تفسیر ابوالفتح رازی که در نیمه اول قرن ششم نگارش یافته از تفاسیر مهم شیعه به شمار میآید که به زبان شیرین پارسی در بیست مجلد نگاشته شده است. سنت تفسیر نویسی به زبان دری، از دو قرن پیش از تفسیر ابوالفتح، سابقهای درخشان داشته، اما ابوالفتح این سنت را از جهت کیفیت و کمیت به کمال رسانده است.
این تفسیر بزرگ از جهات مختلف، جامع نکات بسیار مهم تفسیری، لغوی، فقهی، روایی و کلامی است و مشتمل بر این اشعار عربی و فارسی که از شعرای بزرگ عرب در ادوار نخستین جاهلیت و بعد میباشد که به عنوان استشهاد نقل شده است. در این تفسیر دقایق صرفی و نحوی و اشتقاق لغات و روشنگریهای بسیار درباره کلام الهی و نکات قرآنی آمده است ابوالفتح از جهت شیوه کار، ادامه دهنده سنت تفسیرهای قصصی است که در تفسیرنویس فارسی نمونههای ممتازی مانند ترجمه تفسیر طبری و تفسیر سورآبادی دارد. از این جهت ابوالفتوح به تفاسیر قبل از زمان خود توجه داشته است. از سوی دیگر میدانیم ابوالفتح رازی واعظی برجسته و مسلط بر کلام بوده و در منبر وعظ طبیعتاً گرایشی خاص به ذکر قصص داشته که در وعظ، تأثیر و مقام ویژهای دارد.
نمونهای از این تفسیر
حشمت حضرت سلیمان
مقاتل گفت: جنیان برای او بساطی یافتند از زر و ابریشم یک فرسنگ در یک فرسنگ و او را سریری بود زرین آن سر بر میان آن بساط بنهادندی و سه هزار کرسی از زر و سیم و پیرامون آن سریر بنهادندی. پیغامبران بر آن کرسیهای زرین نشستندی و علما بر کرسیهای سیم و گرد بر گردایشان انسی بایستادندی و از پس ایشان جن باستادندی و از بالای سر ایشان مرغان پر در پر کشیدندی چنانکه آفتاب بر این بساط نیوفتادی و باد صبا برداشتی بامداد یک ماهه را ببردی و نماز شمام یکماهه باز آوردی.
وهب منبه گفت یک روز سلیمان بر این مرتبه که گفتم به بزرگی بگذشت و او زمین میسپرد برنگریست سلیمان را دید با این جلالت گفت سبحانالله اوتی آلداوود و ملطاعظیما. آل داوود را ملکی عظیم دادند.
حق تعالی باد را فرمود تا آواز او به گوش سلیمان برسانید. سلیمان باد را گفت بساط فرونه. باد بساط فرو نهاد او بزرگوار را برخواند و گفت: به سمع من رسید آنچه گفتی و برای آن فرود آمدهام تا تو را این بگویم. نگر تمنای این نکنی که ثواب یک تسبیح که بنده مؤمن از دل بگوید به نزدیک خدای تعالی پیش از این و به از این باشد. مرد گفت خدای تعالی غمانت ببراد چنانکه غم من ببردی به این گفتار.
حکیم ناصرخسرو مینویسد برای تعمیر کفشم به دکان پارهدوزی رفتم ناگاه دیدم در بازارغوغایی بر پا شد پاره دور رفت و پس از اندک زمانی بازگشت و پارهگوشتی به نوک درفشش بود که میگفت، کافری شعری از ناصر خسرو خوانده بود تیکه تیکهاش کردند و از گوشتش بیش از این به من نرسید. من حساب کار خودم را کردم و گفتم لازم نیست کفشم را تعمیر کنی در شهری که شعر ناصر خسرو بخوانند زیستن حرام است.
