سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سکه دولت عشق

دهخدا در نویسندگی دو شیوه دارد انجا که برای عوام الناس می نویسد ،اعم از نوشته های جد و مقالات طنز الود زبانش ساده و بی پیرایه است و از ارایه های لفظی و معنوی و لغات مهجور عربی در ان کمتر می توان نشان یافت و این ویژگی ویژگی عمومی نثر مشروطه به بعد است و سبب پیدایش و رواج ان ، روی گرداندن نویسندگان از دربار و ارباب حکومت و رویکرد انان به مردم متوسط بوده است .مقالات سیاسی اجتماعی دهخدا و نیز مقالات چرند و پرند از این گونه است . با تاکید بر این نکته که طنز دهخدا چنان شیرین و ماهرانه و نافذ بود که تاثیرش را در طنز پردازان امروز هم می بینیم .او با مردم به زبان مألوف زمانه سخن می گوید و از تعبیرات و اصطلاحات و مثل ها و تکیه کلام های اشنا و عوام فهم استفاده می کند و در یک کلام موضوعات روز و دردهای روزگار را با لحن و زبانی ساده که از زبان مردم متوسط مایه می گیرد ، می نویسد .وی در روزنامه صور اسرافیال با اسامی مستعاری چون : دخو، سگ حسن دله و ...مطلب می نوشت . در این قطعه که در زیر می اید، دهخدا با زبان فکاهی از مترجمان بی اعتنا به زبان فارسی انتقاد می کند ، مترجمانی که یدون توجه به بافت دو زبان مبدأ و مقصد و اختلاف نحوی انها و نیز بر اثر نااشنایی با چند و چون فن ترجمه ، به برگردان لغت به لغت بسنده می کنند :

« برای ادم بدبخت از در و دیوار می بارد . چند روز پیش کاغذی از پستخانه رسید . باز کردیم دیدیم به زبان عربی نوشته شده . چه کنیم ؟ چه نکنیم ؟ اخرش عقلمان به اینجا قد داد که ببریم خدمت اقای ...فاضلی که با ما از قدیم ها دوست بود .بردیم دادیم و خواهش کردیم که :زحمت نباشد اقا این را برای ما تجربه (ممکن است تلفظ عوام از ترجمه باشد ) کن .

اقا فرمود ...برو من عصری ترجمه می کنم می اورم اداره .

عصری اقا امد . صورت تجربه را داد به من .

چنانکه بعضی اقایان مسبوقند من از اول یک کوره سوادی داشتم . اول یک قدری نگاه کردم ، دیدم هیچ سر نمی افتم . عینک گذاشتم دیدم سر نمی افتم . بردم دم افتاب نگه داشتم دیدم سر نمی افتم .

مشهدی اویار قلی حاضر بود . اقا فرمود نمی توانی بخوانی بده مشهدی بخواند .

مشهدی گرفت یک قدری نگاه کرد گفت اقا ما را دست انداختی ، من زبان فارسی را هم به زحمت می خوانم تو به من زبان عبری می گویی بخوان ؟

اقا فرمود زبان عبری کدامست ؟ این اصلش به زبان عربی بود کبلایی دخو داد به من به فارسی ترجمه کردم .

...اویار قلی گفت مرا کشتید ،این زبان عبری است .

یک دفعه دیدم رگ های گردن اقا درشت شد ، بر دو کنده زانو نشسته ...با تغیر تمام فرمود : تو از موضوع مطلب دور افتاده ای. صنعت ترجمه در علم عروض فصلی علی حده دارد و گذشته از اینکه دلالت بنا به عقیده بعضی تابع اراده است ، و خیلی عبارت های عربی دیگر هم گفت که من هیچ ملتفت نشدم اما همینقدر فهمیدم که الان است اقا سر اویار قلی را با عصا خرد کند ...رو کردم به اویار قلی گفتم مرد حیا کن ...مرده شور اصل این کاغذ را هم ببرد ...دیدم اقا روش را به من کرده تبسمی فرموده گفت کبلایی چرا نمی گذاری مباحثه مان را بکنیم مطلب بفهمیم ...گفتم اقا قربان علمت بروم ..مباحثه ات اینطور باشد پس دعوات چه جور است ؟...فرمود پس دیگر مباحثه نمی کنیم تو همین ترجمه مرا در روزنامه ات بنویس اهل فضل هستند خودشان می خوانند ...

این است صورت ترجمه :

ای کاتبین صور اصرافیل ! چه چیز است مر شما را که نمی نویسید جریده خودتان را ، همچنانی که سزاوار است مر شما را که بنویسید انرا...»



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  چهارشنبه 86/12/8ساعت  9:58 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

     

           علامه علی اکبر دهخدا یکی از شاخص ترین چهره های فرهنگی – سیاسی دوره مشروطیت و پس از مشروطیت روزنامه نگاری توانا طنزپردلزی چربدست و نافذ ادیبی فاضل و محققی برجسته به شمار می رود .

          دهخدا در زمینه های گوناگون پژوهش های ادبی و فرهنگی ترجمه تصحیح و تنقیح اثار پیشینیان و نگارش مقالات علمی و انتقادی اثار ارزشمندی از خود به جای گذاشته و به زبان فارسی هدیه کرده است . اثار وی : امثال و حکم ،لغت نامه ،تحقیق درباره ابوریحان بیرونی ،دیوان دهخدا ،مقالات دهخدا ، چرند و پرند .

