سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سکه دولت عشق

حکومت سعدی در شیراز

معروف است که در زمان نخست‌وزیری آقای ساعد در شیراز وقایعی اتفاق افتاد که مجبور شدند در آنجا حکومت نظامی اعلام نمایند ولی مردم از این امر خیلی ناراضی بودند. وقتی خبر نارضایتی شیرازی‌ها به آقای ساعد رسید اظهار داشت شیراز‌ها حق دارند ناراضی باشند شما می‌خواهید در سرزمین سعدی و حافظ حکومت نظامی گنجوی اعلام نمایید. بالافاصله تلگراف کنید در آنجا حکومت سعدی تشکیل گردد تا شیرازیها که با آثار او آشناترند راضی شوند.



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  یکشنبه 87/5/6ساعت  9:4 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    در میان اثار مکتوب،سفرنامه ها به خاطر نشان دادن چشم اندازی از جوامع دیگر ونقل مسائل سیاسی اجتماعی آن جوامع و آشنا کردن خواننده با دنیایی ناشناخته حائز اهمیت فراوان هستند .در عصر قاجاری سفرنامه های فراوانی نوشته شد که هر یک در جای خود دارای ارزش و اهمیت است از میان سفرنامه های ایرانی ، سفرنامه های زیارتی جایگاه ویژه ای دارد؛زیرا علاوه بر نشان دادن مسایل جغرافیایی و تاریخی و فرهنگ و اجتماعیات ، در مورد مسایل مذهبی و شرح مکان های زیارتی مورد توجه ایرانیان مثل سفر حج و عتبات و نحوه انجام این فرائض نیز اطلاعاتی به خواننده می دهند .سفرنامه حاجیه علویه خانم کرمانی یکی از این سفرنامه هاست که از نظر  مذهبی و تاریخی دارای اهمیت است و نکات جالبی درباره نحوه حج گزاری و همچنین اوضاع دربار ناصری ارائه می دهد .

    مهمترین قسمت این سفرنامه مربوط به اوضاع دربار ناصری است که حاوی نکاتی حائز اهمیت است .نویسنده هنگامی که به تهران می‌رسد در تهران اقامت می‌کند و به کرمان نمی‌رود. بیشترین حجم این کتاب مربوط به این دوران یکسال و نیمه است. حدود 87 صفحه یعنی نزدیک به نیمی از سفرنامه به این بخش اختصاص دارد فضای حاکم بر این بخش از سفرنامه، شادی و سرور است.

    این قسمت از سفرنامه شامل شرح میهمانی هایی است که نویسنده رفته و رجالی که از او دعوت کرده‌اند و همچنین، اوضاع دربار ناصرالدین‌شاه، عروسی‌ها، تعزیه‌ها، عزاها، رفتار شاه‌ با زن‌ها، زن‌ها و دخترهای شاه، مشغولیات درباریان.

    بیشترین مطالب این بخش هم مربوط به عقد و عروسی و مراسم‌های آن است. نویسنده در این مدت کارهای عقد و عروسی دخترهای قوم و خویش و درباریان و حتی دختر ناصرالدین‌شاه را سر و سامان می‌دهد.به طوری که خود می‌گوید او را چنان قبول دارند که بی او هیچ کار نمی‌کنند. دست او را سبک دانسته برای بریدن پارچه‌ها او را می‌خواهند، دوخت و دوز رخت و چادر عروسی را او باید بکند. جهاز عروس را باید مهیا کند چه آن چیزهایی که از بازار می‌خرند و چه اسبابی که باید دوخته شود. یکی از این مراسم عروسی تاج‌السلطنه دختر نه ساله ناصرالدین شاه است که خیلی دقیق و زیبا نقل کرده، در مراسم نامزدی و عقدکنان او، نویسنده حضور دارد و همه کاره است. زنان دربار به او احترام می‌گذارند حتی آرایش عروس را هم او بر عهده دارد.