معروف است که محمدشاه قاجار روزی از حاجمیرزا آقاسی پرسید این حوض که جلو عمارت تخت مرمر واقع شده گنجایش چند کاسه آب را دارد. حاجمیرزا آقاسی هرچه فکر کرد جوابی نیافت ناچار گفت قربان من سواد کافی ندارم این موضوع را بهتر است از آخوندها که اطلاع کافی دارند سؤال کنید. شاه امر کرد یک آخوند مطلعی آوردند سؤال خود را با وی تکرار کرد آخوند جواب داد قربان تا کاسه ثلث حوض باشد سه کاسه و اگر به اندازة مربع حوض باشد چهار کاسه… شاه گفت بس است بقیه را فهمیدم و امر کرد به او انعامی دادند و روانهاش کردند.
گویند مریدی پیش علامه حلی رفت و گفت که شنیدةام شما گاهگاهی بر روی آب راه میروید علامه گفت برو از این مؤذن مدرسه بپرس تا جوابت را بدهد. مرید رفت و از مؤذن سؤال کرد. گفت بابا این حرفها چیه، علامه یکبار افتاد تو همین حوض مدرسه که اگر من نرسیده بودم و او را نجات نداده بودم الان میبایست مریدها به سر قبرش فاتحه بخوانند.
نازکالملائکه، شاعره عراقی حیات شعری خود را با شعر بلند «مرگ و انسان» آغاز کرد. شعری که کوشید در آن صورت شعری محتوم بودن رویارویی انسان با مرگ را به تصویر بکشد و اکنون خود را با همان مسئله «مرگ و انسان» روبهروست. نازک الملائکه در خانواده فرهیخته و ادیب شیعی در سال م 1923/ 1341 ق در عراق به دنیا آمد. پدرش به شعر و زبان عربی عشق میورزید و مادرش سلمی عبدالرزاق شیفته شعر عاشقانه بود و دفتر شعری با عنوان انشودة المجد (سرود سرافرازی) از او به طبع رسیده است. نازک کودکی گندمگون، لاغراندام با چشم و گیسی مشکین و از همان اوان کودکی، فردی جدی، باوقار، علاقهمند به مطالعه و بسیار شکیبا بود. دختری منزوی و خجالتی که نشانههای رومانتیسم، خیالپردازی و شاعرانگی در کلاس چهارم به وضوح در او آشکار گردید و این خبر به زودی در شهر پچیید. نازک در آن لحظه، سرنوشتساز که خواست شعر زیبایش را در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود بخواند، خجالت امانش نداد و فرار کرد. وی پس از آموزش متوسطه در رشته ادبیات عرب در دانشسرای عالی بغداد به تحصیل مشغول شد و پس از اتمام تحصیلات خود در این مقطع، برای ادامه تحصیل راهی ایالات متحده آمریکا شد و در رشته زبان انگلیسی و ادبیات تطبیقی در دانشگاه پرینستون درس خواند. دوران تحصیل وی در آمریکا موجب شد که وی با ادبیات جهانی آشنا شود و همین مسأله بعدها از عوامل تأثیرگذار در شعرش شد. نازک پس از بازگشت از آمریکا در سال 1957 در دانشکده تربیت معلم بغداد به تدریس مشغول شد اما برای اقامت دو ساله در بیروت، عراق را ترک کرد پس از آن برای بار سوم به عراق بازگشت و در دانشگاه بصره و موصل، مدرس زبان و ادبیات عرب شد این شاعره فقیه عراقی سپس برای تدریس به دانشگاه کویت رفت نازک از 1990 تا زمان مرگش در قاهره در عزلت به سر برد.
نازک از حیث اندیشه سیاسی ناسیونالیست مشرب بود و از نظر شعر رمانتیسیت به شمار میآمد. دکتر شفیعی کدکنی درباره شعر نازک، معتقد است که شعر او، شعری رقیق و تا حد زیادی رمانتیک است. آن درشتی و برندگی که در شعر بدر شاکر اسیاب و عبدالوهاب البیاتی دیده میشود و شعر او وجود ندارد. شعرش روشن و دور از هرگونه غموضی است.
