عاقبت خط جاده پایان یافت
من رسیدم ز ره غبار آلود
نگهم پیشتر ز من می تاخت
بر لبانم سلام گرمی بود
گفته اند شعر فروغ صدای زن محصور در طول اعصار است ؛ اما این چیزی است که حتی خود فروغ هم اعتباری برای ان قائل نبود ،شعر او همانقدر که بیان کننده درد زن در عصر خودش هست ، بیان کننده دردهای یک مرد نیز می تواند باشد " اگر شعر من یک مقدار حالت زنانه دارد ، خب این خیلی طبیعی است که به علت زن بودنم است . من خوشبختانه یک زنم ؛ اما اگر پای سنجش ارزش های هنری پیش بیاید فکر می کنم دیگر جنسیت نمی تواند مطرح باشد ."
دردی که در شعر فروغ موج می زند ، زخم دهان گشوده انسان روشنفکر عصر اوست ، انسانی که بعد از انقلاب صنعتی ، در چهار راه زوال ارزشها ایسنتاده است و عقوبت دشوار را چندان تاب آورده که آن کلام مقدس از خاطرش گریخته است و فروغ اگر شعر می گوید ایستادگی در برابر این زوال است و پایداری در برابر زوال بزرگتر یعنی مرگ.
عافبت خط جاده پایان یافت
من رسیدم ز ره غبار آلود
تشنه بر چشمه ره نبرد و دریغ
شهر من گور آرزویم بود
دوران مشروطیت ، نقطه عطفی در تاریخ و ادب ایران بود . تغییراتی که در این زمان ، در اوضاع کشور پدید آمد مستقیما بر ادبیات تاثیر گذاشت . گر چه از سال ها پیش ، جرقه های ساده نویسی زده شد اما در تغییر اساسی در محتوا ، از این زمان آغاز شد ، تا پیش از این شعرا در دربارها مدح پادشاه می گفتند و از صلات و جوایز برخوردار می شدند . این کار دو حسن داشت اول اینکه شاعر از این راه زندگی می گذراند و دوم اینکه آثار او توسط او توسط دربار ، حفظ و منتشر می شد . محیط خارج از دربار قابلیت درک شعر را نداشت و پیچیده گویی و آرایش های لفظی که خوشایند ادبا و سلاطین بود به شاعر امکان ساده گویی نمی داد . اما به یکباره این اوضاع دگرگون شد و دلایل متعدد موچب تحول عظیم در امور مملکتی شد حضور امیر کبیر و تاسیس دارالفنون و فرستاده شدن برخی از متفکران برای تحصیل به اروپا و آشنایی با روشهای دیگر زندگی ، چشم و گوش ایران را به سوی ندیده ها و نشنیده ها گشود . کشمکش هایی که بین دربار و مردم پدید آمد ، تغییر حکومت قاجار و شکستن اقتدار شاهان ، که تا آن زمان همه کاره بودند و مصداق « الناس علی دین ملوکهم» در جامعه اجرا می شد ، همه باعث شد که ادبا از دربار نا امید شده به میان مردم بیایند اما اگر به همان سبک و سیاق قدیم باقی می ماندند نه خود در میان مردم جای داشتند و نه شعرشان طلبه ای داشت . هنگام اوج مشروطه خواهی مردم ، شعرا و نویسندگان از هر طبقه ای که بودند ، با مردم یکی شده از زبان کوچه و بازار الهام گرفتند و شعر ساختند و تمام پل هایی که به گذشته ختم می شد شکسته شد هر چند هنوز برخی از شعرا به اقتضای حال و مقام ، در وصف شاه نیز می سرودند ؛ اما آنهم یک بازی سیاسی بود برای باقی ماندن . شاعری نوگرا همچون ملک الشعرای بهار که علی رغم مردم گرایی و وطن پرستی قصاید متعددی برای رضا شاه سروده است یکی از آنهایی است که توانست هم به ادبیات خدمت کند هم حامی مردم باشد همزمان با اشعار دو پهلوی خود دل شاه را به دست آورد .
در آینده بیشتر درباره ادبیات این دوره صحبت می کنیم.
به نام خدا
این وبلاگ قرار است به عنوان نشریه ای ادبی به کابران گرامی تقدیم شود .مطالب ان شامل نقد شعر و داستان، نمایش شعر و داستان کاربران،نثر های ادبی ، طنز و تاریخ ادبیات و سایر مطالب ادبی خواهد بود . از کاربرانی که مایلند اثارشان با نام خودشان در وبلاگ به نمایش در اید دعوت می شود اثار خود را ارسال کنند . در ضمن نام وبلاگ از این شعر شعریار شاعر پر اوازه تبریزی گرفته شده است:
نگارین کلک ان نقاش را نازم که بی سرمشق به لوح افرینش اینهمه نقش نگاران زد
نیازی نیست با شعر تخلص خواجه خود فرمود که چرخ این سکه دولت به نام شهریاران زد
به نام خدا
به زودی در این وبلاک یادداشتهایی درباره نویسندگان مطرح ایرانی خواهیم داشت . از صاحبنظران دعوت به همکاری می شود.
*AboutUs*>