    در تهران بیشتر اوقات منزل غلامحسین‌خان، پسر ابراهیم‌خان ظهیرالدوله است که دخترش یکی از زنان ناصرالدین‌شاه است که به واسطه همین دختر، نویسنده ما به دربار راه دارد. در طول اقامت وی در تهران رجال معروف عصر مانند حشمت‌الدوله، عزیز‌الدوله و… او را دعوت کرده نهایت احترام را به جای می‌آورند و مصر به ماندن او در منزل خود هستند. نویسنده گرچه از الطاف ایشان سپاسگزار است اما گاهی هم اظهار ملال کرده و می‌گوید:

    «از وقتی که من آدم یک کار خودشان نمی‌کنند، همه را واگذاردند به بنده، یک دقیقه آسودگی ندارم. می‌گویند ما بلد نیستیم کاری بکنیم حالا خدا خواسته چنین مادری برای ما رسانده، اگر یک چادر نماز چیت می‌خواهند ببرند تا من نباشم نمی‌برند. حضرت والا هم تمام کارهاشان را گردن من گذاردند. بینی [و] بین‌الله خسته شدم»

    اطلاعاتی که از بازار و قیمت اجناس می‌دهد نیز قابل توجه و جالب است او که مجبور است برای خرید اسباب جهاز چند عروسی که در مدت اقامت او، نامزد و عقد شده‌اند، به بازارهای دوری که او را خسته می‌کند برود، اقلام خریده شده را با قیمت تمام شده نقل می‌کند که از نظر تاریخی اهمیت دارد:

    «رفتیم دکان یک ارمنی دیگر، اسباب ورشو خریدیم. مقوه سنی [سینی] خریدیم جفتی چهل تومان، آئینه خریدیم جفتی چهل تومان، امروز هم به این طور معطل شدیم عصری رفتم اندران»

    از ویژگی‌های جالب نثر و زبان نویسنده کاربرد بعضی لغات به غلط است که یا در لفظ آن موقع معمول بوده یا او نتوانسته درست تلفظ کند چنانکه، اندرون را اندران، ختنه‌سوران را ختنه‌سیران و گلابتون را گلابتان نوشته و چنه به جای چانه، شباش به جای شاد باش و  این غیر از اغلاط املایی است که در سراسر سفرنامه، دیده می‌شود.

    از جمله اطلاعاتی که از دربار ناصری در این قسمت می‌بینیم مشغولیات شاه و دربار است. وی ابتدا از دیدن آنهمه زن در دربار ناصری تعجب کرده. حدود هشتاد زن که همه بزک کرده زرد و سرخ و سبز، همه‌رنگ با چارقد‌ دنبال شاه می‌افتند. وی ضمن توصیف قصر و خوابگاه شاهی، توضیح می‌دهد که: «زن‌ها هم همه توی این اطاق‌ها پایین و بالا منزل دارند. بعضی‌ها حیاط خارج دارند».

    همچنین از انیس‌الدوله به عنوان زن مقرب شاه نام می‌برد که حتماً باید موقع غذا خوردن شاه حاضر باشد. به طوری که نویسنده می‌گوید، هر شب در دربار بساط سرگرمی هست حالا این سرگرمی یا مطرب و بازیگر است و یا تعزیه و روضه‌خوانی که همه اسباب سرگرمی شاه برای دیدن زن‌ها و پسند کردن دخترها است. در این قسمت از سفرنامه، نویسنده بر خلاف زمانی که در سفر مکه و عتبات بود، همه چیز را وصف می‌کند و هر چیز زیبایی را توضیح می‌دهد از قبیل جواهرات و تزئینات قصر و حیاط و اندازه هر چیزی را به تفصیل بیان می‌کند چنانکه یک شب چراغان را اینگونه توصیف می‌کند:

    «یک شب هم در نارنجستان چراغان بود. قرق کردند رفتیم چه نارنجستان. یک جایی ساختند عرض شش زرع هفت زرع، وسط این نهر آبی که متصل می‌رود. اول که داخل می‌شوی، یک حوض بلوری است که آب می‌آید از سرش می‌ریزد و در نهر جاری می‌شود. طولش را چه عرض کنم چقدر است. در میان این نهر، هر یک زرع، یک فواره آب می‌آید. وسط اینها یک جار گذاشته. دو طرف نهر درخت نارنج، مرکبات جوربه‌جور، پر از بار، درخت‌های بلند، چراغ‌های جوربه‌جور، الوان، با اینها آویزان کردند…»