وی درباره عوامل تأثیرگذار در شعر نازک، بر این باور است که علاوه بر پرورش تقریباً بورژوایی و روح زنانه عامل دیگری هم در تقویت این روح رمانتیک تأثیر داشته و آن شیفتگی شاعره به آثار رمانتیکهای انگلیسی از قبیل شلی و لیتکس است که نه تنها تأثیر آنها را پذیرفته بلکه بسیاری از شعرهای آنان را ترجمه شعری کرده است.
نازک در شعر «انا» میگوید:
اللیل یسأل من انا/ انا سره الفلق العمیق الاسود/ انا صمته المتمرد/قنعت کنهی بالسکون/ولففت قلبی بالظنون/و بقیت ساهمه منا/ ارنو و تسألنی القرون// انا من اکون؟/ والریح تسال من انا/ انا روحها الحیران انکرنی الزمان/ انا مثلها فی لامکان/بنقی نسیر ولا انتهاء/نبقی نمرولابقاء/ فاذا بلغنا المنحنی/ خلنا خاتمه الشقاء/ فاذافضاء…
شب میپرسد که من کیستم/ راز اویم سیاه و مضطرب و ژرف/ سکوت سرکش اویم/ کنه خویش را در نقاب خاموش نهفتهام/ و قلب خود را در گمانیها پیچیدهام/ و اینجا با وقار ایستادهام/ نگاه دوختهام/ فزون از من میپرسند که من کیستم/ باد میپرسد که کیستم من/ روح سرگشته اویم که زمان به انکار من برخاسته است من همانند او در لامکانم/ میمانیم و میرویم و پایانی نیست/ میمانیم و میگذریم و بقایی نیست/ وقتی به خم راه رسیدیم چنان میپنداریم که به پایان رنج رسیدهایم و آنگاه به تهی رسیدهایم.
زن و غم جزئی از ذات شعری نازک است و این مسأله حتی از عناوین دفترهای شعشر او نیز پیداست. نازک بعد از گسترش امواج شعر نو، بر این باور بود که مسیر شعر نو دچار انحراف شده بدین دلیل تردیدی در هشدار و اخطار دادن نسبت به مسیر شعر آزاد به خود راه نداد شاید از همین رو بود که به رغم آثار پربارش در شعر، در اوایل دهه هفتاد از شعر گفتن دست شصت و به نوشتن در مسایل سیاسی روی آورد.
کتاب ماه ادبیات ش 3- علی علیمحمدی
نصربن احمد پادشاه آل سامان، اسباب تمتع و علل ترفع تمام داشت و خزائن آراسته. یک سال در فصل بهار در باد غیس بود که از خرمترین چراخوریهای خراسان و عراق است قریب هزار ناو هست پر آب و علف که هر یکی لشگری را تمام باشد. چون ستوران بهار نیکو بخوردند، نصربناحمد روی به هری نهاد و به در شهر به مرغ سپید فرود آمد و لشگرگاه بزد و بهارگاه بود. آنجا لشگر بیاسود و هوا خوش بود و باد سرد و نان فراخ و میوهها بسیار، چون مهرگان درآمد و عصیر در رسید و شاه اسفرم و حماجم و اقحوان در دم شد انصاف از نعیم جوانی بستدند و داد از عنفوان شباب بدادند. مهرگان دیر کشید و سرما قوت نکرد و انگور در غایت شیرین رسید و در هری صد و بیست لون انگور یافته شود هر یکی از دیگری لطیفتر و لذیذتر. چون نصربناحمد مهرگان و ثمرات او بدید عظیمش خوش آمد. نرگس رسیدن گرفت، کشمکش بیفکندند و گنجینهها پر کردند امیر با آن لشگر بدان دو پاره ده برآمد سراهایی دیدند هر یکی چون بهشت اعلی، و هر یکی را باغی و بستانی در پیش وزش باد نهاده. زمستان آنجا مقام کردند و از جانب سجستان، نارنج آوردن گرفتند و از جانب مازندران، ترنج رسیدن گرفت. زمستانی گذاشتند در غایت خوشی. چون بهار درآمد اسبان به باد غیس فرستادند و لشکرگاه به مالن به میان دو جوی بردند و چون تابستان درآمد میوهها در رسید امیر نصربناحمد گفت تابستان کجا رویم؟ که از این خوشتر مقامگاه نباشد. مهرگان برویم و چون مهرگان درآمد گفت مهرگان هری بخوریم و برویم. همچنین فصلی به فصلی همی انداخت تا چهار سال بر این برآمد لشگریان ملول گشتند و آرزوی خانمان برخواست. پادشاه را ساکن دیدند و هوای هری در سر او و عشق هری در دل او. پس سران لشکر و مهتران ملک به نزدیک استاد ابوعبدالله رودکی رفتند و از ندمای پادشاه هیچکس محتشمتر و مقبولتر از او نبود گفتند: پنج هزار دینارخدمت کنیم اگر صنعتی کنی پادشاه از این خاک حرکت کند که دلهای ما آرزوی فرزند همی برد و جان ما از اشتیاق بخارا همی برآید.
رودکی قبول کرد که نبض امیر بگرفته و مزاج او بشناخته. دانست که به نثر با او در نگیرد روی به نظم آورد و قصیدهای بگفت و به وقتی که امیر صبوح کرده بود درآمد و به جای خویش بنشست و چون مطربان فرو داشتند او چنگ برگرفت و در پردة عشاق این قصیده آغاز کرد.
بوی جوی مولیان آید همی |
|
یاد یار مهربان آید همی |
ریگ آموی و درشتی راه او |
|
زیر پایم پرنیان آید همی |
آب جیحون از نشاط روی دوست |
|
خنگ ما را تا میان آید همی |
ای بخارا شاد باش و دیر زی |
|
میرزی تو شادمان آید همی |
ماه میر است و بخارا آسمان |
|
ماه سوی آسمان آید همی |
میر سرو است و بخارا بوستان |
|
سر و سوی بوستان آید همی |
چون رودکی بدین بیت رسید امیر چنان منفعل گشت که از تخت فرود آمد و بی موزه پای در رکاب خنگ نوبتی آورد و روی به بخارا نهاد چنانکه رانین و موزه تا دو فرسنگ در پی امیر بردند به برونه و آنجا در پای کرد و عنان تا بخارا هیچ باز نگرفت و رودکی آن پنج هزار دینار مضاعف از لشگر بستد و شنیدم به سمرقند از دهقان ابورجا احمدبن عبدالصمد العابدی که گفت جد من ابورجا حکایت کرد که چون درین نوبت رودکی به سمرقند رسید چهارصد شتر زیر بنة او بود و الحق آن و بزرگ بدین تجمل ارزانی بود که هنوز این قصیده را کس جواب نگفته است که مجال آن ندیدهاند که از این مضایق آزاد توانند بیرون آمد.
شاهنامة فردوسی شاید معروفترین منظومة ایرانی باشد. عوام آنرا با نقالیهای شاهنامهخوانان قهوهخوانهای و نبرد رستم و سهراب میشناسند و خواص هم کلیاتی از آن شاید بدانند اما شاید کمتر کسی در صدد برآمده است شاهنامه را خوب بشناسد و به تمام ادوار آن آگاهی پیدا کند. باید بدانید که شاهنامه تاریخ ایران است از ابتدای پیدایش اولین بشر و اولین شاه تا انقراض شاهنشاهی ایران بدست عرب . قسمت عمده این تاریخ مطابق واقع نیست بلکه بطوری است که ملت ایران آن را تصور کرده است.
