نان ساجی در کنار رنج قرار می گیرد می توان به راحتی فهمید که دست هایی که بوی نان می دهد حتما خودش نان می پزد و حتما کشاورزی هم می کند وشایدگندم ها را هم آرد می کند پس دست هایش زمخت و رنجور است . با چند واسطه می توان پی به منظور نویسنده برد که رنج را از دست های زمخت و چروکیده می توان فهمید؛ اما بوی نان ساجی ، هدایت کننده ی این تصورات است و در جای دیگر برای وصف پدری زحمتکش می گوید :
(شب که می آمد خسته بود با خودش بوی گندم می آورد ، بوی آفتاب می آورد . همان ، هتاو ص 41 )
(هرشب پدرخسته می آمد کتش را که بوی عرق و آفتاب و یونجه می داد ،در می آورد و زیر سر می گذاشت . همان ، ص 45 )
بوی آفتاب دراین دوجمله، نشانگر کارکردن مرد درزیر آفتاب تابستان است ونویسنده این نکته را در کنار بوی گندم و عرق می گنجاند . اماهمیشه قرینه ای در کنار چنین مجازی نیست؛ مثلاوقتی می خواهد فضای غمبار یک خانه و بغض فروخورده ی ساکنانش را نشان دهد چنین می گوید :
(اتاق پر از بوی گریه است – سال های ابری ج 2 ص 608 )
با این جمله تمام احساسی راکه از یک حادثه ی عغمبار در ذهن داردبه خواننده منتقل می کند،بدون اینکه خواننده فکر کند که گریه با حس شامه ارتباطی ندارد .
درجای دیگر چنین جمله ای می بینیم :
(از دیوار کاهگلی بوی چشمان حسرت زده ی بچه ها می آید – همان ، ج 1 ص 383 )
پیدا کردن قرینه ی مجاز و پیدا کردن ارتباط دیوار کاهگلی با چشمان حسرت زده مشکل است ؛اما شاید بتوان تصور نویسنده را از دیوارهای کاهگلی چنین توصیف کرد که، این نوع دیوار نشان دهنده ی محیطی فقیرنشین است که بچه هایش در حسرت نان وآب و تفریح و دیدن زیبایی ها هستند؛ چنانکه در سراسر داستان های نویسنده شاهد زندگی این بچه ها هستیم .
نکته ی دیگر در مجازها ، قائل شدن حجم برای عناصری چون تاریکی و گریه و زاری است در زمان هایی که قصد دارد عمق سیاهی و غم را نشان دهد :
(شب ها گریه وزاری مثل تاریکی ، اتاق را پرکرده بود – همان ، ص 133 )
(تاریکی نانجیبی همه جا را پرکرده بود – همان ، ص 133 )
گریه و زاری با صدای خود می تواند اتاق را پر کند اما پربودن از تاریکی ، ترکیب غریبی است بخصوص که نانجیب هم باشد . با توجه به فضای مبارزه و جو سیاسی برخی نوشته های نویسنده ، تاریکی سمبل ظلم و بی عدالتی است و صفت نانجیب در این مورد می تواند سمبل تاریکی کامل و بدون روزنه ای از نور باشد اما در برخی جاها این تاریکی به وسیله ی نور ضعیفی که از جایی چون چشم خروس می تابد و یا صدای دندان قروچه ای ، پاره می شود درست مثل یک چادر سیاه :
(من مرغ را نمی بینم اما چشم درخشان و ریزش را می بینم که با هر فریاد دایی سلیم باز و بسته می شود ونور سبز و سفیدش تاریکی را تیغ می زند . همان ص 13 )
(دندان قروچه ی لطیف ، تاریکی را تکه تکه می کند – همان . صص 100 )
در این تصاویر سازی استعاری ، نویسنده علاوه بر توصیف تاریکی ، حالت مرغی را نشان می دهد که با فریادی ، از خواب می پرد وچشم هایش بازو بسته می شود شاید نویسنده قصد دارد نشان دهد حتی نور ضعیف چشمان مرغی که ناخودآگاه ازخواب می پرد، می تواند تاثیری هرچندکوتاه درشکستن تاریکی داشته باشد و حتی دندان قروچه ی طفل خوابیده ، اثر تاریکی ظلم را که سکوت می طلبد ، تکه تکه می کند . نویسنده با این تصویرها نشان می دهد برای مبارزه با تاریکی می توان به هر حرکتی تکیه کرد و روی هر صدایی حساب باز کرد حتی اگر ندانسته و نفهمیده باشد . اما گاهی هم برای نشان دادن تاریکی و ظلم زیاد ؛ تصویرهایی می آفریند که نشان دهنده ی پایداری ظلم و تاریکی است و امیدی در آن دیده نمی شود :