    مراسم تعزیه دربار را هم با وضع جالبی توصیف می‌کند. بعد از آنکه افراد تعزیه‌چی را با وسایل و شتر و قاطرشان وصف می‌کند، می‌گوید چون چند روزی که در اندرون است خاطراتش را نمی‌نویسد، وقتی می‌آید خانه، درست یادش نمی‌ماند که تفصیل همه چیز را بگوید با اینحال خیلی از مطالب را بیان کرده بویژه احوال ناصرالدین‌شاه و کارهای او را به خوبی بیان می‌کند:

    «شب یا روز که شاه تعزیه می‌نشیند، دو سه دفعه برمی‌خیزد، دوره توی بالاخانه‌های زن‌ها می‌آید. قدری شوخی می‌کند. تقلید تعزیه‌ها را بیرون می‌آورد، باز می‌رود».

    یکی از کارهای جالبی که در آن زمان انجام می‌دادند دعوتنامه‌های جشن و عروسی بوده است که تمام را باید با خط خود می‌نوشتند و برای دوستان و آشنایان فرستادند، یکی از کارهایی که در این زمان بر عهده نویسنده گذاشته می‌شد، همین نوشتن دعوت‌نامه‌هاست:

    «حضرت والا فرمودند بنشینید کاغذ بنویسید. مردم را وعده بخواهید… شصت هفتاد کاغذ نوشتیم تا عصری گرفتار کاغذ بودیم».

    پختن شیرینی هم یکی از کارهایی است که این شخص برای عقد و عروسی به عهده دارد. شرح کارهایی که برای بردن عروسی و مراسم عقد انجام می‌دهند رسوم اجتماعی آن دوره را خیلی خوب تصویر کرده است.

    مراسم عزاداری دربار در دهه‌های محرم نیز از جمله مواردی است که نویسنده در آن حضور دارد. روضه‌خوانی در میان رجال آن زمان و خود دربار رواج دارد که نویسنده شرح مفصلی از آن ارائه می‌دهد. از جمله ساختن علم و بیدق و چشم و هم‌چشمی برای بهتر بودن از دیگری و همچنین توضیح می‌دهد که هر دهه‌ای یکی از زنان شاه روضه می‌گیرد.

    «امروز که دوشنبه سوم ماه است. هر کس بچه دارد، علمی نذر دارد، امروز همه مشغول علم درست کردن هستند. ما هم مشغول علم عضدالسلطنه هستیم سعی می‌کنیم که مال ما بهتر شود».



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  دوشنبه 87/4/3ساعت  6:23 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

     

    ای دلبر من چونی یک بوسه به چند ای جان

                                  یک تنگ شکرخواهم زان قند و شکرای جان

    ای  چابک  خندانم  من  خوی  تو  را  دانم 

                                 تو  خوی   شکر  داری   بالله  بخند   ای  جان

    من  مرد  خریدارم  تو  تنگ  شکر داری

                                 ای   خواجه    عطارم   دکان   مبند   ای  جان

    هر  چند  که  عیاری   پرحیله و طراری

                                 این محنت  و بیماری بر   من  مپسند  ای جان

    از  بهر  دل  ما  را  در  رقص در آ یارا

                                وز  ناز چنین   میکش   از زلف  کمند ای جان

    ای  پیشرو  خوبان  و ای شاخ گل خندان

                               بنمای  که  مهرویان  چون  بوسه  دهند ای جان

    من بنده بر این آتش می سوزم خوش ، خوش ، خوش

                            می رقصم  در  آتش خوش خوش چو سپند ای جان

                    ای سرور مخدومم شمس الحق تبریزی

                   بنمای که مردانش چون راه برند ای جان



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  چهارشنبه 87/3/29ساعت  9:13 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

              

