سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سکه دولت عشق

به گزارش لنگرنیوز، در بیست بهمن 1333 در آنسرمحله ی لنگرود چشم به جهان گشود .کلاس نهم دبیرستان ازدواج کرد و به تهران رفت و تا کلاس یازدهم متفرقه درس خواند.

بعد از تغییر روش آموزش، سال چهارم نظری را مجدد ادامه داد و درسال 64 موفق به اخد دیپلم شد. کارشناسی تخصصی ادبیات کودک و نوجوان را در سال 86 دریافت کرد.بنا به پیشنهاد همسایه ها و دوستان در آریاشهر شمالی موئسسه ی « علم و هنر »را برگزار کرد.

دو دخترش قبل از سال 1364 و پسرش نیز سال 1365 به دنیا آمدند. ادامه مطلب...


  • کلمات کلیدی : فریده چوبچیان، زندگینامه، نقاشی، داستان، رمان
  • نوشته شده در  جمعه 93/10/12ساعت  10:11 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    از صبح کلی ذوق کرده ام. اتفاق قشنگی افتاده. از بس که این خانه پر انرژی است. از بس که شادی در آن موج می زند 
    صبح کدوی حلوایی کوچولویم را از یخچال درآوردم که برای صبحانه آماده اش کنم. همین که از وسط بریدمش تخمه های خوشگلش را دیدم که تر و تازه میان بستر نرمی خوابیده اند. اما چیز عجیب این بود که دو تا از آنها پوسته شان را شکافته بودند و برگهاشان جوانه زده و بیرون آمده بود؛ با ساقه ای ضخیم به طول سه سانت!
    آفرین به این تخمه کدوها که منتظر فراهم شدن شرایط آب و خاک نماندند و نشان دادند با همت خودشان هم می توانند رشد کنند. من به این تخمه های با غیرت افتخار می کنم. حالا هم آنها را کاشته ام توی گلدان ببینم می خواهند در بزرگی چه کاره شوند!



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  پنج شنبه 93/9/27ساعت  4:32 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    آب دارد دنیا را بر می دارد. سرِ بلندی ایستاده ایم. آبِ دریا ها دارد بالا می آید. تا بالای بلندی که ما هستیم هم آمده. هنوز تا زانوست اما هی دارد می آید بالاتر. عده ای از ترس آب، رفته اند توی اتاقکی نشسته اند.من هم کتاب قطوری گرفته ام دستم. نمی دانم چه کتابی است. با دو همراه، تصمیم می گیریم برویم سر کوه دماوند. یکیشان می گوید، محال است آب تا آنجا بالا بیاید. یادم می آید کوه دماوند پیش تر ها آتشفشان بوده است. کتابم را داده ام به همراهم که خودش هم دو تا کتاب زبان انگلیسی در دست دارد. او هم سیبی به من داده تا در حال رفتن به سمت کوه بخورم. سیب نیمه کاره از دستم می افتد. بر می دارد می اندازد دور و سیبی دیگر از توبره اش در می آورد و به من می دهد. دماوند از آنجا که ما هستیم دیده نمی شود. هنوز زیر پایمان آب نیست و همچنان به سوی کوه می رویم با سیب ها و کتابهایی که همراهمان است.
    ساعت پنج صبح است. باز هم خواب آشفته دیده ام!



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  سه شنبه 93/5/14ساعت  10:51 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    بوی حلوا خانه را پر کرده. یادم نیست آخرین بار کِی حلوا پخته ام. حلوای سیاه دوست دارم از آنهایی که سر خاک مرده ها می برند و عین لباس عزا سیاه است و بویش آدم را مست می کند. 
    بالاخره از اتاق بیرون می آید با چشم های متورم. بوی حلوا را شنیده است لابد. یک کاغذ پر از خط خطی را نشانم می دهد. اسم همه را نوشته است.خودش می گوید. خنده ام می گیرد. لجش می گیرد: توی عزا نباید خندید! می دانم؛ ولی دست خودم نیست خنده ام می گیرد. سفارش کرده ام به کسی حرفی نزند. به خرجش نمی رود. مجلس ختم هم می خواهدبگیرد، با حضور همان ها که اسمشان را روی کاغذ خط خطی کرده است و من نمی دانم که هستند! آخر جوجه اش را همین امروز توی گلدانی کوچک دفن کرده است.