         مقالات چرند و پرند به صورت نظم و نثر با مضامین طنز امیز نوشته شده است . بعضی از انها به زبان نوشتار و برخی دیگر به زبان گفتار یعنی همان گویش شکسته تهرانی است :

     

    مشتی اسمال نمی دونی چه کشیدیم به حق !

    چقده واسه مشروطه دویدیم به حق!

    پاهامون پینه زد و پاک بریدیم به حق !

    یه جوون پر و پا قرص ندیدیم به حق!

                                                همه از پیر و جوون ورمال و وردار شده !

     

     

    نمونه نثر چرند و پرند در پی خواهد امد .



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  سه شنبه 86/12/7ساعت  9:11 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    سید اشرف الدین حسینی معروف به گیلانی شاعر و نویسنده عصر مشروطیت ،شاعری نو پرداز بود که به زبان مردم شعر می سرود تا پیام انقلاب مشروطه را به گوش همه مردم از عارف و عامی برساند . شعر او در بین مردم هوا خواهان بسیاری داشت که انرا با لذت می خواندند و برای یکدیگر نقل می کردند . اشعار وی می تواند جوانان را با فضای سیاسی و اجتماعی حاکم بر عصر مشروطیت و سال های پس از ان که کشور دچار بحران و پریشانی شد و فصلی مهم از تاریخ ایران زمین است، اشنا سازد .

     این شاعر ملی پس از اینکه با فقر و یتیمی ،زندگی را سپری کرد و به سن رشد رسید در تبریز به تحصیل پرداخت و علومی چون هیئت ف جغرافیا ، صرف و نحو عربی ، فلسفه و منطق و کلام را اموخت ف سپس به گیلان رفت . گیلان در ان روزگار به علت واقع شدن در سر راه مسافران فرنگ قرار داشت در معرض پدیده ها ینو و اندیشه های جدید یبود که مسافران ان دیار به ارمغان می اوردند . اشرف الدین در ان محیط مساعد با اندیشه های نو و ارمان مشروطیت اشنا شد و در سال 1324ه.ق که جنبش مشروطه خواهی اغاز شد روزنامه ای تأسیس کرد که با الهام از این بیت حافظ

                 خوش خبر باشی ای نسیم شمال       که به ما می رسد زمان وصال

    انرا نسیم شمال نامید .

    نسیم شمال روزنامه ای سیاسی بود با شعر طنز الود و فکاههکه سروده خود سید اشرف الدین بود . پیشتر شعری از وی نقل شد . اینک شعری دیگر به مناسبت نزدیک شدن انتخابات مجلس

          امد  وکیل  تازه دیدن       کنید    دیدن            از باغ عارضش گل چیدن کنید چیدن

          از شهرها به تهران  شد  منتخب  روانه           یک دسته اشکارا یک دسته محرمانه

          نطق وکیل ما  را هرگز  شما     نبینید          تنگ است بس دهانش خوهیداگر ببینید

          ایزد به ما عطا کرد حریت و   مساوات           از اجنبی     بترسید در وقت انتخابات

          می گفت ملا باقر با یک نفر دیموکرات            ایرانی و مساوات هیهات ثم    هیهات

                                           بر قول ملا باقر احسن کنید احسن

          یک دسته رند و قلاش دلداده    وکالت             هر گوشه پهن  کرده  سجاده  وکالت

          گردید  با زر و  زور  اماده   وکالت               زد   پهلوان   پنبه   کباده       وکالت

    چنانکه دیدیم اشرف الدین برای هر موضوع سیاسی شعری در آستین دارد که از چاشنی طنز خالی نیست . در اینده بیشتر با اشعار او اشنا خواهیم شد



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  دوشنبه 86/12/6ساعت  6:9 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

             در دوران حکومت قاجاریه  مسئله بابی ها و بهایی ها مطرح شد . ناصرالدین شاه نخستین کسی بود که برای سرکوبی کامل مخالفان خویش و ازادیخواهان شناخته شده ، به بهانه کشتن  بابی ها که تعدادشان بسیار اندک بود و ساخته شدن مسلکشان به وسیله ماموران جاسوس انگلیسی برای تمام مردم ایران اشکار شده بود ، گروه کثیری را کشت .و موجب شد که بسیاری با پذیرفتن بابی بودن کشته شده ها ، این فرقه را مهم تر از انکه بود پندارند . بعدها در زمان اوج گیری انقلاب مشروطیت در تبریز و پیدایش دلاورانی چون ستارخان و باقرخان ، محمد علیشاه و سرداران او برای تشویق سپاهیان خود به جنگ با مردم تبریز در میان انها چنین شایع کردند که این مردم همه بابی هستند و خونشان حلال و مال و ناموسشان برای سربازان دولتی حلال .