موضوع شاهنامه تاریخ ایران قدیم از آغاز تمدن ایرانی تا انقراض حکومت او به دست اعراب است. در شاهنامه سه دوره متمایز وجود دارد:
1- دوره اساطیری یعنی عهد کیومرث و هوشنگ و تهمورث و جمشید و ضحاک تا ظهور فریدون.
2- دوره پهلوانی از قیام کاوه آغاز میشود و به قتل رستم و پادشاهی بهمن پایان مییابد.
3- دوره تاریخی از عهد دارای دارایان آغاز میشود از اشکانیان میگذرد و از آنجا ساسانیان تا انقراض آنان را در بر میگیرد.
خصایص فنی شاهنامه
1- تکرار: بسیاری از اجزاء داستانها به صورتهای گوناگون تکرار میشود و ظاهراً اینگونه مطالب یکی متأثر از دیگری است. مثلاً انتخاب اسب بوسیله سهراب کاملاً تشبیه انتخاب رستم است و هفتخوان اسفندیار شباهتهایی به هفتخوان رستم دارد.
2- تناقض: گاه در شاهنامه مطالب نقیض یکدیگرند در آغاز داستان سیاوش چنین معلوم میشود که مادر او از دختران گرسیوز است و این امر تناقض عجیبی با دشمنی سخت گرسیوز با سیاوش دارد.
3- قدرت وصف: فردوسی آنچه را که میخواهد وصف کند در برابر خواننده مجسم میکند و بهترین وصف آن آست که موصوف در برابر خواننده مشخص و مجسم میشود.
4- توصیف جنگ و لشگرکشی: در مورد وصف میدانهای فردوسی داد سخن میدهد و میدانهای جنگ را با سلاحها و فریادها و شیههها چنان زنده بیان میکند که گویی خواننده خود در آن میدان حاضر است. نمونه این، جنگ تن به تن رستم و سهراب است.
5- پهلوانان شاهنامه: پهلوانان رادمرد شاهنامه همه از ایرانند، در سپاه دشمن به قدرت پهلوانی یافت میشود اگر یافت شود نژاد ایرانی دارد. پهلوانان ایران همه اصول مردانگی را رعایت میکنند اما پهلوانان دیگر از افسون و تزویر بهره میگیرند.
6- انتقامجویی: حس انتقام، بزرگترین محرک تمام جنگها و هدف تمام پهلوانان است. رستم بزرگترین پهلوان شاهنامه خود انتقام خون خویش را از برادرش شغاد میگیرد.
7- کارهای خارقالعاده: در شاهنامه گاهی کارهای خارقالعاده دیده میشود پهلوانی یک تنه با سپاهی میجنگد و پیروز میشود.همچنین رستم چنان بلند قامت است که هنگام نشستن ، باز یک سر از کسانی که در کنارش ایستادهاند بلندتر است.
8- مانند دیگر حماسهها، در شاهنامه هم زمان و مکان ارجی ندارد. مثلاً تور در شمالشرق ایران (ترکستان) و سلم در شمالغرب (روم) سلطنت میکنند و کشور ایران میان آن دو فاصله است اما این دو آزادانه با هم در ارتباطاند.
9- زن: در شاهنامه به تعدادی زن پهلوان برمیخوریم مثلاً گردآفرید ساکن دژ سپید، زنی بود برسان گردی سوار.از ان جمله عبارتند از : رودابه ، تهمینه ، سودابه و...
10- عشق: داستانهای شاهنامه سرشار از عشق و رقت است. داستانهای عاشقانه زال و رودابه، رستم و تهمینه و کاووس و سودابه از نمونههای اینگونه داستانهاست.
11- جادو و جادوان: سحر کار دیوان است اما انسانها هم در شاهنامه به ساحری دست میزنند. یکی از وظایف شاهان وپهلوانان جنگ با ساحران است و این سنخ فکر نتیجة نفوذ آیین زردشت است.