     اکنون که در میکده بسته است به رویم         

                                             بهتر  که  غم خویش  به خمار  بگویم

               من  کشته  ان  ساقی  و  پیمانه   عشقم   

                                          من  عاشق  دلداده   ان   روی   نکویم

               پروانه  صفت  در  بر  ان شمع بسوزم         

                                            مجنونم  و  در  راه  جنون بادیه  پویم

               راز  دل  غمدیده  خود  با   که   بگویم  

                                          من  تشنه  جام  می  از ان کهنه سبویم

               بردار  کتاب  از  برم  و  جام  می  اور     

                                            تا انچه که در جمع کتب نیست  بجویم 

             از  پیچ  و  خم  علم و خرد رخت ببندم

                                      تا  بار  دهد  یار  به  پیچ  و خم  مویم

     



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  دوشنبه 87/3/13ساعت  7:57 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    روزنامه شکوفه یکی از نشریات مربوط به زنان است که در دوره مشروطه آغاز به کار نموده و عمده هدف آن آگاهی زنان و دختران از موقعیت خود بوده است . در یکی از شماره های این روزنامه در سال 1334 هجری قمری یعنی نزدیک به صد سال پیش مطلبی با عنوان " دختر غمخور مادر است " به چاپ رسیده که ابتدا تصور می شود مطلب راجع به وظایف مادر و دختر از قبیل بچه داری و خانه داری و ..خواهد بود اما وقتی متن مقاله خوانده می شود خلاقیت زنانه خواننده را به شگفتی می اندازد :

    « خانم های من ، غمخوار مادر ، دختر است . گریه کن مادر دختر است ... پس دختر باید در حال     ناخوشی از مادر پرستاری کند و غمخواری بنماید . همه می دانید که مادر وطن عزیز ما خیلی ناخوش است ، ما دخترها نباید خیال کنیم و بگوییم پسرهایشان هستند ...چرا که زن ها به رسمی که دارند در دوستی مادر کمتر زحمت مادر را فراهم میآورند ...کمتر اتفاق افتاده که دختر چیزی از مادرش بدزدد ولی پسرها اغلب این صدمه ها را به مادرشان می زنند . مثل اینکه جواهر ، پول ، اشیای نفیسه و هر چه در وطن بود را بردند و خوردند و مادر بدبخت را به روز سیاه انداختند ...همت کنید تا شاید به مداوای شماها ، این مادر بدبخت که از جهالت این فرزندان ناخلف به این ذلت افتاده بهبودی پیدا کند .»

    چقدر جالب است که عین این نوشته، امروز نیز درباره وطن صدق می کند و همتی لازم است تا دختران وطن به یاری اش بشتابند .



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  سه شنبه 87/2/31ساعت  5:0 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    حیدر بابا معروفترین شعر شهریار به زبان ترکی سروده شد این منظومه طولانی و دارای بندهای 5 مصراعی است . اینک بندهایی گزینش شده از این منظومه را به همراه ترجمه فارسی می خوانیم :    