            کار این شایعه به جایی رسید که چند بار وقتی گروهی از سربازان عین الدوله(فرمانده سپاه محاصره کننده تبریز) به دست مجاهدان دستگیر شدند پیش روی همگان التماس می کردند که از کشتن انها دست بردارند و در مقابل قول می دادند که "ما هم مثل شما بابی می شویم " ستارخان و دیگر رهبران مذهبی و روحانی تبریز تصمیم گرفتند از ان پس بر تعداد اذان گو ها انقدر بیافزایند که صدای اذان سنگر نشینان مسلمان به گوش سربازان دولت برسد تا بر مسلمان بودن دلیران رزمنده تبریز و مردم مسلمان که در پی فتاوای بزرگان دین خود دست به جهاد زده بودند واقف کند . در این دوره که هر کس را به دلیل واهی بابی بودن می گرفتند و سر به نیست می کردند ، این مضمون دستمایه ای شد برای شعرا یی چون سید اشرف الدین گیلانی معروف به نسیم شمال . این شاعر دوره مشروطه ترکیب بند زیبایی در این باره دارد که بخشهایی از انرا در اینجا می خوانید .

                کبلا   باقر  !  چه   خبر؟  هیچ     اقا         چیست این غلغله ها ؟ غلغل نی پیچ اقا

                تازگی حاجی بلال امده از شهر حلب          حرفها می زند از فرقه مشروطه طلب

                                        پس یقین ان سگ بیدین عملش قلابی است

                                        ایها الناس  بگیرید  که  ملعون  بابی  است

                خبر تازه دگر چیست در این گوش و کنار        یارو  امروز  چه  می گفت  میان      بازار

                جان  اقا  سخن  از نشر  معارف می گفت         نقل مشروطه و از خرج مصارف می گفت

                                       پس یقین ان سگ بیدین عملش قلابی است

                                       ایها الناس  بگیرید  که  ملعون  بابی  است

                جعفر اقا پسر حاجی تقی کارش چیست            میرود  مدرسه  تازه گفتارش  چیست

                جان   اقا   سخن  از  علم ریاضی دارد            شکوه بسیار ز اخوند و ز قاضی دارد

                                        پس یقین ان سگ بیدین عملش قلابی است

                                        ایها الناس  بگیرید  که  ملعون  بابی  است

                گر نجس می شود از هیکل بابی حمام              چیست   تکلیف  من  قهوه چی    پیر   غلام

                تو برو باده بخور از چه بود تشویشت              اخ اخ این چه کلامی است که تف بر ریشت     

                                       پس یقین ان سگ بیدین عملش قلابی است

                                       ایها الناس  بگیرید  که  ملعون  بابی  است



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  یکشنبه 86/11/21ساعت  7:3 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    دوران مشروطه همچنان که نقطه عطفی در تاریخ ایران از نظر تبدیل سلطنت به مشروطه می باشد ، از نظر تغییرات در مسائل فرهنگی و اجتماعی نیز حائز اهمیت می باشد . در این دوران بود که شعرا و نویسندگان و روزنامه نویسان آغاز به سرودن و نگارش عقاید خود کردند و از فضای بسته مداحی شاه و طرح صله و هجو و هزل بیرون امده به مضامینی چون :ازادی ، وطن پرستی، ازادی قلم و....پرداختند . در این رهگذر چیزی که بیش از پیش در ان دوره جلوه گر شد تلاش برای کشاندن زنان به صحنه علم و دانش است که در اکثر شعرها و نوشته های ان دوران به چشم می خورد . یکی از شعرایی که خود را حامی زنان و مدافع انان می داند سید اشرف الدین حسینی معروف به نسیم شمال است . این مرد بزرگ که دارای روزنامه ای هفتگی بود تمام مطالب روزنامه را خود می سرود و با وسایل ابتدایی به چاپ می رساند و در دسترس مردم قرارمی داد . این شاعر بی پیرایه که از مال دنیا چیزی نیندوخته بود، زندگی خود را از این راه می گذراند . بسیار محبوب قلوب مردم شده بود و به طور کلی می توان او را معروفترین و محبوبترین شاعر دوره مشروطه دانست :نزدیک بیست سال هر هفته روزنامه نسیم شمال او در مطبعه کلیمیان ...در چهار صفحه کوچک به چاپ می رسید و به دست مردم داده می شد .

    اشرف الدین حسینی به احتمالی در 1287 در قزوین به دنیا امد شش ماهه بود که پدرش درگذشت و خانه و اموال پدری اش را فردی غاصب تصاحب کرد و رنج تهیدستی را بر درد یتیمی او افزود . اشرف الدین در جوانی به عراق رفت و مدتی در نجف و کربلا زیست ..بعد به قزوین بازگشت سپس در 22 سالگی به تبریز رفت . در انجا به تحصیل روی اورد و یک دوره هیئت ، جغرافیا ، هندسه و صرف و نحو عربی و منطق و فلسفه و کلام خواند سپس به گیلان رفت و در رشت اقامت گزید ...در محیط گیلان با اندیشه های نو و ارمان مشروطیت اشنا شد و در 1324ه.ق.که جنبش مشروطه خواهی اغاز شد ،روزنامه ای را تأسیس کرد . انرا با الهام از این بیت حافظ (خوش خبر باشی ای نسیم شمال – که به ما می رسد زمان وصال ) نسیم شمال نامید. نسیم شمال روزنامه ای سیاسی بود با شعر طنز الود و فکاهه و موضوع انها مسائل جامعه ، فرهنگ و تعلیم و تربیت بود .    