12- پیشگویی: پیشگویی در اساطیر جهان امری شایع است. در شاهنامه نیز بسیاری از وقایع تاریخی به وسیلة موبدان و ستارهشناسان و پیشگویان بر پادشاهان و پهلوانان معلوم شده است. در این کار ایرانی عرب و ترک و رومی یکسانند.
از اینگونه پیشگوییها یکی پیشگویی رستم فرخزاد است که خود ستاره شهر بود و میدانست که در جنگ قادسیه کشته خواهد شد و تخت ایران برباد خواهد رفت.
حکومت سعدی در شیراز
معروف است که در زمان نخستوزیری آقای ساعد در شیراز وقایعی اتفاق افتاد که مجبور شدند در آنجا حکومت نظامی اعلام نمایند ولی مردم از این امر خیلی ناراضی بودند. وقتی خبر نارضایتی شیرازیها به آقای ساعد رسید اظهار داشت شیرازها حق دارند ناراضی باشند شما میخواهید در سرزمین سعدی و حافظ حکومت نظامی گنجوی اعلام نمایید. بالافاصله تلگراف کنید در آنجا حکومت سعدی تشکیل گردد تا شیرازیها که با آثار او آشناترند راضی شوند.
در میان اثار مکتوب،سفرنامه ها به خاطر نشان دادن چشم اندازی از جوامع دیگر ونقل مسائل سیاسی اجتماعی آن جوامع و آشنا کردن خواننده با دنیایی ناشناخته حائز اهمیت فراوان هستند .در عصر قاجاری سفرنامه های فراوانی نوشته شد که هر یک در جای خود دارای ارزش و اهمیت است از میان سفرنامه های ایرانی ، سفرنامه های زیارتی جایگاه ویژه ای دارد؛زیرا علاوه بر نشان دادن مسایل جغرافیایی و تاریخی و فرهنگ و اجتماعیات ، در مورد مسایل مذهبی و شرح مکان های زیارتی مورد توجه ایرانیان مثل سفر حج و عتبات و نحوه انجام این فرائض نیز اطلاعاتی به خواننده می دهند .سفرنامه حاجیه علویه خانم کرمانی یکی از این سفرنامه هاست که از نظر مذهبی و تاریخی دارای اهمیت است و نکات جالبی درباره نحوه حج گزاری و همچنین اوضاع دربار ناصری ارائه می دهد .
مهمترین قسمت این سفرنامه مربوط به اوضاع دربار ناصری است که حاوی نکاتی حائز اهمیت است .نویسنده هنگامی که به تهران میرسد در تهران اقامت میکند و به کرمان نمیرود. بیشترین حجم این کتاب مربوط به این دوران یکسال و نیمه است. حدود 87 صفحه یعنی نزدیک به نیمی از سفرنامه به این بخش اختصاص دارد فضای حاکم بر این بخش از سفرنامه، شادی و سرور است.
این قسمت از سفرنامه شامل شرح میهمانی هایی است که نویسنده رفته و رجالی که از او دعوت کردهاند و همچنین، اوضاع دربار ناصرالدینشاه، عروسیها، تعزیهها، عزاها، رفتار شاه با زنها، زنها و دخترهای شاه، مشغولیات درباریان.
بیشترین مطالب این بخش هم مربوط به عقد و عروسی و مراسمهای آن است. نویسنده در این مدت کارهای عقد و عروسی دخترهای قوم و خویش و درباریان و حتی دختر ناصرالدینشاه را سر و سامان میدهد.به طوری که خود میگوید او را چنان قبول دارند که بی او هیچ کار نمیکنند. دست او را سبک دانسته برای بریدن پارچهها او را میخواهند، دوخت و دوز رخت و چادر عروسی را او باید بکند. جهاز عروس را باید مهیا کند چه آن چیزهایی که از بازار میخرند و چه اسبابی که باید دوخته شود. یکی از این مراسم عروسی تاجالسلطنه دختر نه ساله ناصرالدین شاه است که خیلی دقیق و زیبا نقل کرده، در مراسم نامزدی و عقدکنان او، نویسنده حضور دارد و همه کاره است. زنان دربار به او احترام میگذارند حتی آرایش عروس را هم او بر عهده دارد.
