یوستین گُردر نویسنده کتاب دنیای سوفی ،در 1952 در نروژ به دنیا آمد . سال ها در برگن فلسفه تدریس کرد و پیوسته در فکر متن فلسفی ساده ای بود که به درد شاگردان جوانش بخورد . اما چون متن مناسبی نیافت ، خودش نشست و کتاب دنیای سوفی را نوشت .این کتاب با استقبال غیر منتظره ای روبرو شد و در چند سال اول انتشار ، به بیش از سی زبان ترجمه و تاکنون میلیونها نسخه ازآن در جهان فروش رفته است .
گردر استاد ساده نویسی و ایجاز است و سه هزار سال اندیشه را در 600 صفحه می گنجاند و زیرکانه از قول گوته می گوید : کسی که از سه هزار سال بره نگیرد تنگدست به سر می برد .
او به راحتی مباحث پیچیده فلسفی را بی آنکه مبتذل شود به زبان ساده و شیوا و همه فهم بیان می کند از جمله بهره جویی مسیحیت را از نظریه های افلاطون و ارسطو ،ریشه گرفتن فرهنگ اروپایی را از فرهنگ سامی و هند – اروپایی و...
دنیا ی سوفی رمانی است خود اموز با طرح و بسطی گیرا و دلنشین درباره هستی و علت محبوبیت عجیب و پیگیر آن در سراسر جهان همین است .
داستان سوفی از آنجا اغاز می شود که دختر 14 ساله ای نامه های مرموزی بدون تمبر در صندوق پستی خانه اش به نام خودش دریافت می کند که در آنها سوالات عجیبی مطرح شده از قبیل اینکه :
تو کیستی ؟
جهان چگونه بوجود امد ؟
او رفته رفته می فهمد که این سوالات مربوط به درس فلسفه است و شخصی ناشناس می خواهد به او فلسفه بیاموزد . درس فلسفه مرتب با نامه ها ادامه پیدا می کند و سوفی هر بار در باره سوالات مطرح شده و پاسخ های آن فکر می کند و چیزهایی به نظرش می آید . داستان بسیار جذاب و پر کشش است اما از آن داستانهایی نیست که بتوان بی دقت خواند و به دنبال حادثه در آن گشت . البته حوادثی جالب اتفاق می افتد و پایان داستان ارتباط جالبی بین نویسنده نامه ها و سوفی کشف می شود که بهتر است علاقه مندان ، خودشان به دنبال آن بروند .
در یکی از نامه های اولیه نوشته است :
یک فیلسوف یونانی که بیش از دو هزار سال پیش می زیست معتقد بود فلسفه در نتیجه شگفتی و کنجکاوی انسان پدید آمد . حیات برای بشر چنان حیرت انگیز بود که پرسشهای فلسفی خود به خود مطرح شد .
درست مانند هنگامیکه تردستی شعبده بازی را می نگریم . نمی دانیم این کارها را چگونه می کند . پس می پرسیم :چطور توانست از دو دستمال ابریشمی سفید خرگوشی زنده در آورد ؟ شعبده باز کلاه را نشان تماشاگران می دهد کاملا تهی است ولی ناگهان خرگوشی از آن بیرون می جهد . بسیاری از آدم ها به جهان با دیده تعجب و ناباوری همسان می نگرند .
...در واقع ما خود خرگوش سفیدی هستیم که از کلاه در می آید . تفاوت ما و خرگوش سفید تنها در این است که خرگوش نمی داند در ترفند شعبده باز شرکت دارد ولی ما می دانیم در چیزی مرموز شرکت داریم و می خواهیم از ساز و کار آن سر در آوریم .
پی نوشت :شاید هم بهتر باشد کل جهان کائنات رابه آن خرگوش سفید تشبیه کرد .ما که در اینجا به سر می بریم شپشکهای ریزی در لابلای موهای آن خرگوش به حساب می آییم . منتها فیلسوف ها سعی دارند از این موهای نازک بالا بروند و مستقیم در چشم شعبده باز بنگرند.
...با آنکه مسائل فلسفی مربوط به همه ماست همه ما فیلسوف نمی شویم . بیشتر مردم به دلیل های گوناگون چنان در چنبر امور روزمره زندگی گیر می افتند که شگفتی جهان از یادشان می رود (به اعماق موهای خرگوش می خزند ،آنجا راحت می لمند و بقیه عمر همانجا می مانند.
این داستان عقاید حدود 18 فیلسوف بیان می کند و به سوالات متعددی که در ذهن انسان است پاسخ می دهد.
و در آخرین صفحه کتاب :
ما انگار درست نوک موهای نازک آن خرگوش نشسته ایم .
ایا آن بالا در پهنه فضا در دل شبهای سالیان – نوری واقعا کسی هست ؟
*AboutUs*>