در لطایف شعرا و ظرافت های ایشان با یکدیگر آورده اند که سلمان ساوجی در هجو عبید زاکانی که در هجو گویی بی محابا و در هزالی بی حیا بوده است این قطعه بگفت :
جهنـــــمیّ هـــــجا گـــو عبیـــــد زاکــــانی مقـــرر است به بی دولتی و بی دینی
اگر چه نیست ز قزوین و روستا زاده است لیـــک مــی شود اندر حدیث قزوینی
در خراسان مشهور است که فلان قزوینی شد یعنی در قهر شد و غلیظ گشت . چون این قطعه به عبید زاکانی رسید برای تعرض سلمان از قزوین به بغداد رفت اتفاقا سلمان را بر کنار دجله یافت که به حشمت تمام با جمعی از اعیان بغداد و گروهی از شعرا و ظرفا نشسته بود. پیش رفت و سلام کرد . سلمان پرسید چه کسی و از کجا می رسی؟ گفت مردی مسکینم و از ولایت قزوینم . گفت هیچ شعر از سلمان یاد داری گفت دارم و این دو بیت بخواند :
مــــن خراباتـــی ام و باده پرست در خرابات مغان عاشق و مست
می کشندم چو سبو دوش به دوش می برندم چو قدح دست به دست
پس گفت سلمان مردی است از اهل فضل و بلاغت و مرا گمان نیست که این شعر او گفته باشد بلکه غالب ظن من آنست که این شعر را زن او حسب الحال خود گفته است چه اینگونه شعر به زنان نسبت کردن اولی می نماید که ایشان را دوش به دوش و دست به دست می برند . سلمان از این سخن از این به هم بر آمد و به غایت منفعل شد چنانکه عرق تشویر از جبین او روان گشت و به فراست دریافت که او عبید زاکانی است سوگندش داد که تو فلان نیستی ؟ گفت هستم ، پس با سلمان آغاز عتاب کرد که تو خود را مردی فاضل و دانا می گیری کسی را که هرگز ندیده ای و حقیقت حال او ندانسته و میان تو واو ، کلفتی که موجب مذمت باشد واقع نشده ، هجو کردن چه معنی دارد ؟ من عزیمت بغداد خاص از برای گوشمال تو کرده بودم و می خواستم که تو را در مجلس پادشاه سزا دهم لیکن طالع تو قوی بود که بر کنار دجله به چنگ من افتادی تا اندکی دل به تو پرداختم و تو را قدری متاثر ساختم سلمان برخاست و عذر او بخواست و با او معانقه کرد و به خانه برد و بر روی وی صحبت ها بر آورد .
لطایف الطوایف
نـــالم از دست تو ای نـــاله که تاثیــــــــر نکــــــردی
گر چــــه او کرد دل از سنگ تو تقصیر نکــــــردی
شــــــرمسار توام ای دیده از این گریـــــه خــــونین
که شدی کور و تماشای رخش سـیر نکــــــردی
ای اجل گر ســـر ان زلـــــــف درازم به کــــــف افتد
وعده هم گر به قیـــامت بنهی دیــــر نکـــــــردی
وای از دست تــو از شیوه عاشـــق کــــــش جانان
که تو فرمــــان قضــــا بودی و تغییــــر نکــــــردی
مشکل از گیـــــر تو جــان در برم ای ناصح عــــــاقل
که تو در حلقــه زنجیـــــر جنون گیـــر نکــــــردی
عشق همدست به تقدیر شد و کار مرا ساخـــــت
برو ای عـــــقل که کاری تو به تدبیــــر نکــــــردی
خوشتر از نقش نگاریـــن مــــن ای کلـــک تصـــــــور
الحق انصــــاف توان داد که تصویــــــــر نکـــــردی
چه غروری است در این سلطنت ای یوسف مصری
که دگـــر پرسش حــــال پدر پیــــــــر نکـــــــردی
شهریـــــارا تو به شمشیـــــر قلـــــم درهمــــه آفاق
به خدا ملک دلـــی نیست که تسخیر نکــــــردی
سعید جعفر زاده با نام مستعار "همای" خواننده و شاعر جوان گیلانی است که اشعاری به سبک قلندری می سراید و با صدای گرم خود انها را اجرا می کند . این اشعار قالب تازه ای دارد و مانند شعر نیمایی هیچ قیدی برای قافیه پردازی ندارد و مصراع ها کوتاه و بلند می شود اما از نظر محتوا عاشقانه و عارفانه است . همچون حافظ از زهد ریا دوری می جوید و همچون مولوی ساختار شکنی می کند و هیچ ابایی از گفتن و سرودن عقایدش ندارد اشعار زیر چند نمونه از سروده های این شاعر خواننده است .
