سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سکه دولت عشق

اولین بار است که می خواهم بروم یزد را ببینم. بعد از مدتها کلنجار رفتن و برنامه ریختن با ترس و لرز بلیط گرفتیم؛ اما به حکم این که کور، کور را می جوید و دیوانه دیوانه را، دوستان من هم عین خودم عجیب غریبند. در آستانه سفر می بینم که با این حجم کار های تازه رسیده و اضطراری، باید لپ تاپ را هم با خودم ببرم و در طول سفر به جای گشت و گذار، بنشینم چیز بنویسم! آن یکی که امروز زنگ زده که بیا برویم بلیط ها را پس بدهیم من کارم خیلی زیاد شده است! خانم دکتری هم که میزبان ماست نزدیک امتحانات آخر ترمش است و علاوه بر درس، کلی مقاله نیمه کاره دارد که باید بنویسد و وقت رسیدگی به میهمان و گردش بردن ما را ندارد، تازه تهدید کرده که کارهای نوشتنی اش را هم می ریزد سر ما! حالا یعنی نمی شد ما سر جای خودمان بنشینیم و به کارمان برسیم و این سفر را نرویم و مزاحم همدیگر هم نشویم؟! کدام کارمان آدم وار است آخر!



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  چهارشنبه 94/7/22ساعت  9:54 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    جشن یا عزا؟ مسأله این است!!!!
    آدم عجیب کارهای عجیب تر!
    الاغ و علفهای قرمز
    ;کتری!
    دلخوشیهای خوابگاهی
    عکس های گمشده
    اخلاق فدای مذهب
    خلاف مجاز!
    [عناوین آرشیوشده]
     
    *AboutUs*>