در تهران بیشتر اوقات منزل غلامحسینخان، پسر ابراهیمخان ظهیرالدوله است که دخترش یکی از زنان ناصرالدینشاه است که به واسطه همین دختر، نویسنده ما به دربار راه دارد. در طول اقامت وی در تهران رجال معروف عصر مانند حشمتالدوله، عزیزالدوله و… او را دعوت کرده نهایت احترام را به جای میآورند و مصر به ماندن او در منزل خود هستند. نویسنده گرچه از الطاف ایشان سپاسگزار است اما گاهی هم اظهار ملال کرده و میگوید:
«از وقتی که من آدم یک کار خودشان نمیکنند، همه را واگذاردند به بنده، یک دقیقه آسودگی ندارم. میگویند ما بلد نیستیم کاری بکنیم حالا خدا خواسته چنین مادری برای ما رسانده، اگر یک چادر نماز چیت میخواهند ببرند تا من نباشم نمیبرند. حضرت والا هم تمام کارهاشان را گردن من گذاردند. بینی [و] بینالله خسته شدم»
اطلاعاتی که از بازار و قیمت اجناس میدهد نیز قابل توجه و جالب است او که مجبور است برای خرید اسباب جهاز چند عروسی که در مدت اقامت او، نامزد و عقد شدهاند، به بازارهای دوری که او را خسته میکند برود، اقلام خریده شده را با قیمت تمام شده نقل میکند که از نظر تاریخی اهمیت دارد:
«رفتیم دکان یک ارمنی دیگر، اسباب ورشو خریدیم. مقوه سنی [سینی] خریدیم جفتی چهل تومان، آئینه خریدیم جفتی چهل تومان، امروز هم به این طور معطل شدیم عصری رفتم اندران»
از ویژگیهای جالب نثر و زبان نویسنده کاربرد بعضی لغات به غلط است که یا در لفظ آن موقع معمول بوده یا او نتوانسته درست تلفظ کند چنانکه، اندرون را اندران، ختنهسوران را ختنهسیران و گلابتون را گلابتان نوشته و چنه به جای چانه، شباش به جای شاد باش و این غیر از اغلاط املایی است که در سراسر سفرنامه، دیده میشود.
از جمله اطلاعاتی که از دربار ناصری در این قسمت میبینیم مشغولیات شاه و دربار است. وی ابتدا از دیدن آنهمه زن در دربار ناصری تعجب کرده. حدود هشتاد زن که همه بزک کرده زرد و سرخ و سبز، همهرنگ با چارقد دنبال شاه میافتند. وی ضمن توصیف قصر و خوابگاه شاهی، توضیح میدهد که: «زنها هم همه توی این اطاقها پایین و بالا منزل دارند. بعضیها حیاط خارج دارند».