به گرد کعبه می گردی پریشان
که وی خود را در آنجا کرده پنهان
اگر در کعبه می گردد نمایان
پس بگرد تا بگردیم
بگرد تا بگردیم
در اینجا باده می نوشی
در آنجا خرقه می پوشی
چرا بیهوده می کوشی
در اینجا مردم آزاری
در آنجا از گنه عاری
نمی دانم چه پنداری
در اینجا همدم و همسایه ات در رنج و بیماری
تو آنجا در پی یاری
چه پنداری
کجا وی از تو می خواهد چنین کاری
چه پیغامی که جز با یک زبان گفتن نمی داند
چه سلطانی که جز در خانه اش گفتن نمی داند
چه دیداری که جز دینار و درهم از شما سفتن نمی داند
به دنبال چه می گردی که حیرانی
خرد گم کرده ای شاید نمی دانی
همای از جان خود سیری
که خاموشی نمی گیری
لبت را چون لبان فرخی دوزند
تو را در آتش اندیشه ات سوزند
هزاران فتنه انگیزند
تو را بر سر در میخانه آویزند
**********
ساقی از این عالم واهی رهایم کن
رهایم کن
نمی خواهم در این عالم بمانم
بیا از این تن آلوده و غمگین جدایم کن
تو را اینجا به صد ها رنگ می جویند
تو را با نیزه ها در جنگ می جویند
تو را اینجا به گرد سنگ می جویند
تو جان می بخشی و اینجا
به فتوای تو می گیرند جان از ما
نمی دانم کی ام من
آدمم روحم خدایم یا که شیطانم
تو با خود اشنایم کن
اگر روح خداوندی
دمیده در روان ادم و حواست
پس ای مردم خدا اینجاست
خدا در قلب انسانهاست
به خود آیید
خدا در خویشتن پیداست
همای از دست این عالم
پر پرواز خود بگشود
و در خورشید و آتش سوخت
خداوندا بسوزانم همایم کن
همایم کن
نمی خواهم در این عالم بمانم
بیا از این تن آلوده و غمگین
جدایم کن جدایم کن
**********
آن دم که مرا می زده در خاک سپارید
زیر کفنم خمره ای از باده گذارید
تا در سفر دوزخ از آن باده بنوشم
بر خاک من از ساقه انگور گذارید
آن لحظه که با دوزخیان کنم ملاقات
یک خمره شراب ارغوان برم به سوغات
هر قدر که در خاک ننوشیدم از این باده صافی
بنشینم و با دوزخیان کنم تلافی
جز ساغر و میخانه و ساقی نشناسم
بر پایه پیمانه و و شادی است اساسم
گر همچو همای از عطش عشق بسوزم
از آتش دوزخ نهراسم نهراسم
اشرف الدین گیلانی شاعر معروف دوره مشروطه ، در طنز پرداری دست بلندی دارد. گر چه برخی می گویند اشعار وی تاریخ مصرفش گذشته و فقط برای همان زمان سروده شده ،اما به گمان من چنین نیست هر یک از اشعار وی را می توان با برهه های مختلف تاریخ ایران تطبیق داد چنانکه بسیاری از اشعار این شاعر ملی در این زمان به کار می آید . شعرخنده می آید مرا یکی از اشعاری است که در قالبی تازه به شکل نوعی چهارپاره سروده شده به طوری که سه مصراع با هم قافیه می شوند و مصراع چهارم دارای ردیفی تکرار شونده است . این قالب در دوره مشروطه کاربرد فراوانی دارد که بیشتر هم در اشعار همین شاعر دیده می شود :
ای نسیم از وضع ایران خنده می گیرد مرا صبح اندر سبزه میدان خنده می گیرد مرا
شب به پهلوی خیابان خنده میگیرد مرا روز و شب با چشم گریان خنده می گیرد مرا
رفته بودم بنده سوی اصفهان یکماه پیش نصف شب رفتم به حمام و حنا بستم به ریش
سهو کردم صبح دیدم آن حنا بوده سریش از سبیل و ریش لرزان خنده می گیرد مرا
زاصفهان رفتم سوی شیراز با سوز و گداز در میان راه ملحق شد به من یک حقه باز
داشت یک میمون و یک بزغاله با ریش دراز بود آن بز همچو شیطان خنده می گیرد مرا
وارد شیراز گشتم با رخی از غصه زرد رو به رکناباد رفتم تا بنوشم آب سرد
پیرمردی پیشم آمد صحبت مشروطه کرد واقعا از نطق پیران خنده می گیرد مرا
آن زمان مشروط? اول مرا آمد به یاد آن جرایدهای رنگارنگ و فتوای جهاد
صور اسرافیل و آن هنگام? فریاد و داد زان فداکاری به میدان خنده می گیرد مرا
گاه یاد آمد مرا آشوب آذربایجان گاه از دعوای زنجان خنده می گیرد مرا
زان ضررهایی که بر ملت رسید از مال و جان جنگ باقر خان و جوش و شورش ستارخان
گاه می آید به یادم رشت و آن هنگامه ها صبح در مسجد ز سر برداشتن عمامه ها
وان فرستادن به تهران محرمانه نامه ها رفتن یَفرَم به تهران خنده می گیرد مرا
پس به خاطر آمدم ان شورش و خون ریختن کشتن و سوزاندن و تبعید و دار آویختن
رشته شرع و دیانت را ز هم بگسیختن زاتفاق اهل ایران خنده می گیرد مرا
حال شش روز است من از شهر شیراز آمدم سوی تهران با رفیقی شوخ و طناز امدم
مثل اردک رفته بودم بدتر از غاز آمدم می روم پیش رفیقان خنده می گیرد مرا
در بهارستان سیاحت می کنم مبهوت و مات هی به گوشم می رسد آوازه "من مات فات "
گشت مجلس جای بابا طاهرو عین القضات از سخنهای وکیلان خنده می گیرد مرا
از غم ملت به اعضایم فتاده زلزله آمدم سوی وطن لیکن فتادم در تله
چشم وگوشم بسته گشت و عقل و هوشم شد یله مانده ام مبهوت و حیران خنده می گیرد مرا
میهمان بودند دیشب جمعی از یاران من گریه می کردند بر حالم هواداران من
گفتگو از پارلمان کردند غمخواران من از اشارتهای مهمان خنده می گیرد مرا
ان یکی می گفت در ورجون عجب دعواستی دیگری می گفت در لندن عجب غوغاستی
این همه دعوا سر کهنه لحاف ماستی زین خبرهای پریشان خنده می گیرد مرا
گفتگو از شهرها شد وز بلای ناگهان ان یکی از یزد می گفت و یکی از اصفهان
پای طاق و صحنه و کنگاور و کرمانشهان از قم و تفریش و کاشان خنده می گیرد مرا
سفره گستردند و ساکت گشت مجلس یکسره جلوه گر شد عارض قرقاول و کبک و بره
ظرف های افشره بشقاب های پر کره از پلوهای فراوان خنده می گیرد مرا
می خورم مرغ و فسنجان خنده می گیرد مرا از سکوت اهل عرفان خنده می گیرد مرا
یکی از ویژگی های اساسی شعر مشروطه توجه به مردم و مسائل روز است . شعر هم از جهت مفهوم و هم از جهت زبان و فرم به صورتی در امد که باز گوئ کننده پیام شاعر به مردم باشد . این تعهد ادبی و علاقه و اشتیاق شاعران برای به نمایش گذاشتن خواستها و نیازهای توده مردم و اشنایی گروهی از ایرانیان با جریان های ادبی و اجتماعی ای که در استانه انقلاب کبیر 1917 در روسیه می گذشت سبب شد که شاعرانی چون ادیب الممالک ،فرخی یزدی ،میرزاده عشقی ،ابوالقاسم لاهوتی ،نسیم شمال و دیگران بیان نیازها و محرومیت های توده مردم را در پرتو نقدهای سیاسی و اجتماعی خود ، موضوع کارشان قرار دهند .