    مجموعه گلزار ادبی       

    نسیم شمال درس های تربیتی و اموزش های اخلاقی موردنظرش را با زبانی ساده ، رسا و موزون به صورت حکایت های جذاب منظوم در آورده و مجموعه ای از این اشعار کودکانه را در دفتری تدوین کرده است .این دفتر اینک با نام گلزار ادبی معروف است ...

    نسیم شمال در دیباچه گلزار ادبی خود چنین نوشته است :

    صاحبان علم و معرفت می دانند که یکی از لوازم تعلیمات مدارس جدیده خصوصا مبتدیان ، حفظ اشعار است که نه تنها باعث ازدیاد قوه حافظه شاگردان است ، بلکه این قبیل اشعار حاوی مطالب اخلاقی می باشد یک درس اخلاقی خیلی سهل و ساده به اطفال تعلیم می نماید که هرگز فراموش نمی شود و همیشه در ذهن و خاطر است .               

    نسیم شمال سپس با انتقاد از عدم توجه اندیشمندان عرصه تعلیم و تربیت به ادبیات کودکان ، دلیل توجه خاص خود را به این گستره ، فقدان اثار اموزشی مناسب کودکان می داند . متأسفانه کتابی که جامع حکایات منظوم و اشعار اسان باشد ، در دسترس شاگردان مدارس نبوده و اغلب از این تعلیمات بی بهره مانده اند به این ملاحظه بنده اشرف الدین حسینی این مختصر کتاب را ترتیب داده تقدیم معارف نمودم .       

                                                                                               

    ایجاد مدارس جدید

    از مباحث مهمی که نسیم شمال به ان پرداخته طرفداری از ایجاد مدارس جدید است و بارها نظر خود را در این مورد اعلام کرده است :

                شهر اباد شده به به از این مدرسه ها               خلق ازاد شده به به  از این مدرسه ها

    و توصیه می کند :

                مدارس جدید را ثمرهاست                            دارالفنون سر چشمه هنرهاست

                روز نشاط دختر و پسرهاست                       من بعد بهر شیخنا خطرهاست

     رونق گرفتن مدارس و رواج یافتن تحصیل چنان نسیم شمال را به وجد می اورد ، که شادمانه برپایی مدارس را جشن می گرفت و سرخوشانه به خلق تهنیت و فرخنده باد می گفت :

    شهر قزوین شده از مدرسه ها مثل بهشت         می رود مدرسه هر کودک پاکیزه سرشت

    از همین مدرسه زیبا غلبه کرده به زشت          کودکی با خط خوش بهر من این شعر نوشت

    شهر اباد شده به به  از این مدرسه ها              خلق ازاد شده به به  از این مدسه ها

    «نسم شمال ستایشگر پرشور دانش بود. او مدرسه ها را مایه بالندگی نهال جان نوباوگان ، زینت بخش صفحه دلها و روشنی افروز روح خردسالان می دانست و چنین می سرود :

    ای جوانان روح روشن می شود از مدرسه       شهر تهران باغ و گلشن می شود از مدرسه

    در حقیقت روح انسانی همان علم است علم        رسم و دستور مسلمانی همان علم است علم

    فرق انسانی ز حیوانی همان علم است علم         رفع بدبختی و نادانی همان علم است علم

    صفحه دلها مزین می شود از مدرسه               ای جوانان روح روشن می شود از مدرسه

    چون به شعرش احسن احسن می شود از مدرسه    ای جوانان روح روشن می شود از مدرسه



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  جمعه 86/11/19ساعت  6:45 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    تربیت کودکان

    «کودکان در هر زمانی سرمایه هایی زیر بنایی از معادن و منابع عظیم و پر ارزش هر کشوری محسوب می شوند معادنی که ذخایری بزرگ از استعدادهای شگرف و بی پایان بکر و بالقوه را با خود دارند و بهره گیری از آنها در گرو آموزش و پرورش صحیح و تربیت اصولی آنهاست .

    پرورش کودک نیاز به وسایل و امکانات مختلفی دارد و ادبیات با همه ابعادش ، ادبی و غیر ادبی و با تمام وجوهش شفاهی یا کتبی یکی از قدیمترین و فراگیر و کم هزینه ترین و سرانجام مؤثرترین ابزارها در جهت پرورش و تربیت کودکان است                       

    «اشرف همچون هر انسان ازاده و مطلع عاقبت اندیش به شدت دغدغه اطفال و مسأله تربیت را دارد . او می داند که فردای مملکت در دستهای کودکان است و پرورش انان اصلی ترین راه ابادی ایران است .

