دوران عجیبی را از سر گذرانده ام. کدام دوره من عجیب نبوده است؟ اما طی یکسالی که به اندازه تمام عمرم درگیر بیمارستان و دوا و درمان بودم فهمیدم هیچ چیز آنقدرها که فکر می کنیم سخت نیست حتی سرطان گرفتن و شیمی درمانی و ملحقاتش! از اوایل تابستان گذشته که پزشک محترم برگه پاتولوژی را نشانم داد و گفت چاره ای جز جراحی نداریم، غیر مستقیم هشدار داد که «بالاخره در کوچه ما هم عروسی شده!» سرطان بود، سرطان! حالا دکتر به گمان این که من از مرگ می ترسم، جرأت نمی کرد که بگوید سرطان گرفته ای و احتمال ادامه مطلب...
*AboutUs*>