سید اشرف الدین گیلانی یکی ا زشعرای مهم مشروطه است که شعرش در میان مردم حتی بیسوادان طرفدار داشت و عام و خاص می شنیدند و می فهمیدند . سروده های او که در روزنامه اش به نام نسیم شمال چاپ می شد تاثیر بسیاری در اطلاع رسانی داشت . در شعر او مسائل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی در کنار هم رخ می نماید و با نیروی طنز و قالبهای زیبای شعری مانند مسمط و ترکیب بند و ترجیع بند با وزنهای زیبا و کاربرد مثلهای رایج در شعر همگان را جذب می کند .
کتاب شاعر مردم شامل مجموعه مقالاتی است که در همایش بزرگداشت این شاعر ملی ،ارائه گردیده است. این مقالات شامل : زندگی و کار ، ویژگی های شعر او ،مضامین شعری ، ادبیات کودکان ،درونمایه سیاسی و اجتماعی ، ارتباط او با دیگران و کتابشناسی است که جمعا 29 مقاله است .
یکی از مقالات این کتاب " طنز و ساختار ان در دیوان نسیم شمال "نام دارد . در این مقاله برخی اشعار طنز امیز وی مورد بررسی قرار گرفته ویژگی ها و مضامین طنز ان معرفی شده است . یکی از مضامین طنزی که معرفی شده انتقاد از وکیلان مجلس است :
"نسیم شمال در اشعار خود از وکیلان مجلس و وزیران نیز به شدت انتقاد می کند زیرا انان را افرادی ناتوان ، سود جو . خائن و گاهی مزدور بیگانگان می داند . او در مسمطی با عنوان "راجع به وکلای دوره چهارم "درباره وکیلان می گوید :
آمد وکیل تازه دیدن کنید دیدن از باغ عارضش گل چیدن کنید چیدن
از شهر ها به تهران شد منتخب روانه یک دسته اشکارا یک دسته محرمانه
امد برای بعضی پیغام ها شبانه گر کفتر نگارم اید به بام خانه
از صحن خانه تا بام ارزن کنید ارزن
یک دسته چون شتر مرغ با نقش و با نگارا از قدرت اجانب گشته به خر سوارا
در حوزه وکالت گردیده اشکارا قربان برم خدا را یک بام و دو هوا را
عطفی به پارلمان لندن کنید لندن ...
همچنین در این مقاله به صنایع شعری اشاره گردیده و این شعر برای تلمیح مثال اورده شده :
افسوس که انصاف و مروت به هوا رفت در ظلمت شب رفت ندیدم که کجا رفت
انگشتر الماس و همان تشت طلا رفت انها که تو دیدی همه بر باد فنا رفت
جیم جیم شد و کی زه زد و رستم کله پا رفت
درمقاله دیگری به نام "چاشنی اطعمه در شعر اشرف الدین " اشعاری که درانها از غذاها نام برده شده ذکر و بررسی شده است . اشرف الدین علاقه زیادی به مرغ و فسنجان دارد و در شعرش زیاد از این خوراکها نام می برد :" اگر چه توجه سید اشرف الدین به فسنجان تا بدان مرتبه بود که حتی نام یکی از اشعارش را به ان اختصاص داده و در بند پایانی همان شعر می نویسد ک
پرسید ز من مرشد ، ای شاعر والا فر در سفره به عقل تو باشد چه خورش برتر
گفتم که فسنجان است از هر خورشی بهتر شد نصف فسنجان جان زین رو شده جان پرور
با اینحال نمی توان توجه اشرف الدین را به اطعمه مختص فسنجان دانست وی در اکثر قریب به اتفاق اشعارش به نوعی اشاره به یکی از انواع خوراکیها نموده و با استفاده از حس ذائقه توجه خوانندگان شعرش را جلب نموده است .
از نمونه هایی که در این مقاله اشاره شده این ابیات است :
حلوای معارف که جوانان همه بردند در مدرسه خوردند
آلوطی حسن قسمت درویش کته پاکو گوش شنوا کو؟
یا :
مطالب نسیم را تمام تفسیر می کنن منکر غول و جن مشو وگرنه تکفیر می کنند
یقین بدان که شیر را ز ترس زنجیر می کنن برو به کنج مدرسه بخور تو نان و اشکنه
اهسته برو اهسته بیا که گربه شاخت نزنه
و همچنین این شعر :
همه شب باده بخور با صنمی ساده بخور ماهی تازه سر سفره چو بنهاده بخور
مرغ و مرغابی و قرقاول اماده بخور نعمت مفت به تو هر چه خدا داده بخور
فقرا گرسنه با زلزله بونژور موسیو
در مقاله دیگریبا عنوان سید اشرف الدین و مساله زنان اشعاری که درباره زنان و دختران سروده طبقه بندب شده و نظر شاعر درباره این قشر از جامعه بیان شده است . این مقاله نشان می دهد سید اشرف الدین از طرفداران حقوق زنان است و انان را همانند مردان بلکه بالاتر می داند . در اشعار وی به دختران و زنان سفارش علم آموزی و همچنین حفظ حجاب شده ، تعدد زوجات منع شده و خانه نشینی و بیسوادی زن نفی گردیده است :
"یکی از طنزهای زیبای سید اشرف الدین راجع به مردانی است که با داشتن زن و فرزند و سن زیاد باز هم در فکر تجدید فراشند . سید اشرف با ارزشی که برای زنان قائل است از چنین مردانی که زنان را برای سوءاستفاده خود می خواهند بیزار است و همواره انان را مسخره می کند و داشتن بیش از یک زن را خلاف می داند و به طعن و طنز بلاهایی را که چند زن داشتن سر ادم می اورد ذکر می کند . او معتقد است خانه با یک زن بهتر اداره می شود و صلح و صفا در ان بیشتر است و شکستن این حریم موجب بدبختی و بی ابرویی است :
گر چه من پیرم و خم گشته ز پیری کمرم از جهان بی خبرم
صورتم زرد و دهانم کج و چشمم چپکی است همدمم دم دمکی است
چار زن دارم و در فکر عیال دگرم از جهان بی خبرم
در شعر دیگری زن را چنین می ستاید :
زندگانی تمام بسته به زن مهربانی تمام بسته به زن
آنکه الواط را شود مانع از حلال و حرام بسته به زن ..."