    ارمان شهری که اشرف در برخی از شعرهایش وصف می کند (و امیدش از مبارزه و مشروطه خواهی رسیدن به چنان جامعه ای است )همیشه پر از محیط ها و امکانات تحصیلی و با زنان و مردان و کودکان تحصیل کرده تصور می شود :                                                                                                                  

    می شود ایجاد در هر گوشه ای یک مدرسه       از معارف دور می گردد ز سرها وسوسه

                نقشه جغرافیا در دست طفلان ای نسیم             کودکان مشغول تعلیم حساب و هندسه

    عقب ماندگی نتیجه جهالت است

    اشرف اساسی ترین علل عقب ماندگی ایران را جهالت و راحت طلبی و تنبلی می داند و معتقد است تا زمانی که به جای علم و درس به دنبال جنگ و چرس می گردیم هرگز راه به جایی نخواهیم برد و پیوسته پامال و تحت استعمار و استثمار دول قدرتمند عالم خواهیم بود.  :

    ما جای علم و ادراک تریاک و جنگ داریم                   از حلقه های وافور توپ و تفنگ داریم

                                                                                                     

    تشویق به علم اموزی

    تشویق به علم اموزی و مبارزه با جهل و خرافات از مواردی است که اشرف الدین همواره یکی از قهرمانان ان میدان است و از روی حقیقت می گوید :

                جز علم و ترقی و معارف                اندر دل خود هوس ندارم

     

                می نماید شادمانی هر مسلمان ای نسیم           می شود دنیا به کام اهل ایمان ای نسیم

                نور باران می شود این شهر ایران ای نسیم       آفتاب معرفت گردد درخشان ای نسیم

    می شود ایجاد در هر گوشه ای یک مدرسه       از معارف دور می گردد ز سرها وسوسه

                نقشه جغرافیا در دست طفلان ای نسیم             کودکان مشغول تعلیم حساب و هندسه

     و خطاب به شاگردان می گوید :

                در جهان واجب به ما علم است علم                 مرد و زن را رهنما علم است علم

    سید شیفته علم و دانش و مدرسه بود و اینده جوانان را در این راستا می دید و همه را از دختر و پسر به فراگیری دانش فرا می خواند و تنها راه نجات ایران را در این می دید که جوانان ان دانش بیاموزند و دانایی و علم اموزی را شعار خود قرار دهند :

                ان دختر ده ساله اگر درس بخواند                   با عفت و عصمت شود و خانه بماند

                                            نقش طرب از گنبد گردون بجهاند

    ضرورت علم اندوزی

    او به انحاء مختلف: خواهش ، طنز ، ریشخند ، تنبیه و غیره، از ایرانی جماعت می خواهد تابه خود اید ، روش زندگی اش را تغییر دهد ،از تنبلی و تن اسانی دست بردارد و به دنبال علم و صنعت باشد تا از قافله تمدن و پیشرفت عقب نماند  .

                ای ملت مظلوم همت حالا وقته                       تحصیل جلال و شهرت حالا وقته

                تکمیل قوا و قدرت حالا وقته                         تدریس علوم و صنعت حالا وقته

    ضرورت با سوادشدن زنان و دختران

    کار مهمتر سید اشرف الدین این بود که زنها را نیز به عرصه سیاست و اجتماع فرا می خواند . در بسیاری از اشعارش از زنان و دختران آگاه و با سواد یاد می کند و از انها می خواهد درس بخوانند و پابه پای مردان در جامعه حضور یابند . این مسأله در روزگاری که زن حق حضورو انتخاب نداشت گام بزرگی محسوب می شد . با توجه به اینکه روزنامه اش در میان مردم محبوبیت داشت ، در اگاهی زنان و دختران ایران بی تأثیر نبوده است .                       

    یکی از بنمایه های اساسی اشعار سید اشرف الدین حسینی که نشان از روح اندیشمند و خوی عالمانه وی دارد موضوع اموختن علم و رعایت ادب است که انها را موجبات تعالی و نمو زن و مرد و نه صرفا مرد می داند .سید در شعر در فصل بهار با مصرع برگردان  ای دختر من درس بخوان فصل بهار است ضمن منقبت علم و دانش آنرا مایه کمال و حلال مشکلات عدیده جامعه نسوان می داند :

    ای دختر من درس بخوان فصل بهار است        بیکار به خانه منشین موقع کار است

    خود را ز کمالات هنر نور بصر کن               چون دختر بی علم به نزد همه خوار است

    از این رهگذر توجه بخصوصی نیز به امور زنان و طرفداری و تشویق انان به کسب دانش مبذول می نماید و قطعه معروف «ای دختر من درس بخوان وقت بهار است » نشانگر این اندیشه اوست . اشرف الدین در این مبحث انچنان پیشروی می کند که به قول خودش مورد تهدید قرار می گیرد . به طوری که چنین می سراید :

    تحفه ز رشت امده نسیم شمالش را ببین            گدای لات و لوت و باش قال و مقالش را ببین

    مژده علم می دهد بر ورقات موقنه                  حامی دختران شده فکر و خیالش را ببین

                                                 اهسته برو اهسته بیا که گربه شاخت نزنه

    این کره زمین بود به شکل هندوانه چه             مدرسه علوم چه مکتب دخترانه چه    

    پر است روزنامه ات ز قول خاله و ننه            میان روزنامه این گفت و گوی زنانه چه

                                                                                

    ارزش سواد برای دختران

    او همیشه اذعان می دارد که دختر بی سواد نزد هیچکس ارزش ندارد . با واژه هایی ساده و ترکیباتی که در اندک مدتی در ذهن می ماند ، ابیاتی می گوید که آویزه گوش دختران باشد و بدانند علم اموزی جرم نیست بلکه راه نجات است و چراغی است که در شب های تار به کار می اید. رابطه علم و دین را بازگو می کند تا دختران راکه معمولا مذهبی تر هستند تحت تأثیر قرار دهد . در اشعاری که راجع به علم می سراید محال است از دختران حرفی نزند و نصیحتی نکند ودانش را برای انان در کنار شوهرداری و بچه داری لازم نشمارد :

     دختران باید ز علم و معرفت زینت کنند           تا که با علم و ادب بر شوهران خدمت کنند ...

