ظریه غار افلاطون، داستان جالبی دارد. یوستین گردر آنرا به شیوه خودش اینطور تعریف می کند که تصور کنید گروهی در غاری زیر زمین، پشت به دهانه غار نشسته اند و جر دیوار عقب غار چیزی را نمی بینند و توانایی حرکت هم ندارند. پشت سر آنها دیواری بلند است که موجوداتی آدمگونه از پشت آن رد می شوند و پیکره هایی با شکلهای گوناگون با خود حمل می کنند . پشت پیکره ها نوری است که باعث می شود سایه پیکرها روی دیوار عقب غار بیفتد و غار نشینان تنها این سایه های لرزان را می بینند . نه پیکره ها را و نه گردانندگان آنها را. حالا اگر یکی از آنها از آن وضعیت خلاص شود و بتواند پیکره ها را ببیند، چه حالی می شود؟اگر بتواند از دیوار بالا برود و گردانندگان پیکره ها را هم ببیند چه؟
یوستین گردر از زبان افلاطون می گوید که آن غارنشین بیچاره که موفق می شود حقیقت را پیدا کند می تواند پا فراتر بگذارد و حقایق بیشتری را کشف کند اما باز می گردد تا به غارنشینانبی خبر بگوید آنطرف چه چیزهایی دیده اما غارنشینان او را تکذیب کرده می گویند چیزی جز آنچه به چشم می بینیم وجود ندارد و او را می کشند. احتمالا افلاطون در اینجا به سقراط نظر دارد که مجبور شد جام شوکران را بنوشد...
قصد داشتم چند وقتی وبلاگ را تعطیل کنم و به کارهای مهمتر از جمله نقد کتاب بپردازم اما مگر می گذارند این جماعت.
خرمگس های عزیز به همگی خیر مقدم می گوییم و آرزوی توفیق روزافزون برای همگی داریم ! تعجب نکنید . قرار است از این به بعد از منتقدین به این شکل تعریف کنند .
چند سطری حاشیه برویم .
تعریف از چند طریق ممکن است 1- تعریف ساده که چیزی ،مکانی ،ادمی یا شغلی را به اختصار نشان می دهد به طوری هر کس انرا نمی شناسد با ان تعریف بشناسد . 2- از طریق تشبیه و مثال تا شنونده با ارزیابی مثالی که شناخته شده است کلمه مورد نظر را از راه قیاس بشناسد 3- از راه توصیف یعنی معرفی مفصل تر و جزئی نگر تر .
در ششمین جشنواره نقد کتاب که دیروز برگزار شد یکی از برگزیدگان این جشنواره که خود منتقد ،نویسنده و پزوهشگر بزرگی است و بنده خدمت ایشان ارادت دارم ،در باره منتقدین و جایگاهشان و لقبهایی که نویسندگان به انها میدهند سخنرانی جالبی نمودند که بسیارمورد توجه واقع شد . از جمله اینکه فرمودند یکی از لقبهایی که نویسندگان به منتقدین داده اند خرمگس است . ایشان کلی در اینباره تحقیق کرده و متوجه شده که سقراط اولین کسی است که خود را خرمگسی دانسته که با نیش زدن، جامعه را بیدار می کند و موجب تحرک می شود . از نظر این سخنران محترم خیلی جالب بود که جامعه منتقدین این لقب را بپذیرند و انرا تعریفی از خود قلمداد کنند .منتقدین محترمی که در ان جلسه حضور داشتند نه تنها از این لقب بدشان نیامد که بسیار هم پسندیدند و سخنرانان بعدی هم که خود منتقدین برگزیده بودند بر این حرف صحه گذاشته این وازه را تکرار کردند . سوال اینجاست که این تعریف برای منتقد در کدامیک از تعاریف ذکر شده می گنجد ؟ تعریف ساده ،تشبیه یا توصیف ؟با توجه به اینکه این جشنواره های سالانه برای ارزش گذاری به کار نقد و منتقدین برگزار می شود ،جنین تشبیهاتی از سوی کسانی که خود در عرصه نقد فعالند و با ان اشنا، بعید می نماید و موجب تاسف است، هر چند که بگوییم سقراط گفته یا هر دانشمند دیگری . انچه مهم است اینکه لفظ خرمگس در جامعه امروزی زیبا نیست و توهین تلقی می شود و گمان نمی کنم هیج منتقدی بتواند چنین لقبی را بپذیرد و از این به بعد دستش به قلم برود . کار نقد کاری علمی و مستند است که لازمه ان، سواد کافی، اشنایی همه جانبه با موضوع مورد بحث ،اشراف بر مبانی نقد و...است که از عهده هر کسی بر نمی اید همچنین منتقد بر خلاف خرمگس تنها بر روی عیبها نمی نشیند بلکه کار منتقد ، معرفی ،شرح ،برجسته کردن نقاط قوت و در آخر تذکر نقاط ضعف است انهم به شکلی محترمانه و با استناد به دلایل علمی .با این وصف از کدام وجه می توان تشابهی بین منتقد و خرمگس یافت .از این می گذریم که مشبه به باید بهتر و زیباتر از مشبه باشد نه بدتر و زشت تر .
امیدوارم گوینده این سخنان از من نرنجند و حق بدهند که منتقدانی که تمام همت خود را صرف نقد بی غرض کرده اند بدون هیچ چشمداشتی ، از این لقب تازه که مورد استقبال هم قرار گرفته برنجند .ایشان خود واقفند که مردم وقتی از چیزی برنجند زبانشان را نمی توانند نگه دارند و ما منتقدین هم قلممان را.
*AboutUs*>