باقی مقالات کتاب نیز اشعار این شاعر مشروطه را از جهات مختلف بررسی کرده نمونه هایی از ان ارائه داده اند که بسیار خواندنی و جالب است .
ایرج میرزا از شعرا دوره مشروطه از شاهزادگان قاجاری بود . شهرت وی بیشتر به خاطر طبع طنز امیز و هجویات وی است . او در بیان عقاید ترقی و متجددانه خود چنان بی پروا بود که بارها اسباب دردسر و زحمتش فراهم امد. در دیوان ایرج انواع هجویات دیده می شود که گاه نظر به اهل سیاست دارد و گاه به دوستان و ممدوحان و گاه به هزل نزدیک می شود.
مضامین اشعار او عبارت است از:
انتقاد از اوضاع سیاسی اجتماعی کشور
سر منبر وزیران را دعا کن به صدق ار نیست ممکن با ریا کن
بگو ازهمت این هیات ماست که در این فصل پیدا می شود ماست
تشویق جوانان به دانش اندوختن
فکر ان باش که در سال دگر ای شوخ پسر روز گار تو دگر گردد و کار تو دگر
تشویق مردم به وطن پرستی
دلم به حال تو ای دوستدار ایران سوخت که چون تو شیر نر یرا در این کنام کنند
اظهار علاقه به پدر و مادر و حق شناسی از او
پسر رو قدر مادر دان که دائم کشد رنج پسر بیچاره مادر
هجو زاهدان و علما
نشسته بود فقیهی به صدر مجلس درس به جای لفظ عن اندر کتاب خود من دید
قلم تراش و قلم بر گرفت و من عن کرد سپس که داشت در ان باب اندکی تردید
یکی ز طلاب این دید و گفت با یاران جناب اقا عن کرد جمله عن بکنید
خرده گیری از حجاب
ایرج در مورد حجاب اعتقاد دارد که پوشیده بودن دست و روی چون در قران نیامده پس بر خلاف نص است و پیوسته فسادی که از انی کار پدید می اید خاطر نشان می کند :
حجاب دست و صورت هم یقین است خلاف نص قران مبین است
کدام است ان حدیث و ان خبر کو که باید زن کند خود را چو لو لو
همچنین عتقد است به جای الزام حجاب بدون دانش باید زنان را به تحصیل واداشت تا که عصمت واقعی را بفهمند و فقط در فکر پوشیدن روی نباشند
چوزن تعلیم دید و دانش اموخت رواق جان به نوربینش افروخت
به هیچ افسون ز عصمت بر نگردد به دریا گربیفتد تر نگردد
گرفتم من که این دنیا بهشتست بهشتی حور در لفافه زشتست
به قربانت مگر سیری پیازی ؟ که توی بقچه و چادر نمازی ؟
او که روزگاری در اروپا بوده تحت تاثیر فرهنگ ان دیار برابری زن و مرد را روا می داند و از اینکه زن سر بار مرد باشد اظهار نگرانی می کند :
در اقطار دگر زن یار مردست در این محنت سرا سر بار مردست
به هر جا زن بود هم پیشه با مرد در اینجا مرد باید جان کند فرد
تو ای با مشک و گل هم سنگ و هم رنگ نمی گردد در این چادر دلت تنگ ؟
از طرفی در فرهنگ ان زمان زن مرد بدون دیدن یکدیگر ازدواج می کردند ایرج این قضیه را هم زیر سوال برده که چگونه نددیه و نشناخته می توان همسر انتخاب کرد :
خدایا کی شوند این خلق خسته از این عقد و نکاح چشم بسته
این نوع اشعار به زمینه زدایی از از نهضت عاشورا و میان تهی کردن ان می پردازد و احساس پوچ و تهی را جایگزین می کند .