    گر پسر بی علم شد دختر از او بالا تر است      دختر باهوش و دانا از پسر بالاتراست

    بلکه از هر عالم بی علم خر بالا تر است          شعرهای اشرف الدین از شکر بالاتر است

         یکی از خواسته هایی که سید اشرف الدین از مجلس پنجم دارد ، این است :

    دختران مدرسه ها درس بخوانند مدام               پسران از ره تحصیل شده نیکونام

    به جوانان شده نان خوردن بی علم حرام           دختران هم شده از علم همه ماه تمام

                                  پسر از علم هواخواه به دختر گردد

                                  عنقریب است که این دوره ورق برگردد

    منبع

     

     محمد خانی ، علی اصغر ، شاعر مردم ، یادنامه سید اشرف الدین حسینی ،انتشارات سخن ،1384

    اصیل، حجت الله، برگزیده و شرح اشعار اشرف الدین حسینی گیلانی ( نسیم شمال ) انتشارات فروزان ، تهران 1382

     



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  جمعه 86/11/19ساعت  6:45 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    عبید زاکانی در قرن هشتم در اوج رذیلت ها در قزوین به دنیا امد . وی تحصیلات خود را در شهر شیراز گذراند و به تدریج از فضلای عصر خود گردید و در هر فنی مهارتی کافی پیدا کرد و به کار تصنیف و تألیف پرداخت.

    عبید نویسنده ای است که می کوشد ایینه تمام نمای زمان خود باشد که سایه ای از نکبت و پستی بر خود گرفته. از این رو از به زبان اوردن مطالبی حتی زننده ابایی ندارد .

    در قرن هفتم و هشتم صوفی و صوفی گری بازاری گرم دارد و همه مدعی اند که به تمام معنا صوفی اند در حالی که بویی از این مکتب انسان ساز نبرده اند.زیرا صوفی خود را از وابستگی به اموال دنیوی مبرا می داند و حرص و ولعی نسبت به اندوختن مال ندارد . عبید در طعنه زدن به صوفیان ید طولایی دارد چنانکه در این حکایت پیداست :

    شخصی در باغ خود رفت صوفی و خرس را در باغ دید . صوفی را می زد و خرس را هیچ نمی گفت .صوفی گفت ای مسلمانان من اخر از خرس کمتر نیستم که مرا می زنی و خرس را نمی زنی . گفت اخر خرس مسکین فقط می خورد و تو می خوری و می بری .

    و همچنین خطیبان را که مردم را می فریبند و مذهب و ترویج انرا بهانه قرار داده اند و چه بسا از محتوای دین بی خبرند چنین مسخره می کند :

    خطیبی را گفتند مسلمانی چیست ؟ گفت من مردی خطیبم . مرا با مسلمانی چه کار!

    و همچنین گوید :

    شیخ شرف الدین درگزینی از مولانا عضدالدین پرسید که خدای تعالی شیخان را در قران کجا یاد کرده است ؟ گفت پهلوی علما انجا که می فرماید : قل هل یستوی الذین یعلمون والذین لا یعلمون .

     



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  چهارشنبه 86/11/17ساعت  10:10 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    مطلبی از فیه ما فیه مولوی                

     فیه ما فیه (که همچنین مقالات مولانا نیز نامیده شده) کتابی است به نثر فارسی اثر مولانا جلال‌الدین بلخی (604 - 672ق.) و موضوع آن نقد و تفسیر عرفان است و شامل یادداشت‌هایی است که در طول سی سال از سخنان مولانا در مجالس فراهم آمده است. در این کتاب اشاراتی دیده می‌شود که نشان دهنده حضور شمس تبریزی در آن مجالس است. فیه مافیه و مجالس گفته‌ها و آموزه‌هایی است که مولانا بیان می‌کرده و پیروان آن را می‌‌نوشتند.