(تا گردن در شب فرو رفته ام – همان ، ج 3 ص 1198 )
(شب در عمق نان های خشک و درته کاسه های رویین ماسیده است – همان ، ص 1451 )
(باران هرچه کرده بود ؛ تاریکی را نشسته بود . از ندارد تا دارا ، هتاو ص 43 )
جمله ی اول و دوم از کتاب سال های ابری ، در زمانی نوشته می شود که نویسنده در عمق مبارزه ی علیه ظلم و تحت شکنجه قرار دارد او در زندان است و امیدی برای نجات ندارد . در اینجا منظور ازشب ظلم است نه تاریکی . و این ظلم به چاه یا مردابی از قیر تشبیه شده که نویسنده یا راوی تا گردن در آن فرو رفته است و کم مانده غرق شود و همچنین توصیفگر کاسه های رویین غذای زندانیان است ونان های خشک که جیره شان است .
جمله سوم از داستان هتاو است .هتاو دختر بچه ای است که ازدواج در سن کم ، باعث مرگ فجیع او می شود . داستان سراسر غم و اندوه است نشانگر فقر و فشار شرایط سخت زندگی است . گویا نویسنده انتظار دارد باران ، سیاهی شب را همچون چرکی بشوید و پاک کند اما هر چه تلاش می کند نمی تواند ، باران می تواند رمز مبارزات سیاسی باشد و تاریکی هم ظلم و بی عدالتی .
یکی از تصویر آفرینی های این نویسنده ، تصویر بارش باران در حوض یا برکه است : ( باران سرد بود و برکه را سوراخ میکرد – از ندارد تا دارا ، درشتی ص 309 )
و یا تصویر ستاره در حوش : ( حوض از ستاره ها سوراخ است – سال های ابری ج 3 ص 1016 )
در این جمله نیز بریده شدن فضا توسط میله های باران جالب توجه است :
( باران شفاف ، میله میله و تکه تکه فضا را می برید و مه در بین تکه ها می لغزید – از ندارد تا دارا ، درشتی ص 309 )
در این جملات فهمیدن منظور نویسنده ساده نیست؛ با اینکه داستان فضای سیا سی دارد و صحنه ی اعدام چند نفر را نشان می دهد اما نمی توانیم باران را سمبل ظلم بدانیم و همچنین ستاره هایی که برکه را سوراخ می کند . ولی ماه را که در بین تکه های بریده شده ی فضا می لغزد می توان سمبل روشنگری دانست . در جای دیگری در توصیف فضای غمبار کلاس به خاطر مرگ یکی از بچه های مدرسه جمله ی ساده ای به کار می برد : ( لکه ابر سیاهی روی دل آسمان نشسته بود – از ندارد تا دارا ، ندارد ص 16 ) با این جمله داستان را با حالتی سمبولیک به پایان می رساند و نشان می دهد غم مرگ پسری از بیماری و فقر ، آسمان دنیا را غمگین کرده است و در عین حال ایهامی به ظلم و ظالمانی دارد که آسمان پاک را با وجود خود تیره و کدر کرده اند . و باز با استفاده از طبیعت روستا و همراهی حیوانات ، تحت تأثیر غم و غصه ای که در دل دارد چنین تصوی زیبایی ارائه می دهد : ( مرغی در دلم دانه اندوه می کارد – سال های ابری ج 4 ص 1394 ) مرغ معمولا دانه نمی کارد اما نویسنده تناسب دانه و مرغ را در نظر گرفته و اندوه را به دانه ای تشبیه کرده که در دلش کاشته می شود که عنقریب ثمر می دهد و تبدیل به غصه ای بزرگ می شود ؛ اما این جمله با تمام زیبایی اش بهتر بود طور دیگری بیان میشد که نقش مرغ هم در جای خود قرار گیرد چون مرغ سمبل کاشتن یا پنهان کردن نیست .
*AboutUs*>