سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سکه دولت عشق

داشتم با عجله می رفتم جایی که یکدفعه خانمی میانسال جلویم را گرفت که: سوال پزشکی دارم! از کجا فهمیده بود من دکترم؟ آن هم دکتر زنان! لابد جایی روی پیشانی ام نوشته بوده و او توانسته بخواند؛ چه می دانم! من هم که ماشاءالله کم نمی آورم اینجور وقتها! نه تنها به تمام سؤالاتش با حوصله پاسخ دادم، بلکه دردش را هم تشخیص دادم و برایش دارو هم تجویز کردم! تازه پول ویزیت هم ازش نگرفتم و مهم تر این که اصلا بهش نگفتم که من دکتر نیستم! یعنی خودش نمی دانست؟! البته من هم گمان نمی کنم دکتری ادبیات هم خیلی با دکتری پزشکی فرق داشته باشد؛ دارد یعنی؟



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  چهارشنبه 94/7/22ساعت  9:59 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    جشن یا عزا؟ مسأله این است!!!!
    آدم عجیب کارهای عجیب تر!
    الاغ و علفهای قرمز
    ;کتری!
    دلخوشیهای خوابگاهی
    عکس های گمشده
    اخلاق فدای مذهب
    خلاف مجاز!
    [عناوین آرشیوشده]
     
    *AboutUs*>