    «اگر کسی در حق کسی نیک گوید ان خیر و نیکی به وی عاید می شود و در حقیقت ان ثنا و حمد به خود می گوید . نظیر این ، چنان باشد که کسی گرد خانهخود گلستان و ریحان کارد هر باری که نظر کند ، گل و ریحان بیند . او دائما در بهشت باشد چون خو کرد به خیر گفتن مردمان . چون به خیر یکی مشغول شد ، انکس محبوب وی شد و چون از اویش یاد اید محبوب را یاد اورده باشد و محبوب را یاد اوردن محبوب گل و گلستانست و روح و راحت است و چون بد یکی گفت انکس در نظر او مغبوض شد و چون از او یاد کند و خیال او پیش اید چنانست که مار یا کژدم  یا خار و خاشاک در نظر او پیش امد .اکنون چون می توانی که شب و روز گل و گلستان بینی و ریاض ارم بینی چرا در میان خارستان و مارستان گردی . همه را دوست دار تا همیشه در گل و گلستان باشی و چون همه را دشمن داری خیال دشمنان در نظر می اید چنانست که شب و روز در خارستان و مارستان می گردی . پس اولیا که همه را دوست می دارند و نیک می بینند انرا برای غیر نمی کنند برای خود کاری می کنند تا مبادا که خیالی مکروه و مبغوض در نظر ایشان اید چون ذکر مردمان و خیال مردمان در این دنیا لابد و ناگزیر است پس جهد کردند که درباره ایشان و ذکر ایشان همه مطلوب و محبوب اید تا کراهت مبغوض مشوش راه ایشان نگردد پس هر چه می کنی در حق خلق ذکر ایشان می کنی به خیر و ش ان جمله به تو عاید می شود و از این می فرماید حق تعالی :من عمل صالحا فلنفسه و من اساء فعلیها و من یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره » 99/7-8

     

    جلال الدین مولوی ، فیه مافیه ،  بدیع الزمان فروزانفر، انتشارات امیرکبیر 1369چاپ 6

     



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  شنبه 86/11/13ساعت  2:18 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    ابعاد فمینیستی رمان تهران مخوف

                   مفهوم فمینیسم

    واژه فمینیسم در فرهنگ آکسفورد به معنی «خصوصیات جنس مؤنث» آورده شده است.در سال 1872 الکساندر دوما نمایشنامه نویس فرانسوی برای اولین بار واژ? فمینیسم را در مورد نهضت حقوق زنان به کار برد . از اواخر قرن نوزدهم به بعد این واژه به نهضتی اطلاق گردید که هدف اصلی آن تلاش برای دستیابی به حقوق مساوی برای زنان بود.

    نظام مرد سالاری ویژگی های زنانه ای چون ملاحت، حجب و حیا،  فرمانبرداری و تواضع و مانند آن را برای زنان تبیین کرده است و فمینیست ها به دنبال تبیین ارزش های دیگری برای زنان هستند.

    اغاز توجه به مسایل زنان

    تغییرات سیاسی اجتماعی ایران در انقلاب مشروطه و پس از آن، نگرش جامعه را نسبت به برخی مسائل تغییر داد . یکی از این مسائل،زنان و حقوق و آزادی های آنان بود . درجامعه سنتی ایران همچون سایر کشورها زنان جنس دوم و مردان جنس برتر به شمار می آمدند ؛ اما با آگاهی یافتن زنان از موقعیت خود  و آشنایی با غرب و آزادی های آنها  نارضایتی از وضعیت موجود پیدا شد . این نارضایتی در آثار ادبی نویسندگان آن دوره نمود پیدا کرده است . نویسندگانی چون صادق هدایت و صادق چوبک با تأثیر از ادبیات غرب ، به شرح مصائبی پرداختند که زن ایرانی درگیر آن بود . مشفق کاظمی نیز که رمان خود را به عنوان پاورقی به چاپ می رساند ، به شرح برخی از معضلات جامعه پرداخته است .

    تهران مخوف مشفق کاظمی، با شباهتی که به قصه های قدیمی ایرانی دارد کمتر رئالیستی است و آدم های آن یا بد مطلق و یا خوب مطلقند . در این باور آدم های خوب جامعه را اغلب فقرا و ضعیفان تشکیل می دهند و قدرتمندان و  متمولان همواره در فساد و تباهی و در صدد سوء استفاده از دیگرانند . در این جامعه نیز فساد به حد وفور وجود دارد و زنان قربانیان اصلی آن هستند.

    تهران مخوف اولین بار در سال 1301 به صورت پاورقی در روزنامه ستاره ایران چاپ شد و پس از آن در سال 1304 به صورت کتاب به چاپ رسید . پس از آن نیز چهار بار دیگر به چاپ رسیده و در سال 1347 انتشارات ارغنون ، در سال 1378 توسط نشر سمیر و در سال 1380توسط مؤسسه فرهنگی الست فردا چاپ شد.

    ویژگی رمان های اجتماعی

    « در رمان های اجتماعی ، زن به صورت قربانی اجتماع خرافی و عقب افتاده تصویر می شود که ناگزیر به چشم پوشی از عشق خود و تن دادن به ازدواج های ناخواسته و مقهور تحقیرات ناشی از سنت چند همسری و طلاق های یک طرفه است . نویسندگان با توصیف وضعیت دخترانی که فریفت? مردان هوسباز مرفه شده اند، نگرانی خود را نسبت به سرنوشت زنان نشان می دهند و به بی عدالتی اجتماعی و رواج بی سوادی و جهل و خرافات در بین آنها اعتراض می کنند. در واقع نویسندگان برای انتقاد از سنت های غیر انسانی و مطرح ساختن نارضایتی خود از جنبه های نامطلوب جامعه ، وضع بد زنان را در خانواده و جامعه مورد توجه قرار می دهند . در این دوره وضع زن به عنوان بهترین شاخص سنت های ارتجاعی و اختناق اجتماعی شناخته می شود. از لحاظ هنری نیز هیچکدام از این نویسندگان جز مشفق کاظمی که آغازگر بود موضوع رمان هایشان را انتخاب نکردند و تحولی را در رمان نویسی ایران باعث نشدند .»(میر عابدینی، 55)