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  سه شنبه 93/5/14ساعت  10:49 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    درود بر روان نیاکان باستانی ما که پلیدی را می شناختند و احکام آنرا نیز می دانستند. این هم نمونه ای از اوستا:
    اوستا ، جلد دوم، صفحه 726 بند 46-49(وندیداد فرگرد ششم)
    پرسش : ای دادار جهانِ استومند!ای اشَوَن!
    دروج«نسو»{پلیدی مردار}تا چه اندازه از آبی روان را به گند و پلیدی و ناپاکی می آلاید؟
    اهوره مزدا پاسخ داد: سه گام از پایین دست آب،نه گام از بالا دست آب و شش گام از پهنای آب. تا هنگامی که مردار را از آب بر نگیرند،آن آب پاک و آشامیدنی نیست. پس باید مردار را از آب بیرون کشند و بر زمین خشک فرو گذارند.پس از آن که مردار بر گرفته شد و آب سه بار {سه موج}گذشت، آن آب پاک است و ستوران و مردمان می توانند مانند پیشتر از آن آب بیاشامند.



  • کلمات کلیدی : اوستا، احکام، پاکی
  • نوشته شده در  پنج شنبه 93/4/26ساعت  1:0 صبح  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    نمی دانم این اموات توی آن دنیا کار و زندگی ندارند که هر روز می آیند سراغ ما و می گویند بیا برویم؟! یا جناب عزرائیل خیلی دستش بند است که قوم و خویش را می فرستد دنبال ما؟ حالا کاش این اموات محترم حالا که زحمت می کشند می آیند، یک تقویم آن دنیایی هم برای ما بیاورند که بفهمیم دو روز و دو ماه و دو سال آنها چند ماه و چند سال و چند قرن ما می شود! گمانم بیست سالی می گذرد از آن زمانی که یکیشان گفته بود دو هفت? دیگر می برمت! ما همینطور مانده ایم وسط زمین و هوا سرگردان که بالاخره یعنی چند سال و چند ماه و چند روز دیگر!



  • کلمات کلیدی : اموات، تاریخ، تقویم
  • نوشته شده در  دوشنبه 93/4/23ساعت  10:10 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    هر روز صبح به تصویر توی آینه لبخند می زنم و می گویم: شرط می بندم امروز معجزه ای خواهد شد! اوهم نیشخندی می زند و می گوید:شرط می بندم که نخواهد شد! شبها به آینه نگاه نمی کنم. شرط را باخته ام.



  • کلمات کلیدی : معجزه، صبح
  • نوشته شده در  جمعه 93/4/20ساعت  12:18 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    غزل گفتی و دُر سفتی، بیا و خوش بخوان حافظ
    که بر نظم تو افشاند فلک عِقد ثریا را
    حافظ از آن دسته شاعرانی است که می شود از چند بعد به شعرش نگاه کرد. از ابعاد زیبایی شعر حافظ، تصویر سازی است که به همراه موسیقی درونی و بیرونی، فارغ از بعد معنایی اش برای مخاطب لذت بخش است. عوامل بسیاری باید جمع شوند تا شعری ساخته شود که حافظ به خاطر آن بر سر فلک هم منت بگذارد و عِقد ثریا را از او به عنوان صله طلب کند!
    تصاویر و عوامل موسیقایی که در این بیت به نظر می رسد چنین است:
    آوردن دو جمله کوتاه در ابتدای بیت که هردو تعریف از شاعر است بلافاصله ذهن را به سمت مفهوم غزل گفتن و تناسب آن با در سفتن می برد . از سویی کلمات همچون مرواریدی به نظر می آیند که شاعر آنها را منظم کنار هم چیده است . واژ? نظم، هم انتظام این کلمات را می رساند و هم نظمی که در عقد ثریا(خوشه پروین) موجود است و هم چینش منظم مروارید های گردنبند در کنار هم.تصویر زیبایی ایجاد می شود وقتی عقد را به معنی گردنبند در نظر بگیریم و خوشه پروین را به شکل گردنبندی ببینیم که مرواریدهای آن از هم جدا می شود و به عنوان صله بر شاعر پاشیده می شود آن هم از سوی فلک!در بُعد موسیقایی هم می توان به جناس «گفتن و سفتن»و قرار گرفتن آنها در اجزاء پایانی مفاعیلن، وجود «خ» در «خوش و بخوان»، تناسب «غزل با خواندن و نظم»،تناسب «دُر با سُفتن»،«فلک و ثریا» اشاره کرد از زیبایی های دیگر این بیت این است که خواندن شعر از سوی شاعر، خود لطفی دیگر دارد.