    بند1

    حیدربابا ، ایلدریملار شاخاندا

    سللر، سولار شاقلیدایوب آخاندا

    قیزلار اونا صف باغلیوب باخاندا

                               سلام اولسون شوکتوزه ،ائلوزه

                          منیم دیر بیم آدیم گلسین دیلوزه

    ترجمه فارسی

    حیدربابا ان زمان که رعد و برقهایت شمشیر بازی می کنند

    و امواج رودخانه هایت غرش کنان روی هم می غلطند و می روند

    و دخترانت صف بسته و به تماشای امواج دل داده اند

                                                 سلام می کنم به شما و شوکت قبیله شما

                                                 چه شود که نامی هم از من بیاید به سر زبان شما

                     *    *     *

    بند 2

    حیدر بابا ، کهلیکلرون اوچاندا

    کول دیبینن دوشان قالخوب ، قاچاندا

    باخچالارون چیحکلنوب آچاندا

                                               بیزن ده بیر ممکن اولسا، یاد اله

                                              آچیلمیان اورکلری شاد اله

    ترجمه فارسی

    حیدر بابا ان زمان که جوجه کبکهایت مشق پرواز می کنند

    و بچه خرگوش ها از پای بته ها خیز برمی دارند

    وقتی که باغچه هایت غرق گل و شکوفه است

                                              اگر ممکنت بود یادی هم از ما کن

                                              بلکه دلی را که هرگز واشدنی نیست شاد کنی

                     *    *     *

    بند 49

    حیدربابا دنیا یالان دنیا دی

    سلیماندان، نوحدان قالان دنیا دی

    اوغول دوغان ، در ده سالان دنیا دی

                                           هر کیمسیه هر نه وئریب ، آلیبدی

                                            افلاطوندان بیر قوری آد قالیبدی

    ترجمه فارسی

    حیدربابا سراسر دنیا دنیای دروغ است

    دنیایی است که نوح ها سلیمان ها پشت سر گذاشته است

    دنیایی است که مرد می زاید و به چنگال نامردش می سپارد

                                                  به هر کس هر چه داده باز پس گرفته

                                                 افلاطون که بشوی تازه یک اسم خشک و خالی برای تو می ماند

                     *    *     *

    بند 54

    آمیر غفار ، سید لرین تاجیدی

    شاهلار شکاراتمه سی قیقاجی دی

    مرده شیرین ، نامرده چوخ آجیدی

                               مظلوملارین حقی اوسته اسردی

                              ظالملری قلیش تکین کسردی

    ترجمه فارسی

    آقا میر غفار تاج سر شادات خشکناب بود

    در شکار کردن پادشاهان شکارچی ماهری بود

    مردان را شیرین و نامردان را تلخ بود

                               روی حق مظلومان می لرزید

                              اما برای ظالمان شمشیر برنده ای بود

                     *    *     *

    بند 76

    حیدر بابا سنون گویلون شاد اولسون

    دنیا وارکن ، آغزون دولی داد اولسون

    سنن گئچن تانیش اولسون ، یاد اولسون

                                    دینه: منیم شاعر اولسون شهریار

                                    بیر عمر دورغم اوستونه غم قالار!

    ترجمه فارسی

    حیدر بابا الهی که همیشه سرخوش و شادان باشی

    تا دنیا به جاست الهی که کامت شیرین باشد

    بیگانه و آشنا هر که از پای تو می گذرد آهسته به گوشش بگو :

    پسر شاعر من شهریار

    عمری است که غم روی غم می گذارد !



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  دوشنبه 87/2/30ساعت  1:0 صبح  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    شهریارا تو به شمشیر قلم در همه افاق            به خدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردی

    نام شهریار فرزند نامدار تبریزسال هاست که از مرزها ی ایران گذشته و درچهار گوشه گیتی هر جا که از ادب فارسی و زبان حافظ و سعدی و فردوسی سخنی می رود از لاهور و کشمیر و پیشاور و کراچی تا مدرسه السنه شرقیه پاریس و مکتب تتبعات شرقی و افریقایی لندن و از فرانکفورت و توبینگن تا راهروهای دانشگاه هاروارد زبانزد پارسی شناسان است . دیر زمانی است که نام شهریار با حدیث ادب معاصر ایران عنان بر عنان می رود و شعر پارسی معاصر، با دیوان و اثار شهریار پیوندی استوار و نا گسستنی دارد .