    خلاصه داستان تهران مخوف

    تهران مخوف سرگذشت عاشقانه دختر و پسری به نان فرخ و مهین است . فرخ که پسر دائی مهین است از نظر مادی و درجه اجتماعی بسیار پایین تر از خانواده عمه خود می باشد به این دلیل پدر و مادر مهین با این وصلت مخالفند و برای مهین پسر یکی از اشراف را که فردی بی بند و بار است در نظر گرفته اند .فرخ و مهین با استفاده از فرصتی با هم فرار می کنند و شبی را در یکی از ییلاقات اطراف تهران می گذرانند اما روز بعد پدر مهین انها را یافته و مهین را به خانه باز می گرداند .در این اثنا فرخ با زنی به نام عفت مواجه می شود که ناخواسته اسیر خانه بدنامی شده و در پی نجات او به طور اتفاقی با نامزد ناخواسته مهین اشنا شده سعی می کند او. را از ازدواج منصرف کند ولی با رفتار بد  او مواجه می شود چندی بعد بساط عروسی مهین با فردی که ذکر شد بر پا می شود اما در جریان عقد ، مهین دچار حمله شده عروسی به هم می خورد پس از این جریان بارداری مهین اشکار شده پدر و مادرش برای پنهان کردن ماجرا او را به نقطه دیگری برده نگه می دارند تا وقت زایمان برسد در طول این ماجرا، فرخ که مورد غضب پدر مهین که از نزدیکان دربار است ، واقع شده تبعید می شود . چند ماه بعد مهین پسری به دنیا می اورد و خود می میرد .

     مسائل اجتماعی

    در تصویر کلی مردان و زنان این داستان می توان تمام شخصیت ها را ، تسلیم شرایط جامعه دانست. در این شرایط هیچکس از خود اراده ندارد و هیچ چیز جز پول ، مقام و خوشی های زود گذر ارزش ندارد. پدر مهین به خاطرمقام ، دخترش را فدا می کند.شاهزاده .ک به خاطر پول ف.السلطنه می خواهد دخترش را بگیرد . و پسرش هم در این فکر است که با پول های زنش خوشگذرانی کند . در این میان قربانیان اصلی زنانند .دختران این داستان بدون آشنایی قبلی با خواستگار عقد می شوند حتی پسران هم حق انتخاب ندارند عروس و داماد از طرف خانواده انتخاب می شوند و چه بسا مورد پسند آنها نباشد که کدورت های بعدی و گاه به فساد کشیده شدن زنان را در پی دارد.مردان این داستان عمدتاً در فساد غرقند کسی مثل شوهر عفت که عاشق مقام است و برای رسیدن به آن زنش را وسیله قرار می دهد.

    «- انشاءالله مبارک است ولی نفرمودید با کی وصلت خواهید کرد ؟

    سیاوش با خنده پاسخ داد:

    -           اگر بگویم درست نمی دانم باور نخواهید کرد، چون من خودم هیچ در این کار دخالت نداشته ام. آنقدر که از پدرم شنیده ام دختر ف.السلطنه است و بطوری که آقاجانم می گوید، پدر زنم خیلی متمول و پولداراست و با این ازدواج ثروت ما چند برابر خواهد شد و البته با این ترتیب میدان خوشگذرانی من هم بیشتر وسعت خواهد یافت.»(همان، 317)

    در نقد فمینیستی این اثر به چنین مواردی بر می خوریم که جامع? آن روز ایران درگیر آن بود.

    مرد سالاری ، روسپی گری ، اقتدار مردان ، خشونت علیه زنان ، بی هویتی زن ، بی سوادی ، ازدواج اجباری ، خرافات ، توجه به زیبایی، استفاده ابزاری از زن، نابرابری نگرش جامعه به زن و مرد



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  پنج شنبه 86/11/4ساعت  1:26 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

                     

                                                                                       

    می خواستم شعری بگویم

     تا بدانند

    روزی عاشق بودم

    کسی چه می داند

     مرا از شهر عشق بیرون رانده اند

    اما واژه ها زنجیر را پاره کرده گریختند

    انها هم فهمیده اند شاعری کار من نیست

     

       



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  پنج شنبه 86/11/4ساعت  1:18 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    <   <<   21   22   23   24   25   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    طفل جان
    مزاحمت مشروع
    مقایسه کیفر مرگرزان در دین زرتشت با کیفر اعدام در فقه و حقوق اسل
    بررسی بلوغ و ازدواج در فقه زرتشتی بر اساس کتاب روایات داراب هرمز
    بررسی تطبیقی نقش فرزند در عبور از چینوت پل و پل صراط، بر اساس رو
    جشن یا عزا؟ مسأله این است!!!!
    آدم عجیب کارهای عجیب تر!
    الاغ و علفهای قرمز
    ;کتری!
    دلخوشیهای خوابگاهی
    [عناوین آرشیوشده]
     
    *AboutUs*>