ای دلبر من چونی یک بوسه به چند ای جان
یک تنگ شکرخواهم زان قند و شکرای جان
ای چابک خندانم من خوی تو را دانم
تو خوی شکر داری بالله بخند ای جان
من مرد خریدارم تو تنگ شکر داری
ای خواجه عطارم دکان مبند ای جان
هر چند که عیاری پرحیله و طراری
این محنت و بیماری بر من مپسند ای جان
از بهر دل ما را در رقص در آ یارا
وز ناز چنین میکش از زلف کمند ای جان
ای پیشرو خوبان و ای شاخ گل خندان
بنمای که مهرویان چون بوسه دهند ای جان
من بنده بر این آتش می سوزم خوش ، خوش ، خوش
می رقصم در آتش خوش خوش چو سپند ای جان
ای سرور مخدومم شمس الحق تبریزی
بنمای که مردانش چون راه برند ای جان