    باری با این تفاصیل انتظار می رود برای نشان دادن چهره هایی چنین معروف ، دقت و امانتداری بیشتری صرف شود . هنگامی که شنیدیم سریال شهریار در حال ساخت است خوشحال شدیم که شاعر محبوب اذربایجانی مان و چهره یار اشنای دیار عاشقان را دوباره زنده می کنیم و چند صباحی با  خاطرات زندگی پر نشیب و فراز او روزگار یکنواخت را سپری می کنیم . قسمتهای ابتدایی و میانی سریال بسیار خوب و خوش ساخت و هنرمندانه بود دوره جوانی شهریار توانست افت و خیز های زندگی او را نشان دهد هر چند تحریفی بزرگ در نام دوست صمیمی اش ابوالقاسم شهیار صورت گرفته و به قاسم شیوا تبدیل شده بود و هیچ اعتراضی هم نشنیدیم که بلند شده باشد ،اما بخش های اخری این سریال که سنین میانسالی و پیری بود انقدر فشرده و غیر واقعی و پر از تحریف بود که اگر اصلا نبود بهتر بود . گویا یکدفعه شهریار عوض شد و ان فرد قبلی نبود .به ویژه که در ازدواجش نیز واقعیت معلم بودن و خویشاوند بودن همسرش نادیده گرفته شده وی را فردی بی سواد و عامی در نظر اورده با ان وضع فلاکت بار نشانش دادند که موجب اعتراض فرزندانش شد . ایا بهتر نبود پیش از ساخت سریال با فرزندان که نزدیکترین افراد به وی و همسرش بودند مشورتی می شد که چنین اشتباهی صورت نگیرد ؟ باری سالهای پایانی عمر شهریار چنان به سرعت گذشت که تحولات رخ داده در وی چندان ملموس نبود علت تغییر رفتار این شاعر و مشکوک بودن به هر چیز و هر کس باید به شکلی ملموس به تصویر کشیده می شد تا روند طبیعی خود را داشته باشد . در این قسمتها دیگر از فرزندان خبری نیست معلوم نیست چه شده به کجا رفته اند .در ضمن انطور که از دیوان شهریار بر می اید و شعری که در رثای ثریا سروده شده؛ ثریا پیش از او مرده است . از شهریار که گذشت کاش برای ساخت زندگی شاعران بعدی شاهد چنین سهو هایی نباشیم .

    در اینجایکی از اشعاری که شهریار برای دوست صمیمی اش « ابوالقاسم شهیار » که در جوانی بر اثر مرض سل در گذشته سروده است با هم می خوانیم :

    ایینه ام     شکسته    بی روی  ماه   شهیار             از  بخت  بد   کشیدم   یک  عمر  اه   شهیار

    هر گه که  دادم از دل دستی به دوستداری               گویی  که  شرمم  امد  از  روی ماه   شهیار

    دیگر   کمان  ابرو   دیدن    نمی     توانم               گویی  که  در  کمین  است تیر   نگاه شهیار

    شب چون خیالش اید خوابم گریزد از چشم               یارب  که  گل بریزد  در   خوابگاه   شهیار

    او  رحمت  خدا  بود   پشت  و پناه  ما بود               تا  رحمت  خدا  باد  پشت  و   پناه   شهیار

    یارب گرش گناهی است ازمن به دیده منت               اری  به  اشک  حسرت  شویم  گناه   شهیار

    ای  کاش  از  این  سفر  بود امید بازگشتن              بیچاره من که مانده است چشمم به راه شهیار

     



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  شنبه 87/2/28ساعت  1:47 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

     

     

    خمریه سرایی در ادبیات فارسی سابقه ای طولانی دارد خمریه شعری است که در آن از شراب و نحوه ساخت آن و خواص و ویژگی هایش صحبت می شود .بشار  مرغزی شاعر قرن چهارم خمریه ای دارد که پس از خمریه رودکی قدیمترین است و به احتمال در خمریه منوچهری تأثیر داشته است .

    رز    را   خدای   از     قبل   شادی   آفرید      شادی  و  خرمی  همه  از  رز  بود پدید

    از   جوهر  و  لطافت   محض   آفرید   رز      آن  کاو  جهان  و  خلق  جهان را بیافرید

    از رز بود طعام و هم  از  رز   بود  شراب      از  رز  بود  نقل  و  هم  از رز بود نبید

    شادی فرخت و خرمی آنکس که رز فرخت     شادی خرید و خرمی آنکس که رز خرید

    انگور  و  تاک  او  نگر  و  وصف  او  شنو      وصف  تمام  گفت  ز من  بایدت   شنید

    آن  خوشه  بین  فتاده  بر  او  برگهای   سبز     هم  دیدنش  جسته  و  هم  خوردنش لذیذ

    روزی  شدم  به  رز  به نظاره  دو چشم من      خیره  شد  از  عجایب  الوان  که بنگرید

    دیدم    سیاهروی    عروسان    سبز   پوش      کز  غم  دلم  به  دیدن  ایشان بیارمید ...



