سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سکه دولت عشق

 

در انتظار معجزه ای در ها را باز کرده ایم . هزاران سال است که دستها در آغوش دلها نویدی را انتظار می کشند . رسول معجزه ای که در اذهان آشفته، با دستهای خیال بافته شده ،بر ساخته ای همچون دساتیر واژه های بی معنی است و نمی آید . آنقدر نمی آید تا گردبادهای بلا درهای باز را از انبوه گردهای سیاه ناامیدی بپوشانند ، آنوقت گمان می کنم عمری در انتظار همین بادهای مسموم آغوش گشوده ایم .حیف دیر فهمیدم که این خیالات مجمل در اطناب حقایق تاریک گم شد . ماندیم با موجی از ابهام . امروز دیگر منتظر نیستیم . امروز ارواحی را می طلبیم که قفس ها را بشکنند و آنقدر عرضه داشته باشند که بر آسمان تنهایی جار بزنند لطافت خود را، نه در خاک پوسیده. هیچ قایقی نمی تواند امواج دلتنگی ما را به ساحل برساند باید به همراه موج ها به قعر دریا برویم یا سوار بر براقی از نور به آسمان.همراهی هست ؟

 



  • کلمات کلیدی : مسافر، آسمان، دلتنگی، آغوش، براق، نور، معجزه
  • نوشته شده در  دوشنبه 89/1/2ساعت  10:0 صبح  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    جشن یا عزا؟ مسأله این است!!!!
    آدم عجیب کارهای عجیب تر!
    الاغ و علفهای قرمز
    ;کتری!
    دلخوشیهای خوابگاهی
    عکس های گمشده
    اخلاق فدای مذهب
    خلاف مجاز!
    [عناوین آرشیوشده]
     
    *AboutUs*>