یک قافله درد است و غم این کاروان اهل بیت
فصل خزان دارد نظر بر بوستان اهل بیت
در باغ اشک و ناله ها بنوشته روی لاله ها
مظلوم حسین مظلوم حسین
یعنی هدف قیام حسین تنها نشان دادن مظلومیتش بود؟
لاله فاطمه در خون نشسته یک گل و اینهمه نیزه شکسته
ای سکینه گریه کن از بهر بابا وا شهیدا
نخل سرخ نبی در خون تپیده ساربان شاخه او را بریده
کرده زهرا بر حسینش ناله بر پا وا شهیدا
بلبل از داغ گل دارد ترانه می زنندش چرا با تازیانه
لاله در خون ناله بلبل کرده بر پا وا شهیدا
دختر فاطمه از شش برادر برده یک پیرهن برای مادر
عاشقم عاشق جان و سر دارم بهر قربانی دو پسر دارم
از زمین تیر و خنجرم ریزند از هوا اتش بر سرم ریزند
قلب من خسته دست من بسته دیده ام گریه بر تو پیوسته
پیکری با خون اشنا دارم تو مرا داری من تو را دارم
جان سپر کردم پیش غمهایت تا سرم افتد بر قدمهایت
با این تفاسیر، در میان ابیات سروده شده در این مورد به ندرت به اشعاری متناسب با موضوع نیز بر می خوریم که اشاراتی به هدف قیام حسین (ع) نیز دارد :
آمدم تا درس حریت دهم بر مسلمین
آگه از احکام دین خالق یکتا کنم
بزرگ فلسفه قتل شاه دین این است
که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است
حسین مظهر آزادگی و آزادی است
خوشا کسی که چنینش مرام و آیین است
نتیجه:
بررسی این ابیات نشان داد که اشعار سروده شده که در مراسم عزای شهیدان کربلا و یا روضه خوانی برای ائمه دیگر خوانده می شود ، از همه عناصری که باید دارا باشد مانند وزن و قافیه و محتوا و مضمون و زبان سلیس و ...بیشترین سهم را به عنصر عاطفه اختصاص داده است . به همین جهت کمبود عناصر دیگر به ویژه محتوا و هدف موجب سستی فرم و محتوای آثار شده ، ارزش این اشعار را گاه تا سطح یک منظومه کوچه بازاری یا شعر کافه ای تنزل داده است . به نظر می رسد برای رسیدن به محتوا و مضمون عالی در اشعار مربوط به واقعه ای مهم که میلیونها مسلمان و حتی غیر مسلمان از ان تاثیر می گیرند ، باید برنامه ریزی های طولانی داشته باشیم و اولین قدم جلوگیری از نشر اینگونه اکاذیب و خواندن آنها در میان عموم به ویژه در صدا و سیمای جمهوری اسلامی است در حالی که در سال های اخیر بیش از پیش شاهد افزایش مضامین پست و نامربوط و توهین آمیز بوده ایم .
برخی گمان می کنند برا ی اینکه جوانان ر ابه سوی امام و مجالس عزاداری بکشند باید نوحه های عاشقانه با تکیه بر زیبایی امام و فرزندانش بخوانند .اشعاری که به این شکل سروده و خوانده می شود ، مصداق حرف کسانی است که در عزاداری امام حسین دست به هر کاری می زنند و در مقابل اعتراض می گویند :" این راه راه عشق است ربطی به دین ندارد " ولی باید گفت انچه به دین ربط ندارد به امام حسین چه ربط دارد ؟مگر حسین از دین جداست یا حسینی که اینها ساخته اند حسین دیگری است باخصوصیاتی مثل زیبایی و قامت رعنا که قصد دلبری دارد و دیگر هیچ .
اسیر تاب گیسوی حسینم قتیل تیغ ابروی حسینم
به گیسوی دو تایت تا نداری میان شهدا همتا نداری
از نظر علم معانی ، این ابیات اگر در مجلس روضه و نوحه خوانده نشود نمی توان فهمید که راجع به امام است . بلکه تنها به اقتضای حال و مقام باید به ان پی برد والا در هر کافه ای قابل خواندن است .
اما اگر یک فرد غریب که اشنایی با دین ما و امامان ما ندارد و یا حتی همین فرزندان مملکت خودمان که تازه دارند با موازین دینی اشنا شوند با شنیدن این نوحه ها چه چیزی یاد می گیرند ؟ یاد می گیرند هر کس چشم و ابروی قشنگی داشت امام است و مظلوم است و باید او را دوست داشت . واقعا فلسفه قیام امام این بود که مسلمانان امام حسین و خانواده اش را دوست داشته باشند ؟ یا اینکه اهداف او را بشناسند و بدانند در هر زمان که هستند باید از دین خود دفاع کنند اما کدام یک از این اشعارچنین چیزی را القا می کند؟
چیزی که اخر منو از پا درمیاره چشم حسینه و ابروی حسینه
قبله من ابروی حسینه بهشت من گیسوی حسینه ...
ماه شب چهاره با اون قشنگی محو تماشای مه روی حسینه
یکی از دلایل مهمی که دوستداران امام ،او را تنها گذاشتند عدم شناخت به مقام امامت و ولایت بود یکی از مظاهر بارز این عدم شناخت این است که برجسته ترین ویژگی امام و یارانش چشمان سیاه و ابروان کمان و قامت رعناست .
نمونه دیگری از این ابیات :
دیگه نگاه نمی کنی با غصه دارم می زنی
بهت می گم دوستت دارم ولی کنارم می زنی
چیز زیادی نمی خوام فقط منو رها نکن
مثل غریبه ها حسین به صورتم نگاه نکن
تا دلمو خوش می کنم قلب منو می شکنی
با بی محلیات اقا داری منو می سوزونی
داره میره جوونی ام فکر دقایق می کنم
جوابمو یه جور بده دیگه دارم دق می کنم ...
ب-2- عشق بی هدف
یکی دیگر از ویژگی های مهم و مشترک این اشعار ، تأکید بر جنون و دیوانگی است . عقل گریزی از شیوه های کهن فرار از بار سنگین مسئولیت است ، مسئولیتی که از اگاهی و معرفت به امام و نهضت عاشورایی او سر چشمه می گیرد .
دیوونه جز در خونه حسین کجا داره زیر خیمه حسین دیوونگی صفا داره
دیوونه به جز عشق حسین نوی دونه ساقی اگر چشم حسینه یکی عاقل نمی مونه
ب-3- انحراف از موضوع اصلی
در مجلس عزاداری شهدا به جای وصف حال و مقام آنان ، وصف حال گوینده و شاعر خوانده می شود و مردم به حال او دل می سوزانند :
همه رفتن ای خدا من نرفتم کربلا
یه سؤال دارم مگر ما دل نداریم ای خدا
یا مگر جا تنگ بود از بهر ما در کربلا
کی روا باشد از گل از ما و گلاب از دیگران
و یا :
ای خدا جون نمی دم تا حسین بر من نشون ندی
منو تا دست یار تیر مژگان یارابرو کمون ندی
از طرفی تکیه بر حاجت گرفتن از امام در بیشتر موارد هدف عزاداری را توجیه می کند :
من مراد دلم می گیرم امشب در کنار سرت می میرم امشب
در این ابیات نارسا که هم از نظر وزن و قافیه و هم دستور زبان ایراد دارد ؛ محتوایی مناسب عزای امام وجود ندارد .