همچنین از انیسالدوله به عنوان زن مقرب شاه نام میبرد که حتماً باید موقع غذا خوردن شاه حاضر باشد. به طوری که نویسنده میگوید، هر شب در دربار بساط سرگرمی هست حالا این سرگرمی یا مطرب و بازیگر است و یا تعزیه و روضهخوانی که همه اسباب سرگرمی شاه برای دیدن زنها و پسند کردن دخترها است. در این قسمت از سفرنامه، نویسنده بر خلاف زمانی که در سفر مکه و عتبات بود، همه چیز را وصف میکند و هر چیز زیبایی را توضیح میدهد از قبیل جواهرات و تزئینات قصر و حیاط و اندازه هر چیزی را به تفصیل بیان میکند چنانکه یک شب چراغان را اینگونه توصیف میکند:
«یک شب هم در نارنجستان چراغان بود. قرق کردند رفتیم چه نارنجستان. یک جایی ساختند عرض شش زرع هفت زرع، وسط این نهر آبی که متصل میرود. اول که داخل میشوی، یک حوض بلوری است که آب میآید از سرش میریزد و در نهر جاری میشود. طولش را چه عرض کنم چقدر است. در میان این نهر، هر یک زرع، یک فواره آب میآید. وسط اینها یک جار گذاشته. دو طرف نهر درخت نارنج، مرکبات جوربهجور، پر از بار، درختهای بلند، چراغهای جوربهجور، الوان، با اینها آویزان کردند…»
مراسم تعزیه دربار را هم با وضع جالبی توصیف میکند. بعد از آنکه افراد تعزیهچی را با وسایل و شتر و قاطرشان وصف میکند، میگوید چون چند روزی که در اندرون است خاطراتش را نمینویسد، وقتی میآید خانه، درست یادش نمیماند که تفصیل همه چیز را بگوید با اینحال خیلی از مطالب را بیان کرده بویژه احوال ناصرالدینشاه و کارهای او را به خوبی بیان میکند:
«شب یا روز که شاه تعزیه مینشیند، دو سه دفعه برمیخیزد، دوره توی بالاخانههای زنها میآید. قدری شوخی میکند. تقلید تعزیهها را بیرون میآورد، باز میرود».
یکی از کارهای جالبی که در آن زمان انجام میدادند دعوتنامههای جشن و عروسی بوده است که تمام را باید با خط خود مینوشتند و برای دوستان و آشنایان فرستادند، یکی از کارهایی که در این زمان بر عهده نویسنده گذاشته میشد، همین نوشتن دعوتنامههاست:
«حضرت والا فرمودند بنشینید کاغذ بنویسید. مردم را وعده بخواهید… شصت هفتاد کاغذ نوشتیم تا عصری گرفتار کاغذ بودیم».
پختن شیرینی هم یکی از کارهایی است که این شخص برای عقد و عروسی به عهده دارد. شرح کارهایی که برای بردن عروسی و مراسم عقد انجام میدهند رسوم اجتماعی آن دوره را خیلی خوب تصویر کرده است.
مراسم عزاداری دربار در دهههای محرم نیز از جمله مواردی است که نویسنده در آن حضور دارد. روضهخوانی در میان رجال آن زمان و خود دربار رواج دارد که نویسنده شرح مفصلی از آن ارائه میدهد. از جمله ساختن علم و بیدق و چشم و همچشمی برای بهتر بودن از دیگری و همچنین توضیح میدهد که هر دههای یکی از زنان شاه روضه میگیرد.
«امروز که دوشنبه سوم ماه است. هر کس بچه دارد، علمی نذر دارد، امروز همه مشغول علم درست کردن هستند. ما هم مشغول علم عضدالسلطنه هستیم سعی میکنیم که مال ما بهتر شود».
ای دلبر من چونی یک بوسه به چند ای جان
یک تنگ شکرخواهم زان قند و شکرای جان
ای چابک خندانم من خوی تو را دانم
تو خوی شکر داری بالله بخند ای جان
من مرد خریدارم تو تنگ شکر داری
ای خواجه عطارم دکان مبند ای جان
هر چند که عیاری پرحیله و طراری
این محنت و بیماری بر من مپسند ای جان
از بهر دل ما را در رقص در آ یارا
وز ناز چنین میکش از زلف کمند ای جان
ای پیشرو خوبان و ای شاخ گل خندان
بنمای که مهرویان چون بوسه دهند ای جان
من بنده بر این آتش می سوزم خوش ، خوش ، خوش
می رقصم در آتش خوش خوش چو سپند ای جان
ای سرور مخدومم شمس الحق تبریزی
بنمای که مردانش چون راه برند ای جان
*AboutUs*>