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  جمعه 87/2/27ساعت  3:0 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    معروف است که روزی سرخوش هروی شاعر معروف عصر ناصرالدین شاه با عندلیب الذاکرین که از شعرای ظریف مشهور بوده در مجلسی حضور داشته و با هم سرگرم مناظره و مشاعره بوده اند در همین حال خری در حیاط خانه شروع به عرعرکرده عندلیب با شنیدن صدای خر می گوید :

                               سرخوش است این خر که دارد گرم این کاشانه را

    سرخوش در پاسخ عندلیب فورا این مصرع نظیری نیشابوری را می خواند :

                                    عندلیب آشفته تر می خواند این افسانه را

     

     

     

     



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  سه شنبه 87/2/24ساعت  4:13 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

     

    نجم الدین کبری از بزرگان تصوف سده های ششم و اوایل هفتم هجری است که بسیاری از عرفای نامدار قرن ششم از گفتار و عقاید او تأثیر گرفته اند از او آثار زیادی به جا مانده بوده که بر ثر حمله مغول از بین رفته اما کتابهایی که به دست ما رسیده نشانگر درجه فضل و کمال و پارسایی وی است . یکی از این کتابها رساله( الخائف الهایم عن لومة اللائم) است که نمونه ای از آنرا با هم می خوانیم :

    آورده اند که یکی مسلمانی و یکی بت پرستی را به حکم جوار ی که داشتند دوستی افتاد و اتحاد و یکدلی پیدا کرد . مسلمان به حکم شفقت و دوستی روزی با این بت پرست می گفت : دریغ جوانی و روی خوب تو در آتش دوزخ .

    بت پرست گفت : به چه سبب به دوزخ خواهم رفت ؟

    مسلمان گفت : چیزی را سجده و عبادت می کنی که به خدایی نشاید و خدایی را که هجده هزر عالم و آسمان و زمین و تو را و وی را افرید سجده نمی کنی .

    بت پرست می گوید : اگر انصاف می طلبی نخست انصاف از خویشتن بده من این بت را که سجده می کنم دو هزار دینارست . در هر چشم او صد دینار مروارید است . اگر سجده می کنم و تو و باقی مسلمانان هر دیناری را بلکه هر دانگی را بلکه هر تسویی را سجده می کنند بلکه به امید حصول حبه ای موهوم کافر نعمت فاجری را هزار سجده کنند . شما هر حبه ای را سجده گزارید تا من دو هزار دینار را سجده گزارم .

    مسلمان را تیر سخن بت پرست بر هدف دل امد . توبه نصوح از طلب دنیا و محبت مال کرد و از سر درم و دینار در گذشت . بت پرست نیز تبری بر سر ان بت زد و ندا در داد که هر که را به زر رغبت است بگیرد و اسلام اورد و هر دو به موافقت در راه خدای قدم گزاردند و به درجه بزرگ رسیدند .

    فی الجمله به واسطه لا اله جمله کائنات را جز خدای نفی باید کرد و به واسطه الا الله خدای را اثبات باید کرد . اری تا خانه نخست پاک نکنی و از نجاسات و گرد و خاشاک نروبی نشست جای پادشاه را نشاید و اگر به لا اله فانی را نفی نکنی و به الا الله باقی را اثبات نکنی همین باشد ...

     

     



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  جمعه 87/2/20ساعت  12:33 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    <   <<   21   22   23   24   25   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    نسبیت زمان در فیلم میان ستاره ای
    تا ایستگاه آخر راهی نمانده است
    آب رفته به جوی باز نمی گردد
    طفل جان
    مزاحمت مشروع
    مقایسه کیفر مرگرزان در دین زرتشت با کیفر اعدام در فقه و حقوق اسل
    بررسی بلوغ و ازدواج در فقه زرتشتی بر اساس کتاب روایات داراب هرمز
    بررسی تطبیقی نقش فرزند در عبور از چینوت پل و پل صراط، بر اساس رو
    جشن یا عزا؟ مسأله این است!!!!
    آدم عجیب کارهای عجیب تر!
    [عناوین آرشیوشده]
     
    *AboutUs*>