حسن آزاده طاها بود حسین نوباوه زهرا بود
بود قیامش بر حفظ قرآن جانها فدای شاه شهیدان
بهر خدا بود قیام حسین جانها فدای شاه شهیدان
ا زاو بیاموز درس وجدان جانها فدای شاه شهیدان
ب-4- القای غم و اندوه بی هدف وزمینه زدایی از هدف عاشورا
ادامه در پست بعدی
2- ایرادات مربوط به محتوا
الف- تحریف
مرحوم شهید مطهری درباره تحریفاتی که در اشعاار مربوط به واقعه کربلا رخ داده می گویند : شخصیت هایی هستند که اینها قولشان حجت است عملشان برای مردم حجت است . خلقشان برای مردم حجت است یک کسی تحریف می کند سخنی را به علی نسبت می دهد که نگفته است یا مقصودش چیز دیگری بوده .این دیگر خیلی خطرناک است خُلقی را به پیغمبر و امام نسبت می دهد که مردم از ان پیروی می کنند در صورتی که خُلق آنها چیز دیگری بوده است در یک حادثه تاریخی که این حادثه از نظر شما یک سند است ، سند اجتماعی از اجتماع ،پشتوانه اخلاق است ، پشتوانه تربیت است این دیگر چقدر اهمیت دارد
الف-1- تحریف تاریخ
این تحریفات از دو نوع است یکی این است که اتفاقاتی که نیفتاده و افرادی که در واقعه حضور نداشته اند وارد گود کرده اند مثل دامادی قاسم و حضور لیلا در کربلا که حجم عظیمی از اشعار سوزناک کربلا را به خود اختصاص داده اند :
پدربیا نظری کن به حال مضطر من ببین که مرگ ستاده است در برابر من
ببر به خیمه تنم تا که مادرم لیلا به وقت مرگ ببندد دو دیده تر من
ز بعد مرگ من ای شه به عمه ام زینب بگو که جان تو و شیر خوار اکبر من
بگو به قاسم ناشاد اگر شدی داماد به حجله چون بروی یاد کن ز اکبر من
در این شعر،هم لیلا در کربلا هست و هم موضوع عروسی قاسم مطرح است در حالی که اگر عروسی ای هم در کار بوده قبل از روز عاشورا است نه در گرماگرم نبرد که علی اکبر درباره انجام ان وصیت می کند .
الف- 2- تحریف اخلاقی
نوع دوم تحریف در برداشت بد از خصوصیات اخلاقی و عملکرد افرادی است که در حادثه حضور فعال داشته اند . در کربلا ما با یک حادثه حماسی طرفیم نه یک واقعه ای تصادفی که ناخواسته پدید آمده باشد . در واقع شخصیت های این حماسه عاد ی نیستند . حرف ها و عملشان هم عادی نبوده بلکه جلوه ای از اعمال خدایی است که درسی ماندگار باشد برای آیندگان ؛اما اشعار و نوحه هایی که دراین مورد سروده شده به هیچوجه القای چنین چیزی را ندارد مثلا در اکثر نوحه ها و روضه ها زینب را در حالی می بینیم که از غم عزیزان بر سینه و سر می زند و حتی سر برهنه کرده است :
زینب چو دید جسم برادر به روی خاک زد لطمه بر جبین و به تن کرد جامه چاک
از دل کشید ناله سراسیمه شد روان از خیمه سوی قتلگه با آه دردناک
حتی در زیبا ترین شعری که سروده شده چنین جعلیاتی دیده می شود :
اهل حرم دریده گریبان گشوده مو فریاد بر در حرم کبریا زدند
مرغ روح شاه دین در قتلگه پر می زند خواهرش بالای تل بر سینه و سر می زند
از آنطرف وصیت شهدا را در هنگام مرگ می شنویم شباهتی به حرف هایی که معمولا رزمندگان عادی جبهه ها هم می زنند ندارد .شهدای کربلا در حال شهادت ، چه وصیتی دارند ؟ چیزی که ما در این نوحه ها می شنویم باز هم افغان و زاری و در خواستهای دنیوی است هیچ سفارشی درباب دین و ادامه راه آنها نمی شود :
پدربیا نظری کن به حال مضطر من ببین که مرگ ستاده است در برابر من
ببر به خیمه تنم تا که مادرم لیلا به وقت مرگ ببندد دو دیده تر من
ز بعد مرگ من ای شه به عمه ام زینب بگو که جان تو و شیر خوار اکبر من
بگو به قاسم ناشاد اگر شدی داماد به حجله چون بروی یاد کن ز اکبر من
صرف نظر از اینکه لیلا در کربلا و گذشته از جعل تاریخ ، آیا مادر شهیدی چون علی اکبر و همسر امام حسین بر سر نعش جوان شهیدش زاری می کند و حتی از او می خواهد به میدان نرود ! ما در انقلاب خودمان و در دوره جنگ مادران شهیدی را دیدیم که افتخار می کردند. چرا از زینب و لیلا و زنانی که در کربلا بودند چهره ای ساخته ایم که به آنها نمی آید .