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  پنج شنبه 93/2/25ساعت  11:24 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    کاسه کوزه ام را هم ریخت این دیوانه! کلی ذوق کردم که رفتم لامپ خریدم برای بالکن. برای اینکه بروم بنشینم آنجا پشت میزی که با آت و آشغال های انباری درست کرده ام، غروب خورشید را نگاه کنم، چای بخورم و تا صبح همانجا بنشینم کتاب بخوانم و به آسمان نگاه کنم شاید ستاره ای ببینم و آنوقت به یاد بچگی هایم شعری هم بگویم! نگذاشت که. باد وحشی، یکباره بی مقدمه انگار افسار پاره می کند. عین اسپ شیهه می کشد و شمشیر از رو می بندد و هر چه خاک و خل در آستین دارد با خودش بر می دارد و می آید. دفتر و کتاب و میز و صندلی که هیچ، کم مانده بود مرا هم بکوبد به در و دیوار و نرده های بالکن. هیچ کجای دنیا اینهمه باد در آستین دارد؟!
     


  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  پنج شنبه 93/2/25ساعت  11:11 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    در میان ضمایر فارسی قومی هستند؛ موسوم به: «ضمایر متصل»، یعنی «پیوسته». اینها چنانکه از نامشان پیداست همیشه به اسم پیش از خود می چسبند. این ضمایر عبارتند از :« م ، ت ش، مان، تان، شان » این حضرات، تنها در چهار موردِ استثنایی به اسم نمی چسبند: زمانی که اسم به یکی از حروف«ا، ی، و،ه»ختم شود که در این صورت این ضمایر به واسط? «ا» یا «ی» میانی و گاه بدون واسطه بعد از اسم قرار می گیرند:«خطایم، خطایشان- دایی ام،دایی مان- عمویم،عمویتان- خانه ام، خانه مان» .
    در غیر ازاین چهار مورد جدا کردن اسم و ضمیر کار خوبی نیست. همچنانکه اگر همین ضمایر به فعل بچسبند به همین شکل پیوسته خواهند بود: «گفتمش، خواندمش».
    بنابراین اصلا خدا را خوش نخواهد آمد اگر کسی از جدایی اینها «خوش اش» یا «خوش ش» بیاید!



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  یکشنبه 93/2/21ساعت  11:20 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    <   <<   6   7   8   9   10   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    طفل جان
    مزاحمت مشروع
    مقایسه کیفر مرگرزان در دین زرتشت با کیفر اعدام در فقه و حقوق اسل
    بررسی بلوغ و ازدواج در فقه زرتشتی بر اساس کتاب روایات داراب هرمز
    بررسی تطبیقی نقش فرزند در عبور از چینوت پل و پل صراط، بر اساس رو
    جشن یا عزا؟ مسأله این است!!!!
    آدم عجیب کارهای عجیب تر!
    الاغ و علفهای قرمز
    ;کتری!
    دلخوشیهای خوابگاهی
    [عناوین آرشیوشده]
     
    *AboutUs*>