لیلای زار و ناتوان گفتا به صد آه و فغان
کی اکبر رعنا جوان اکبر مرو اکبر مرو
ای شبه پیغمبر مرو
آخر تو را من مادرم بیچاره و بی یاورم
رحمی به حال مضطرم اکبر مرو اکبر مرو
ای شبه پیغمبر مرو
گلزار عاشورا ص10
ام لیلای حزین با اکبر رعنا جوان با تمام بانوان
دل پریشان سینه سوزان دیده گریان آمده شاه خوبان آمده
الف-3- تحریف چهره بزرگان دین به صورت انسان های ضعیف
موسی بن جعفر را تنها به عنوان امامی در غل و زنجیر و اسیر زندان هارون الرشید می شناسیم . نه از هدفش و نه از مکتبش هیچ نمی دانیم چون در نوحه ها فقط همین ها را گفته اند :
شعری که بند تکرار شونده اش این است : غریبم خوار و زارم
به ناله گفت موسی کنج زندان غریبم خوار و زارم
دلم گردیده تنگ ای حی سبحان غریبم خوار و زارم
شود شب ناله شبگیر دارم غریبم خوار و زارم
ز درد بی کسی افغان برآرم غریبم خوار و زارم
این حرفهای عاجزانه را هر زندانی در بندی می تواند به زبان آرد اما یک انسان والا چنین ناله و افغانی به خاطر زندانی بودن ندارد . حتی زندانی سیاسی عادی هم مردانه در زندان مقاومت می کند و صدا به زاری بلند نمی کند آنوقت ما امام خود را که عمر خود را در راه مبارزه با ظلم صرف کرده اینطور خوار و زار نشان می دهیم .
برانگیختن حس ترحم حاضران نقل سختی های جهانی و گریه های کودکان تنها حس دلسوزی را بر می انگیزد نه حس دینداری و آزادگی .
اینقدر که به تشنگی اهل حرم و کتک خوردن بچه ها پرداخته شده اهداف بازگو نشده :
اهل حرم شاه شهیدان همه عطشان در شیون و غوغا ز غم مرگ جوانان
بیماری زین العابدین نیز یکی از موارد تاسف باری است که دیده می شود . امام پنجم هیچ چهره دیگری جز بیماری و اندوه ندارد :
ای کاش می داد دشمن قراری آهسته می رفت کاش این عماری
بیمار را نیست تاب سواری بر بسته بر روی شتر تبدار و مضطر
ب- فراموش کردن هدف
گر بخواهیم برای مجالس عزاداری فلسفه ای قائل شویم ناچار یکی از ان فلسفه ها ایجاد شناخت از حسین و قیام او برای کسانی است که او را نمی شناسند. دانستن این نکته ضروری است که راه اندازی دسته های عزاداری در اوایل شهادت امام حسین برای اطلاع رسانی بود. پس از گذشت سالهای متمادی از این واقعه دامنه اطلاع رسانی وسیعتر شد اما رفته رفته کیفیت آن کم و سپس به طور کلی دچار انحراف شد و به ویژه پس از دوره صفویه با ظهور روضة الشهدای واعظ کاشفی دیگر هدف مجالس عزاداری تغییر کلی پیدا کرد و در راستای سیاست های براندازی دین اصیل شروع به کجروی کرد . این انحراف از هدف در به چند شکل در اشعار دیده می شود :
ب-1- توجه دادن جوانان به زیبایی ظاهری امام
ادامه در پست بعدی
نوحه نوعی مرثیه مذهبی است که با آهنگ و لحن خاص در مجالس سوگواری امام حسین همراه با مراسم سینه زنی و یا زنجیر زنی خوانده می شود .
شعرهایی که برای نوحه سروده شده از بحرهای عروضی برخوردار است اما از حیث وزن و قافیه متنوع تر از قالبهای شعر سنتی فارسی است و با ضرب آهنگ های سینه زنی متناسب و هماهنگ است . علاوه بر ان تساوی مصراع ها در برخی از انها رعایت نمی شود و از این نظر شباهتی به شعر آزاد نیمایی دارند .
درباره سرایندگان نوحه می توان به دو گروه مشخص اشاره کرد . دسته اول شاعرانی هستند که در کنار فعالیت های ادبی خود به سرودن نوحه نیز پرداخته اند . این شاعران به زبان شعر و ادبیات به معنای خاص تسلط داشته اند و نوحه هایشان نیز خبر از سلاست و روانی زبان انها می دهد . گروه دوم دسته ای هستند که ذوقی در نظم پردازی دارند و تا حدودی با موسیقی نیز آشنا هستند و اطلاق عنوان شاعری بر آنها غیر موجه است اینان به سابقه عشق و علاقه ای که به آل علی و شهدای کربلا دارند تنها به سرودن نوحه اکتفا می کنند و بیشتر از هر چیزی به اجر معنوی این کار چشم دوخته اند . این نوحه سرایان از نظر شغل و حرفه درسطوح مختلف جامعه دیده می شوند .به همین دلیل اکثر اشعاری که از طبع این نوحه سرایان بیرون می اید، تطابقی با اصول ضروری و منطقی شعر ندارد . وزن و قافیه حداقل به صورت نیمایی یکی از ضروریات نوحه ای است که بتوان آنرا در مجالس خواند ، اما به دلیل نا آشنایی این افراد و استقبال مردمی از چنین اشعاری سالیان سال است ابیات ناموزون بی قافیه به طور غلط رواج پیدا کرده و در مجالس خوانده می شود . از طرفی،اکثریت نوحه ها و مراثی سروده شده ،از سوی عوام ،مربوط به عزاداری امام حسین است . با توجه به اینکه نهضت حسینی دارای سه عنصر مهم منطق و عقل ،حماسه و عزت ،عاطفه.است .از این رو اشعاری که برای این نهضت عظیم سروده و خوانده می شود نیز باید واجد این سه عنصر باشد .
در این مقاله درباره نقاط ضعف نو حه و مرثیه های مرسوم از نظر فرم و محتوا بحث می شود. از جهت فرم، وزن و قافیه و زبان و از نظر محتوا، ارتباط اشعار با نوع حادثه و هدف گوینده و ارتباط آن با اصل موضوع، مورد نظر است .
در بررسی مراثی و نوحه هایی که به طور گسترده در محافل عزاداری خوانده می شود به نقاط ضعفی بر می خوریم که آنها را می توان به دو دسته فرم و محتوا تقسیم کرد .
1- ایرادات مربوط به فرم
الف- قافیه
چنانکه ذکر شد سرایندگان اشعار مذهبی به ویژه نوحه و مرثیه اغلب تبحر کافی در سرودن ندارند و از ریزه کاری های شعر بی خبرند به همین دلیل در خیلی از این اشعار اشکالات مربوط به قافیه دیده می شود . شعر زیر دو بیت اول از غزلی است که تمام قافیه هایش با حروف"ون"پایان می پذیرد اما در اولین بیت حروف پایانی قافیه " ان" است . با اینکه این شعر از نظر وزن مشکلی ندارد و از نظر معنا هم به نسبت اشعاری که به این سبک است قوی تر است ، این اشکال در ان نمایان است .
بس بانگ غم و ناله به گردون شود امشب گردون عجبی نیست که ویران شود امشب
لرزد فلک از ماتم و گرید ملک از غم در حیرتم اوضاع فلک چون شود امشب...
در دو بیت زیر نیزمی بینیم که در بیت اول، حرف روی قافیه متفاوت است. "سرور " را نمی توان با "سوز" قافیه کرد و در بیت دوم دو کلمه به ظاهر هم قافیه داریم در این دو کلمه نیز حرف روی را باید در واژه های "گری" و "خند"جست زیرا بر اساس قوانین قافیه "ان" حروف وصل و خروج هستند که البته عوام میان اینها فرقی قائل نیستند .
شامیان یکسر همه گرم سرور اهل بیت مصطفی در آه و سوز
شامیان زین کاروان خندان بدند کودکان شاه دین گریان بدند
در بیت زیر نیز همین اشکال دیده می شود. در اینجا نیز واژه های قافیه " عطش "و "جوان " هستند که در حرف روی اشتراکی ندارند. به این نوع عیب قافیه "شایگان" گفته می شود
اهل حرم شاه شهیدان همه عطشان در شیون و غوغا ز غم مرگ جوانان
ب- وزن
در باب وزن نیز به اشکالات فراوانی بر می خوریم این اشکالات گاه جزئی و ناشی از کم و زیاد شدن سیلابها و گاه کلی و به صورت تغییر کامل وزن در ابیات مختلف و یا کوتاه و بلند شدن مصراع ها است .
چون کاروان غم بیامد به شهر شام در غم و اندوه میان خاص و عام
شامیان یکسر همه گرم سرور اهل بیت مصطفی در آه و سوز
شامیان زین کاروان خندان بدند کودکان شاه دین گریان بدند
شامیان من خود امام بن امام هستم و باشد قدر ما گرام
این شعر صرف نظر از تمام اشکالات معنایی و محتوایی که دارد در وزن و قافیه هم دچار مشکلات عدیده است .اگر بخواهیم ابیات را تقطیع کنیم می بینیم که در بیت اول ،مصراع اول به وزن " مفعولُ فاعلاتُ مفعولُ فاعلات "(بحر منسرح) مصراع دوم به سختی به وزن "مفتعلن مفتعلن فاعلات "(بحر سریع) و سه بیت بعدی به وزن " فاعلاتن فاعلاتن فاعلات "(بحر رمل ) سروده شده است . به طوری که ملاحظه می شود در یک شعر سه وزن مختلف به کار گرفته شده است .
لاله فاطمه در خون نشسته یک گل و اینهمه نیزه شکسته
ای سکینه گریه کن از بهر بابا وا شهیدا
نخل سرخ نبی در خون تپیده ساربان شاخه او را بریده
کرده زهرا بر حسینش ناله بر پا وا شهیدا
بلبل از داغ گل دارد ترانه می زنندش چرا با تازیانه
لاله در خون ناله بلبل کرده بر پا وا شهیدا
دختر فاطمه از شش برادر برده یک پیرهن برای مادر
در این شعر نیز بیت اول ، دوم ، سوم ، پنجم و هفتم به وزن "فاعلاتن فعولن فاعلاتن " و بیت دوم و چهارم به وزن "فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن" سروده شده اند . که اولی در بحر مقتضب و دومی بحر رمل کامل است .
از طرفی بحور عروضی که برای ساخت چنین اشعاری به کار برده می شود باید دارای ضرباهنگ زیبا و مهیج و یا اهنگ غم انگیز باشد که در اکثر این اشعار چنین چیزی نمی بینیم.
ج- زبان
از نظر زبانی نیز کاربرد واژه های بی ربط با موضوع موجب پایین آمدن سطح بین می شود . واژه های تکراری که در اکثر این اشعار هست تنوع زبان را محدود کرده ، بلاغت سخن را از بین برده است . در تمام این اشعار واژه هایی که نمایانگر اسامی خاص چون لیلا ، عباس ، عون و جعفر و قاسم و زینب و یا واژه های تشبیهی مثل گل و ریحان و بلبل و ...و تشبیهات بی محتوا است دایره این نوع شعر را محدود و غیر منسجم نموده است . بر خی ناهماهنگی های بین واژه ها مثل وصله ای ناجور به چشم می خورد مثلا در این شعر :
اسیر تاب گیسوی حسینم قتیل تیغ ابروی حسینم
به گیسوی دو تایت تا نداری میان شهدا همتا نداری
واژه های "قتیل" و "شهید" با دیگر واژه ها ارتباطی معنایی پیدا نکرده و نتوانسته اند در شعر جایی باز کنند.
نوع زبان به کار گرفته شده در خیلی مواقع با هدف شعر همخوانی ندارد . با توجه به ابیاتی که در پی می اید می بینیم که واژه ها هیچ تناسبی با یک شعر انقلابی و حماسی که ولوله در میان مسلمین ایجاد می کند ندارد؛ تنها به یک عشق بی منطق اشاره شده که عاشق بدون دلیل گرفتارش شده و نمی تواند فرار کند :
دوستش دارم چه کار کنم چه کار با عشق یار کنم
صید دو چشمونش شدم کی می تونم فرار کنم
ادامه در پست بعدی
*AboutUs*>